شناسنامه قرآن
کلیددار واقعی
لَّهُ مَقَالِيدُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ
اللَّهِ أُولَٰئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ
زمر ۶۳
کلیدهای آسمانها و زمین از آن اوست؛ و کسانی که به آیات خداوند کافر شدند
زیانکارانند.
توضیح:
مقالید جمع مِقلَد یا مِقلید و به معنای کلید است و احتمالأ در اصل با کلمه
کلید یکی بودهاست. میفرماید خدای متعال این آسمانها و زمین را آفریده است و
مسلمأ قانونمندی و مدیریت آن نیز در دست همان خداست( له مقالید السموات و
الارض). پس دستورالعمل او را باید جُست و بکار برد تا توفیق حاصل گردد. یعنی
برای راه یافتن به عمق خلقت و پیمودن راه معرفت و یافتن رشد و تکامل باید از
کلیدهای خدائی استفاده کرد و مکتب او را چسبید زیرا بقیه کلیدها و مکاتب راه
بجائی نمیبرد. البته معنای ظاهری آیه نیز منطبق با قوانین فیزیکی جاری بر زمین
و آسمان است، مثلأ آب در کُره زمین در صد درجه بجوش میآید و یا برای رفتن به
فضا باید با سرعت ۱۱/۲ کیلومتر بر ثانیه از جو زمین خارج شد که تمام این قوانین
با تدبیر خداوند برقرار گردیده است. مسلمأ در چنین حکومتی انسانهای کافر یعنی
پوشاننده حقیقت راه بجائی نمیبرند و بجز یک زندگی بسیار اولیه بهرهای ندارند
و با زیان بسیار از این دنیا میروند( اولئک هم الخاسرون) چون از تمام پتانسیل و
اندوخته خود استفاده نکردهاند.
حافظ:
راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیست
هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
ما را ز منع عقل مترسان و می بیار
کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست
از چشم خود بپرس که ما را که میکشد
جانا گناه طالع و جرم ستاره نیست
او را به چشم پاک توان دید چون هلال
هر دیده جای جلوه آن ماه پاره نیست
فرصت شمر طریقه رندی که این نشان
چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست
نگرفت در تو گریه حافظ به هیچ رو
حیران آن دلم که کم از سنگ خاره نیست
بخششِ
باورمند
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاكُم مِّن قَبْلِ أَن
يَأْتِيَ يَوْمٌ لَّا بَيْعٌ فِيهِ وَلَا خُلَّةٌ وَلَا شَفَاعَةٌ
وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ
بقره ۲۵۴
ای کسانی که ایمان آوردهاید! از آنچه به شما روزی دادهایم، انفاق کنید! پیش
از آنکه روزی فرا رسد که در آن، نه خرید و فروش است ، و نه دوستی ، و نه شفاعت
و کافران، خود ستمگرند؛
توضیح:
روی سخن با مؤمنین است یعنی آنان که در محدوده امنیت قرار دارند ، خداوند به
آنان میفرماید تا فرصت دارید از مال من انفاق کنید ( مما رزقناکم) و انفاق
پرکردن کاستیهای اجتماع است لذا نمیتوان مؤمن بود و به اجتماع اهمیت نداد و
ضمنأ هیچ سرمایهای هم از آنِ انسان نیست بلکه او خود مخلوق پروردگار است. بعد
احوال روز قیامت را شرح میدهد که در آنجا این مناسبات دنیائی که انسان به آنها
مینازد مانند اندوخته مالی(بیع) و یا عامل دوستی و همنشینی ( خلة) و یا
استفاده از مقامات و قدرتها( شفاعة) کاری از پیش نمیبرد و در آن هنگامه محشر
تنها انفاق و بخششهای قبلی (در چهارچوب ایمان و برای خدا ) بدرد انسان
میخورد. و در انتها میفرماید کافران یعنی آنان که حقایق عالم را نادیده
میگیرند ستمکارند یعنی پیوسته هم به خود ستم میکنند و قدر چند روز حیات
دنیائی را نمیدانند و بدون توشه پای در عالم دیگر میگذارند و هم به اجتماع
خود ظلم میکنند و اندوختههای متورم شده و سرگردان خود را به دیگران نمیدهند.
سعدی:
کسی خسبد آسوده در زیر گل
که خسبند از او مردم آسوده دل
غم خویش در زندگی خور که خویش
به مرده نپردازد از حرص خویش
زر و نعمت اکنون بده کان تست
که بعد از تو بیرون ز فرمان تست
نخواهی که باشی پراگنده دل
پراگندگان را ز خاطر مهل
پریشان کن امروز گنجینه چست
که فردا کلیدش نه در دست تست
تو با خود ببر توشه خویشتن
که شفقت نیاید ز فرزند و زن
به پوشیدن ستر درویش کوش
که ستر خدایت بود پرده پوش
مگردان غریب از درت بی نصیب
مبادا که گردی به درها غریب
به حال دل خستگان در نگر
که روزی دلی خسته باشی مگر
درون فروماندگان شاد کن
ز روز فروماندگی یاد کن
همراهی با آتش
الَّذِي يَصْلَى النَّارَ الْكُبْرَىٰ
ثُمَّ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحْيَىٰ
اعلی ۱۲ ٫ ۱۳
همان کسی که در آتش بزرگ وارد میشود،
سپس در آن آتش نه میمیرد و نه زنده میگردد.
توضیح:
(یصلی) از ریشه (صَلَیَ) و به معنی ملازمت و یکی شدن با عمل است ، میفرماید
کافران همراه و همگام آتشند و این آتش جای خاصی نیست بلکه درون خود آنها شکل
میگیرد و از دلها زبانه میکشد مانند آتش کبر و حسد و دروغ و نیرنگ و ظلم و
ستم است که از همین دنیا در قلب و دل کافر (کسیکه حقایق جهان را نادیده
میگیرد) ایجاد و افزایش مییابد و مسلمأ اگر آنان بر کفر خود اصرار ورزند و با
کفر از دنیا بروند در فیامت به (النار الکبری) منتهی میگردد. آتش بزرگی که خود
افروختهاند و بر شعله آن افزودهاند و در آنجا با آن مواجهاند.
آتشی که پیوسته با آنان است و تمام نمیشود و لذا با وجود آن آتش نه زندهبودن
راحتی دارند و نه به مرگ میرسند که این حالت نیز از همین دنیا آغاز میشود ، مثل
آتشی که حسود در دل خود دارد و او را هیچگاه رها نمیکند در قیامت به شدت خود
میرسد. مهم اینست که در دنیا انسان فرصت خاموش کردن آنرا دارد ولی در قیامت
دستش از آن کوتاه است.
سعدی:
بیا تا برآریم دستی ز دل
که نتوان برآورد فردا ز گل
به فصل خزان درنبینی درخت
که بی برگ ماند ز سرمای سخت
برآرد تهی دستهای نیاز
ز رحمت نگردد تهیدست باز
مپندار از آن در که هرگز نبست
که نومید گردد برآورده دست
خدایا به ذلت مران از درم
که صورت نبندد دری دیگرم
ور از جهل غایب شدم روز چند
کنون کامدم در به رویم مبند
چه عذر آرم از ننگ تردامنی؟
مگر عجز پیش آورم کای غنی
فقیرم به جرم و گناهم مگیر
غنی را ترحم بود بر فقیر
خداوند
یاریبخش
إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا
وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ
غافر ۵۱
ما به یقین پیامبران خود و کسانی را که ایمان آوردهاند، در زندگی دنیا و (در
آخرت) روزی که گواهان به پا میخیزند یاری میدهیم!
توضیح:
میفرماید این قانون نانوشته خلقت است که حق بر باطل پیروز میشود و خدای متعال
پیامبران و پیروان آنها ( رسلنا و الذین آمنوا) را یاری میدهد(لننصر) و این
یاری از همین دنیا آغاز میشود( فی الحیاة الدنیا) و در آخرت ( یوم یقوم
الاشهاد) ادامه دارد. اشهاد جمع شاهد و یا شهید و به معنی گواه کارهای مردم و
همچنین سرمشق و الگوی انسانهاست. پس در قیامت کلیه پیامبران و معلمین اخلاقی
آماده گواهی دادن به اعمال پیروان و همچنین محکی برای یک انسان کامل خواهند
بود.
یاری پروردگار نخست با رعایت قوانین او بدست میآید و در اینصورت با اراده خدای
متعال تمام نیروهای خلقت پیوسته همراه و همگام با انسان مؤمن میگردند و سعادت
واقعی نصیب افراد با ایمان میشود.
حافظ:
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
با من راه نشین باده مستانه زدند
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعهٔ کار به نام من دیوانه زدند
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد
صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند
آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع
آتش آن است که در خرمن پروانه زدند
کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند
بهترین
شروع با بهترین نام
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيم
فاتحه ۱
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
توضیح:
اسم از کلمه سمو یعنی بلند و بالا و یا از کلمه وسم یعنی علامت است که برای
مشخص کردن هر حقیقتی گفته میشود و بهترین نام برای بالاترین حقیقت عالم کلمه
(الله )است ، اِله به معنی هر نوع معبود است و (اَلاِله = الله)تنها معبود
شناخته شده و واقعی در هستی و ماوراء آن است و خداوند این نام را جامعترین نام
برای خود که خالق عالم است تعیین فرموده و بعد دو صفت مهم خود را اعلام میدارد
که رحمانیت و رحمیت است. رحمانیت را بخشندگی عام و برای همه موجودات گفتهاند(
به قول سعدی: باران رحمت بی حسابش همه را رسیده و خوان نعمت بی دریغش همه جا
کشیده پردهٔ ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد و وظیفهٔ روزی به خطای منکر نبرد).
و رحیمیت را بخشندگی خاص و بر اساس قابلیتهای هر موجود تعریف میکنند. این آیه
پر معنی و تکرارشونده در قران اولین آیه از اولین سوره در کتاب خدا است و
خواندن و توجه به آن اهمیت زیادی دارد.
فردوسی:
به نام خداوند جان و خرد
کز این برتر اندیشه بر نگذرد
خداوند نام و خداوند جای
خداوند روزی ده رهنمای
خداوند کیوان و گردان سپهر
فروزندهٔ ماه و ناهید و مهر
ز نام و نشان و گمان برتر است
نگارندهٔ بر شده پیکر است
به هستیش باید که خستو شوی
ز گفتار بیکار یکسو شوی
پرستنده باشی و جوینده راه
به ژرفی به فرمانش کردن نگاه
توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود
از این پرده برتر سخنگاه نیست
ز هستی مر اندیشه را راه نیست
تلاش انسان
وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ
نجم ۳۹
و اینکه برای انسان بهرهای جز سعی و کوشش او نیست،
توضیح:
سعی به معنی راه رفتن سریع بسوی مقصد است و به فعالیتهای بشر در زندگی نیز گفته
میشود. میفرماید هیچ اندوختهای برای آدمی باقی نمیماند یعنی همه تعلقات
زندگی مانند مال و فرزند و دوستان و مقامات دنیائی همه از دست میرود و تنها
سعی و کوشش و کارهای انسان در جهان باقی میماند. انسان اغلب نتیجه تلاش مثبت
یا منفی خود را در همین دنیا هم میبیند ولی در قیامت بطور کامل فقط به اعمال
آدمی مینگرند و این اعمال انسانهاست که بهشت و جهنم را میسازد.
حافظ:
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
گفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید
گفت با این همه از سابقه نومید مشو
گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلک
از چراغ تو به خورشید رسد صد پرتو
تکیه بر اختر شب دزد مکن کاین عیار
تاج کاووس ببرد و کمر کیخسرو
گوشوار زر و لعل ار چه گران دارد گوش
دور خوبی گذران است نصیحت بشنو
چشم بد دور ز خال تو که در عرصه حسن
بیدقی راند که برد از مه و خورشید گرو
آسمان گو مفروش این عظمت کاندر عشق
خرمن مه به جوی خوشه پروین به دو جو
آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت
حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو
روز اعلام نتایج
يَوْمَ لَا يَنفَعُ الظَّالِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَلَهُمُ اللَّعْنَةُ
وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ
غافر ۵۲
روزی که عذرخواهی ظالمان سودی به حالشان نمیبخشد؛ و لعنت خدا برای آنها، و
خانه (و جایگاه) بد نیز برای آنان است.
توضیح:
میفرماید روزی خواهد رسید که پوزش از کارهای خطا برای خطاکاران سودی ندارد( لا
ینفع الظالمین معذرتهم) ، جلسه امتحانی است که بازگشتی ندارد و فقط به اندوخته
قبلی انسان نگاه میشود. لعنت به معنی دورشدن از رحمت خدا و دگرگون شدن نعمت است
و مسلمأ خود انسان و کارهای او باعث بروز آن میشود ( لهم اللعنة) و بعد
میفرماید جایگاهشان منزلگاهی بد و سرانجامی ناحور است( سوء الدار) ، این
پیشبینی توسط قران برای بیدارباش و آگاهی بشر در طول زندگی دنیائی اوست تا
بیدار شود و مسیر درست را انتخاب نماید.
مولوی:
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید
معشوق همین جاست بیایید بیایید
معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید
گر صورت بیصورت معشوق ببینید
هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید
ده بار از آن راه بدان خانه برفتید
یک بار از این خانه بر این بام برآیید
آن خانه لطیفست نشانهاش بگفتید
از خواجه آن خانه نشانی بنمایید
یک دسته گل کو اگر آن باغ بدیدید
یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید
با این همه آن رنج شما گنج شما باد
افسوس که بر گنج شما پرده شمایید
معرفت
هُوَ الْحَيُّ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ
غافر ۶۵
زنده (واقعی) اوست؛ معبودی جز او نیست؛ پس او را بخوانید در حالی که دین خود را
برای او خالص کردهاید! ستایش مخصوص خداوندی است که پروردگار جهانیان است!
توضیح:
میفرماید او زنده است( حی) یعنی همیشه بوده و هست و خواهد بود. سایر موجودات
زندهبودن خود را از او گرفتهاند و از او نیرو میگیرند ولی خدای متعال زنده و
حاضر در تمام صحنهها و در تمام زمانهاست. بعد میفرماید دنبال (اله)های دیگر
نگردید چون (اله) واقعی اوست و نام زیبایش (الله) است. پس فقط او را و راه و
روش او را خالصانه و عاشقانه بدون ریا و نیرنگ بخوانید و بخواهید و راهش را و
دستوراتش را عمل کنید( فادعوه مخلصین له الدین) پس بجای او بدیگران متوسل نشوید
و مستقیمأ در برابر او سرخم کنید و راههای دیگر را کنار بگذارید. با یافتن چنین
معبودی پیوسته شکر و سپاس او را بجا آورید( الحمد لله رب العالمین) یعنی با حمد
گفتنش پیوسته بیاد او باشید و با او زندگی کنید و به سعادت برسید.
عطار:
بنام کردگار هفت افلاک
که پیدا کرد آدم از کفی خاک
خداوندی که ذاتش بیزوالست
خرد در وصف ذاتش گنگ و لالست
زمین و آسمان از اوست پیدا
نمود جسم و جان از اوست پیدا
الهی بر همه دانای رازی
بفضل خود ز جمله بینیازی
الهی جز درت جائی نداریم
کجا تازیم چون پائی نداریم
الهی من کیم اینجا، گدائی
میان دوستانت آشنائی
الهی این گدا بس ناتوانست
بدرگاه تو مشتی استخوانست
الهی جان عطّارست حیران
عجب در آتش مهر تو سوزان
دلم خون شد ز مشتاقی تو دانی
مرا فانی کن و باقی تو دانی
فنای ما بقای تست آخر
توئی بر جزو و کل پیوسته ناظر
تو باشی من نباشم جاودانی
نمانم من در آخر هم تو مانی
زندگی و مرگ
هُوَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ فَإِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ
لَهُ كُن فَيَكُونُ
غافر ۶۸
او کسی است که زنده میکند و میمیراند؛ و هنگامی که کاری را مقرّر کند، تنها
به آن میگوید: «موجود باش!» بیدرنگ موجود میشود!
توضیح:
میفرماید زندگی و مرگ به دست خداوند است( یحی و یمیت) نمونه این حیات با اراده
پروردگار از حدود ۴/۵ میلیارد سال قبل در منظومه شمسی ماست و کره زمین طی
میلیونها سال آماده پذیرش حیات گردیده است و البته این منظومه روزی متلاشی
خواهد شد. در کهکشانهای دیگر نیز این حیات و مرگ ستارگان از میلیاردها سال قبل
آغاز شده و امروزه بشر قسمتی از آنرا با تلسکوپهای قوی مرتبأ میبیند ، ستارگان
جدید متولد میشوند و بعضی دیگر در حال از هم پاشیدن و مرگ هستند و چه بسا بر
روی بعضی سیارات دیگر در سایر کهکشانها حیاتی شبیه ما هم شکل میگیرد.در همین
کره زمین حیات و مرگ جانداران و گیاهان را در فصول سال میبینیم. قران میگوید
فرمانده این عملیات همان خالق این جهان هستی است و لذا اگر بر ایجاد جدیدی
اراده کند ( فاذا قضی امرأ) کافیست آنرا بخواند و در یک لحظه ایجاد خواهد شد(
یقول له کن فیکون) زیرا تمام قوانین را در جهان هستی خود او آفریده است. با
چنین توحیدی و چنین شناخت و باوری میتوان به جنگ شیطان رفت.
حافظ:
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوهای کرد رخت دید ملک عشق نداشت
عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
عقل میخواست کز آن شعله چراغ افروزد
برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
دیگران قرعه قسمت همه بر عیش زدند
دل غمدیده ما بود که هم بر غم زد
جان علوی هوس چاه زنخدان تو داشت
دست در حلقه آن زلف خم اندر خم زد
حافظ آن روز طربنامه عشق تو نوشت
که قلم بر سر اسباب دل خرم زد
کتاب
جهان
وَالَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتَابِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ إِنَّا لَا
نُضِيعُ
أَجْرَ الْمُصْلِحِينَ
اعراف ۱۷۰
و آنها که به کتاب (خدا) تمسّک جویند، و نماز را برپا دارند، (پاداش بزرگی
خواهند داشت؛ زیرا) ما پاداش مصلحان را ضایع نخواهیم کرد!
توضیح:
تمسک به معنی چنگزدن و اتکاء کردن است میفرماید اگر آدمیان به کتاب خدا یعنی
قران تمسک جویند و آنرا بخوانند و رعایت کنند به سعادت میرسند. قوانین حاکم بر
این جهان نیز جزء کتاب خداست که باید آنها را نیز اهمیت دهند و اجرا کنند یعنی
خطوط قرمز را در این عالم بشناسند و خود را در جهان رهاشده ندانند. پس کتاب
معنای وسیعی دارد که مهمترین شکل آن کتب قبلی الهی مانند تورات و انجیل و اکنون
قران مجید است ولی به تمام قوانین حاکم بر این جهان مثل قوانین فیزیک و شیمی
نیز اطلاق میشود( یمسکون بالکتاب) که شناخت و رعایت آنها باعث رشد و کمال انسان
است . بعد میفرماید این اشخاص رویکرد صحیح به خدا دارند( اقاموا الصلاة) و
صلاة به معنی رویکرد و توجه است پس خواندن نماز بهترین رویکرد به خداست ولی این
رویکرد و توجه را همیشه در نظر دارند و در تمام اوقات زندگی به خدا و دستورات
او فکر میکنند و همیشه به منبع آفرینش وصل هستند. در آخر میفرماید چنین
افرادی مصلح هستند یعنی نیکاندیش و نیکرفتارند و مسلمأ پروردگار عالم پاداش
آنها را از بین نخواهد برد و تمام و کمال به پاداش خود میرسند( انا لا نضیع اجر
المصلحین) و این پاداش از همین دنیا آغاز میشود و در جهان دیگر به اوج خود
میرسد.
حافظ:
هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد
خداش در همه حال از بلا نگه دارد
حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
که آشنا سخن آشنا نگه دارد
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشتهات به دو دست دعا نگه دارد
گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان
نگاه دار سر رشته تا نگه دارد
صبا بر آن سر زلف ار دل مرا بینی
ز روی لطف بگویش که جا نگه دارد
چو گفتمش که دلم را نگاه دار چه گفت
ز دست بنده چه خیزد خدا نگه دارد
سر و زر و دل و جانم فدای آن یاری
که حق صحبت مهر و وفا نگه دارد
غبار راهگذارت کجاست تا حافظ
به یادگار نسیم صبا نگه دارد
فرود
رحمت
تَنزِيلٌ مِّنَ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
فصلت ۲
این کتابی است که از سوی خداوند رحمان و رحیم نازل شده است؛
توضیح:
تنزیل به معنای فرودآمدن با ترتیب است و در اینجا می فرماید قران به ترتیب و
بر حسب نیاز جامعه بتدریج بر پیامبر اسلام فرودآمده و طی بیست و سه سال به
مسلمانان رسیده است. مانند کتب درسی در مدارس که از سطوح ساده شروع میشود و
بتدریج کمیت و کیفیت آن افزایش مییابد. در اینجا دو صفت رحمانیت یعنی بخشندگی
عام و رحمیت یعنی بخشندگی خاص در باره پروردگار عنوان شده و نشان میدهد نزول
قران بعلت لطف و بخشش خالق جهان است. انسان با عقل خود بد و خوب را میشناسد و
قاعدتأ میبایست راه راست را پیدا کند ولی خدای متعال چنین دستورالعمل
پرمحتوائی را توسط صالحترین بنده خود نیز فرستاده تا بهانهای برای خطارفتن
نباشد.
عطار:
ختم کرده حق نبوت را برو
معجز و خلق و فتوت را برو
دعوتش فرمود بهر خاص و عام
نعمت خود را برو کرده تمام
کافران را داده مهلت در عقاب
نا فرستاده به عهد او عذاب
کرده در شب سوی معراجش روان
سِرّ کُل با او نهاده در نهان
پیشوای این جهان و آن جهان
مقتدای آشکارا و نهان
مهترین و بهترین انبیا
رهنمای اصفیا و اولیا
مهدی اسلام و هادی سُبُل
مفتی غیب و امام جز و کل
هم ز حق بهتر کتابی یافته
هم کل کل بی حسابی یافته
بهترین شروع با بهترین نام
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيم
فاتحه ۱
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
توضیح:
اسم از کلمه سمو یعنی بلند و بالا و یا از کلمه وسم یعنی علامت است که برای
مشخص کردن هر حقیقتی گفته میشود و بهترین نام برای بالاترین حقیقت عالم کلمه
(الله )است ، اِله به معنی هر نوع معبود است و (اَلاِله = الله)تنها معبود
شناخته شده و واقعی در هستی و ماوراء آن است و خداوند این نام را جامعترین نام
برای خود که خالق عالم است تعیین فرموده و بعد دو صفت مهم خود را اعلام میدارد
که رحمانیت و رحمیت است. رحمانیت را بخشندگی عام و برای همه موجودات گفتهاند(
به قول سعدی: باران رحمت بی حسابش همه را رسیده و خوان نعمت بی دریغش همه جا
کشیده پردهٔ ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد و وظیفهٔ روزی به خطای منکر نبرد).
و رحیمیت را بخشندگی خاص و بر اساس قابلیتهای هر موجود تعریف میکنند. این آیه
پر معنی و تکرارشونده در قران اولین آیه از اولین سوره در کتاب خدا است و
خواندن و توجه به آن اهمیت زیادی دارد.
فردوسی:
به نام خداوند جان و خرد
کز این برتر اندیشه بر نگذرد
خداوند نام و خداوند جای
خداوند روزی ده رهنمای
خداوند کیوان و گردان سپهر
فروزندهٔ ماه و ناهید و مهر
ز نام و نشان و گمان برتر است
نگارندهٔ بر شده پیکر است
به هستیش باید که خستو شوی
ز گفتار بیکار یکسو شوی
پرستنده باشی و جوینده راه
به ژرفی به فرمانش کردن نگاه
توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود
از این پرده برتر سخنگاه نیست
ز هستی مر اندیشه را راه نیست
مژدگانی
و آگاهی
بَشِيرًا وَنَذِيرًا فَأَعْرَضَ أَكْثَرُهُمْ فَهُمْ لَا يَسْمَعُونَ
فصلت ۴
قرآنی که بشارت دهنده و بیم دهنده است؛ ولی بیشتر آنان روی گردان شدند؛ از این
رو چیزی نمیشنوند!
توضیح:
میفرماید پیامبر اسلام و قران دو مأموریت دارند و آن بشارت و انذار است( بشیرأ
و نذیرا). بشارت به معنی مژدگانی و خبرخوش در آینده است و انذار به معنی
آگاهساختن و پند دادن است. مسلمأ خبرخوش برای آنها که دستورات خدا را رعایت
کردهاند و هشدار برای آنانکه خطوط قرمزی در زنگی خود نداشتهاند. بعد
میفرماید اکثریت مردم از رعایت حدود الهی رویگردانند ( فاَعْرَضَ اکثرهم) و
ازاینرو رغبتی به گوش دادن و فهمیدن دستورات خداوند و دیدن خطوط قرمز هم
ندارند( فهم لا یسمعون).
حافظ:
مرحبا ای پیکِ مشتاقان بده پیغامِ دوست
تا کُنم جان از سرِ رغبت فدای نامِ دوست
واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس
طوطی طبعم ز عشقِ شِکَّر و بادامِ دوست
زلفِ او دام است و خالش دانهٔ آن دام و من
بر امیدِ دانهای افتادهام در دامِ دوست
سر ز مستی برنگیرد تا به صبحِ روزِ حشر
هر که چون من در ازل یک جرعه خورد از جامِ دوست
بس نگویم شِمِّهای از شرحِ شوقِ خود از آنک
دردسر باشد نمودن بیش از این ابرامِ دوست
گر دهد دستم کشم در دیده همچون توتیا
خاک راهی کان مشرف گردد از اَقدامِ دوست
میل من سویِ وصال و قصد او سویِ فراق
تَرکِ کامِ خود گرفتم تا برآید کامِ دوست
حافظ اندر دَردِ او میسوز و بیدرمان بساز
زان که درمانی ندارد دَردِ بیآرامِ دوست
پیامِ پیامآور
قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ
إِلَٰهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ وَوَيْلٌ
لِّلْمُشْرِكِينَ
فصلت ۶
بگو: من فقط انسانی مثل شما هستم؛ این حقیقت بر من وحی میشود که معبود شما
معبودی یگانه است؛ پس تمام توجّه خویش را به او کنید و از وی آمرزش طلبید؛ وای
بر مشرکان!
توضیح:
خطاب به پیامبر اسلام است و میفرماید بگو من انسانی مانند شما هستم ( انا بشر
مثلکم) یعنی تقاضای انجام کارهای فوق بشری از من نداشته باشید بلکه به سخن من
گوش فرادهید زیرا از جانب خداوند حقایق عالم و دستورات زندگی به من وحی میشود(
یوحی الیّ) و سرخط تمام گفتههای من و اولین درس این دانشگاه شناخت توحید و
خدای یگانه است. یعنی اگر توحید را دریابید و پروردگار خود را بشناسید و بسوی
او متصل شوید و برای او قیام کنید( فاستقیموا الیه) گامهای مهم خود را بسوی رشد
و تکامل برداشتهاید. در اینصورت طلب غفران و پاک شدن و زدودن آثار گناه و خطا
را فقط از او بخواهید یعنی در این راه دستورات و قوانین او را اجرا کنید(
واستغفروه) تا پاک گردید. و در آخر میفرماید افسوس و وای بر آنانکه به توحید
نرسیدند و عمر گرانبهای خود را در شرک و دنیادوستی سپری نمودند(ویل للمشرکین).
سعدی:
کسی را در این بزم ساغر دهند
که داروی بیهوشیش در دهند
بمردم در این موج دریای خون
کز او کس نبردهست کشتی برون
مگر بویی از عشق مستت کند
طلبکار عهد الستت کند
به پای طلب ره بدان جا بری
وزان جا به بال محبت پری
بدرد یقین پردههای خیال
نماند سراپرده الا جلال
دگر مرکب عقل را پویه نیست
عنانش بگیرد تحیر که بیست
در این بحر جز مرد داعی نرفت
گم آن شد که دنبال راعی نرفت
کسانی کز این راه برگشتهاند
برفتند بسیار و سرگشتهاند
خلاف پیمبر کسی ره گزید
که هرگز به منزل نخواهد رسید
محال است سعدی که راه صفا
توان رفت جز بر پی مصطفی
رابطه زکاة و ایمان
الَّذِينَ لَا يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ
فصلت ۷
همانها که زکاة را نمیپردازند، و آخرت را منکر هستند.
توضیح:
شرح حال کافران است بعنی آنانکه حقایق عالم و نظامات خداوند را نادیده
میگیرند( کفر به معنی پوشاندن است). میفرماید اینان زکاة نمیدهند و زکاة از
ریشه (زَکَوَ )به معنی رشد دادن و در نتیجه خالص شدن و پاک گردیدن ( تزکیه
نفس) میباشد.اینگونه افراد از مال خود مقداری را برای مستمندان قرار نمیدهند و
به دادن زکاة باور ندارند تا بدینوسیله هم خودشان رشد و کمال یابند و هم
اجتماعشان از فقر و عوارض آن نجات یابد. نکته دوم اینکه اصولأ معاد و بازگشت در
قیامت را هم قبول ندارند و با مرگ خود دنیا را تمام شده میانگارند. در اینجا
نتیجه میگیریم که پرداختن زکات و ایمان به آخرت با هم رابطه تنگاتنگ دارند و
نمیتوان زکاة نداد و فقر و گرسنگی را در اطراف خود دید و به آخرت باورمند بود.
بنابراین تمام ادیان الهی و کاملترین آنها اسلام عزیز دنیای انسانها را هم آباد
میخواهند و اگر در جوامع مسلمین یا سایر ادیان فقر و فساد وجود دارد نشان بر
اینست که دیگران به وظیفه خود بخوبی عمل نمیکنند و دیندار واقعی نیستند.
سعدی:
اگر هوشمندی به معنی گرای
که معنی بماند ز صورت بجای
که را دانش وجود و تقوی نبود
به صورت درش هیچ معنی نبود
کسی خسبد آسوده در زیر گل
که خسبند از او مردم آسوده دل
غم خویش در زندگی خور که خویش
به مرده نپردازد از حرص خویش
زر و نعمت اکنون بده کان تست
که بعد از تو بیرون ز فرمان تست
نخواهی که باشی پراگنده دل
پراگندگان را ز خاطر مهل
پریشان کن امروز گنجینه چست
که فردا کلیدش نه در دست تست
تو با خود ببر توشه خویشتن
که شفقت نیاید ز فرزند و زن
کسی گوی دولت ز دنیا برد
که با خود نصیبی به عقبی برد
به غمخوارگی چون سرانگشت من
نخارد کس اندر جهان پشت من
مکن، بر کف دست نه هرچه هست
که فردا به دندان بری پشت دست
به پوشیدن ستر درویش کوش
که ستر خدایت بود پرده پوش
مگردان غریب از درت بی نصیب
مبادا که گردی به درها غریب
بزرگی رساند به محتاج خیر
که ترسد که محتاج گردد به غیر
به حال دل خستگان در نگر
که روزی دلی خسته باشی مگر
درون فروماندگان شاد کن
ز روز فروماندگی یاد کن
نه خواهندهای بر در دیگران
به شکرانه خواهنده از در مران
نتیجه برخورد زیبا
وَلَا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلَا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ
أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ
حَمِيمٌ
فصلت ۳۴
هرگز نیکی و بدی یکسان نیست؛ بدی را با نیکی دفع کن، آنگاه همان کس که میان تو
و او دشمنی است، گویی دوستی گرم و صمیمی است!
توضیح:
میفرماید اثرات نیکی در جهان قابل مقایسه با بدی نیست. نیکی و برخورد خوشایند
سازندگی دارد و رشد مییابد و انرژی مثبت میآفریند ولی بداخلاقی تخریب میکند
و انرژی منفی میپراکند( ولا تستوی الحسنة ولا السیئة). بعد میفرماید با
دشمنانتان و آنان که مخالف شما فکر میکنند با بهترین شکل روبرو شوید و بهترین
رفتار و اخلاق را به نمایش بگذارید( ادفع بالتی هی احسن). نتیجه اینگونه تفکر و
اینگونه عملکرد ، دوستی و صلح و صفا در اجتماعات مختلف انسانی و در جهان است و
بسیاری از جنگهای خانوادگی و قبیلهای و بین کشورها از بین میرود و دشمنیها
تبدیل به دوستیهای گرم میگردد( فاذا الذی بینک و بینه عداوة کانه ولی حمیم).
چنین است که اسلام مهربان از سینه پیامبر رئوف به تمام گوشههای جهان نفوذ کرده
است.
حافظ:
درختِ دوستی بنشان که کامِ دل به بار آرد
نهالِ دشمنی بَرکَن که رنج بیشمار آرد
چو مهمانِ خراباتی به عزت باش با رندان
که دردِ سر کشی جانا، گرت مستی خمار آرد
شبِ صحبت غنیمت دان که بعد از روزگارِ ما
بسی گردش کُنَد گردون، بسی لیل و نهار آرد
عِماری دارِ لیلی را که مَهدِ ماه در حکم است
خدا را در دل اندازش که بر مجنون گذار آرد
بهارِ عمر خواه ای دل، وگرنه این چمن هر سال
چو نسرین صد گل آرد بار و چون بلبل هِزار آرد
خدا را چون دلِ ریشم قراری بست با زلفت
بفرما لعلِ نوشین را که زودش باقرار آرد
در این باغ از خدا خواهد دگر پیرانه سر حافظ
نشیند بر لبِ جویی و سروی در کنار آرد
دوست واقعی
نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ وَلَكُمْ
فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنفُسُكُمْ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ
فصلت ۳۱
ما یاران شما در زندگی دنیا و آخرت هستیم؛ و برای شما هر چه دلتان بخواهد در
بهشت فراهم است، و هر چه طلب کنید به شما داده میشود!
توضیح:
میفرماید خداوند متعال و تمام نظام خلقت و قوانین حاکم بر آن و نیروهای جهان
دوست و همراه شما هستند(نحن اولیاؤکم) و لذا هیچوقت تنها نخواهید ماند.البته
انسانها هم باید متقابلأ این دست دوستی را بفشارند و همراه نظام خلقت گردند و
به ولایت خدای خود و قوانین او گردن نهند تا به نتایج آن برسند. این نتایج
بصورت رسیدن به تمام خواستنیها در زندگی دنیا و بعد در زندگی آخرت است و مسلمأ
چنین انسانی هر چه بخواهد پاک و زیباست و جز پاکی و زیبائی چیزی نمیخواهد.
حافظ:
راهیست راهِ عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آن که جان بسپارند، چاره نیست
هر گَه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کارِ خیر حاجتِ هیچ استخاره نیست
ما را ز منعِ عقل مترسان و می بیار
کان شحنه در ولایتِ ما هیچ کاره نیست
از چشم خود بپرس که ما را که میکُشد؟
جانا گناهِ طالع و جرمِ ستاره نیست
او را به چشمِ پاک توان دید چون هلال
هر دیده جایِ جلوهٔ آن ماه پاره نیست
فرصت شُمُر طریقهٔ رندی که این نشان
چون راهِ گنج بر همه کس آشکاره نیست
نگرفت در تو گریهٔ حافظ به هیچ رو
حیران آن دلم که کم از سنگِ خاره نیست
روزه واقعی
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ
عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ
بقره ۱۸۳
ای افرادی که ایمان آوردهاید! روزه بر شما نوشته شده، همانگونه که بر کسانی
که قبل از شما بودند نوشته شد؛ تا پرهیزکار شوید.
توضیح:
این دستور صریح قران به ایمان آورندگان ( یا ایها الذین آمنوا) برای روزه گرفتن
در ماه رمضان است. رمضان به معنی سنگ گرم است و از رمض یعنی سوختن میاید پس
خواستههای نفس اماره و گناهان در این ماه امکان سوختن و پاک شدن دارند. این
دستور در ادیان پیشین هم هست و نتیجه آن متقی شدن انسانست. روزه در ادبیات قران
با کلمه صوم آمده است و معنی آن بازایستادن است. پس در این ماه ترمزها قویتر
میگردد و انسان از خوردن و آشامیدن و سپس هر نوع گناه و انحراف مانند غیبت و
دروغ و نگاهِ آلوده و شرک و مال حرام و سایر خطاها دوری میگزیند یعنی بجز دهان
، گوش و چشم و زبان و دست و فکر انسان نیز در روزه است ( کتب علیکم الصیام) ،
لذا در مدت روزه گرفتن علاوه بر نخوردن و نیاشامیدن و بفکر گرسنگان افتادن ،
انسان تمرین رعایت خطوط الهی را نیز بعهده میگیرد و چنین است که راه تقوا و
خویشتنداری را هم میآموزد ( لعلکم تتقون).
مولوی:
این دهان بستی دهانی باز شد
تا خورندهٔ لقمههای راز شد
لب فروبند از طعام و از شراب
سوی خوان آسمانی کن شتاب
گر تو این انبان ز نان خالی کنی
پر ز گوهرهای اجلالی کنی
طفل جان از شیر شیطان باز کن
بعد از آنش با ملک انباز کن
چند خوردی چرب و شیرین از طعام
امتحان کن چند روزی در صیام
چند شبها خواب را گشتی اسیر
یک شبی بیدار شو دولت بگیر
زود دیر میشود
وَأَنِيبُوا إِلَىٰ رَبِّكُمْ وَأَسْلِمُوا لَهُ مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَكُمُ
الْعَذَابُ ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ
زمر ۵۴
و به درگاه پروردگارتان بازگردید و در برابر او تسلیم شوید، پیش از آنکه عذاب
به سراغ شما آید، سپس از سوی هیچ کس یاری نشوید!
توضیح:
انیبوا از ریشه انابت و توبه و به معنی بازگشتن از تاریکیها بسوی نور است.
میفرماید تا زمان دارید قلبأ و از عمق باطن به رَبّ خود که خالق شما و در هر
لحظه مدیر امورات شما و قانونمدار زندگی شماست روی آورید( انیبوا الی ربکم) و
همچنین تسلیم او و قوانین او شوید ( اسلموا له) یعنی از روی هوی و هوس زندگی
نکنید و خطوط الهی را محترم بشمارید. بعد میفرماید اگر بدون توجه به خالق خود
و دستورات او زندگی کنید دچار عذاب میشوید و عذاب به معنی سختی و دشواری بعلت
دوری از رحمت خداست. این عذاب در زندگی کافران از همین دنیا بصورت حسد، حرص و
آز و طمع، دنیادوستی ، اضطراب و ترس از مرگ آغاز میگردد ولی تا پایان عمر
قابل پیشگیریست و میفرماید اگر انسان برای خودش تدبیری نیندیشیده باشد در جهان
دیگر هیچ کمک و یاوری نخواهد یافت( ثم لا تنصرون).
سعدی:
بیا ای که عمرت به هفتاد رفت
مگر خفته بودی که بر باد رفت؟
همه برگ بودن همی ساختی
به تدبیر رفتن نپرداختی
قیامت که بازار مینو نهند
منازل به اعمال نیکو دهند
بضاعت به چندان که آری بری
وگر مفلسی شرمساری بری
که بازار چندان که آگندهتر
تهیدست را دل پراگندهتر
ز پنجه درم پنج اگر کم شود
دلت ریش سرپنجهٔ غم شود
چو پنجاه سالت برون شد ز دست
غنیمت شمر پنج روزی که هست
اگر مرده مسکین زبان داشتی
به فریاد و زاری فغان داشتی
که ای زنده چون هست امکان گفت
لب از ذکر چون مرده بر هم مخفت
چو ما را به غفلت بشد روزگار
تو باری دمی چند فرصت شمار
زنده واقعی
لِّيُنذِرَ مَن كَانَ حَيًّا وَيَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكَافِرِينَ
یس ۷۰
تا افرادی را که زندهاند بیم دهد و فرمان بر آنان مسلّم گردد!
توضیح:
میفرماید تمام رسالت پیامبران و کتب الهی و آخرین آنها پیامبر بزرگوار اسلام و
قران شریف، کارشان انذار و هشدار بیداردلان است (من کان حیا ) یعنی زنده واقعی
، یعنی کسی که فقط نفس نمیکشد بلکه از خودش بیرون آمده و در جهان خلقت به تفکر
مشغول است و لحظاتی از زندگی خود را اندیشه میکند. پس از انسان فقط زندگی
حیوانی انتظار نمیرود بلکه باید زنده واقعی باشد. چنین انسانی خلقت این عالم و
جهان پهناور را عبث نمیداند و پیوسته در پی یافتن حقیقت است. در هر حال قوانین
الهی در عالم در حال اجرا است و کافران(کسانی که حقیقت را میپوشانند) نتیجه
عمل خود را میبینند (یحق القول).
حافظ:
معاشران گره از زلف یار باز کنید
شبی خوش است بدین قصهاش دراز کنید
حضور خلوت انس است و دوستان جمعند
و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید
رباب و چنگ به بانگ بلند میگویند
که گوش هوش به پیغام اهل راز کنید
به جان دوست که غم پرده بر شما ندرد
گر اعتماد بر الطاف کارساز کنید
میان عاشق و معشوق فرق بسیار است
چو یار ناز نماید شما نیاز کنید
نخست موعظه پیر صحبت این حرف است
که از مصاحب ناجنس احتراز کنید
هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق
بر او نمرده به فتوای من نماز کنید
وگر طلب کند انعامی از شما حافظ
حوالتش به لب یار دلنواز کنید
تغییر نعمتها
ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّرًا نِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَىٰ
قَوْمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ
انفال ۵۳
این، بخاطر آن است که خداوند، هیچ نعمتی را که به گروهی داده، تغییر نمیدهد؛
جز آنکه آنها خودشان را تغییر دهند؛ و خداوند، شنوا و داناست!
توضیح:
میفرماید خداوند فقط خیر و نعمت میدهد و آنرا از جانب خود تغییر یا تمام
نمیکند( لم یک مغیرا نعمتة) پس اگر این نعمت تغییر میکند و در بعضی انسانها یا
گروهی از جوامع وجود ندارد باید علت آنرا در عملکرد آنها جستجو کرد. یعنی با
انتخاب روش زندگی میتوان نعمتهای خداوند را افزایش داد و یا آنها را واژگون
ساخت و از بین برد( یغیروا ما بانفسهم). مثلأ اگر انسان از نعمت سلامتی خود
بدرستی استفاده نکند و خود را با آن هماهنگ نسازد ( که معنی شکر همین است) این
تندرستی تبدیل به بیماری و فرسودگی میشود. یا اسقلال و پیشرفت ملتها با تنبلی و
کمکاری خودشان تبدیل به وابستگی و تحقیر میگردد. بعد میفرماید خداوند و نظام
آفرینش هر حرکت و تلاش یا عدمتحرک و کفران انسان را میداند و ثبت میکند( إنّ
الله سمیع علیم ) و بر طبق قانون الهی عمل میشود. بنابراین خود انسان است که
نعمتها را مغتنم میشمارد و یا از دست میدهد.
مولوی:
پیش چشمت داشتی شیشهٔ کبود
زان سبب عالم کبودت مینمود
گر نه کوری این کبودی دان ز خویش
خویش را بد گو مگو کس را تو بیش
مؤمن ار ینظر بنور الله نبود
غیب مؤمن را برهنه چون نمود
چون که تو ینظر بنار الله بدی
در بدی از نیکوی غافل شدی
اندک اندک آب بر آتش بزن
تا شود نار تو نور ای بوالحزن
تو بزن یا ربنا آب طهور
تا شود این نار عالم جمله نور
آب دریا جمله در فرمان تست
آب و آتش ای خداوند آن تست
گر تو خواهی آتش آب خوش شود
ور نخواهی آب هم آتش شود
این طلب در ما هم از ایجاد تست
رستن از بیداد یا رب داد تست
بیطلب تو این طلبمان دادهای
گنج احسان بر همه بگشادهای
سرزمین امنیت
إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَٰئِكَ يُبَدِّلُ
اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا
فرقان ۷۰
مگر کسانی که توبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، که خداوند گناهان
آنان را به حسنات مبدّل میکند؛ و خداوند همواره آمرزنده و مهربان بوده است!
توضیح:
می فرماید با ایمان و عمل نیکو آثار گناهان برطرف میگردد و حتی به نیکیها تبدیل
میشود و این از باشکوهترین قوانین نظام الهیست. در این نظام ملکوتی هیچکس
ناامید نیست و اگر یک گناهکار واقعأ برگردد(توبه) و ایمان آورد، در سرزمین
امنیت واقع میشود و البته با کارهای شایسته ایمان خود را مرتبأ تقویت کند
گناهان خود را در مرز این سرزمین برجای میگذارد چون در آن سرزمین بدی و گناه
راهی ندارد و مردمان آن دائمأ پاک و آراسته میگردند. اصولأ خوبی فطری و
همیشگیست اما بدی و گناه موقتی و عارضی است که قابل زدودن و پاک شدن میباشد.
همه اینها بخاطر صفت پاککنندگی( غفور) و بخشندگی( رحیم) بینهایت خداوند است.
پس قران امید و سعادت را نوید میدهد.
سعدی:
بنده وار آمدم به زنهارت
که ندارم سلاح پیکارت
متفق میشوم که دل ندهم
معتقد میشوم دگربارت
مشتری را بهای روی تو نیست
من بدین مفلسی خریدارت
غیرتم هست و اقتدارم نیست
که بپوشم ز چشم اغیارت
گر چه بی طاقتم چو مور ضعیف
میکشم نفس و میکشم بارت
نه چنان در کمند پیچیدی
که مخلص شود گرفتارت
من هم اول که دیدمت گفتم
حذر از چشم مست خون خوارت
دیده شاید که بی تو برنکند
تا نبیند فراق دیدارت
تو ملولی و دوستان مشتاق
تو گریزان و ما طلبکارت
چشم سعدی به خواب بیند خواب
که ببستی به چشم سحارت
تو بدین هر دو چشم خواب آلود
چه غم از چشمهای بیدارت
پیدایش شب و روز
وَالضُّحَىٰ
وَاللَّيْلِ إِذَا سَجَىٰ
ضحی ۱٫۲
قسم به روز در آن هنگام که آفتاب برآید (و همه جا را فراگیرد)، و سوگند به شب
در آن هنگام که آرام گیرد،
توضیح:
قران به (روشنی روز) و (آرامش شب )سوگند میخورد تا هم ما را متوجه این دو
پدیده مهم طبیعت نماید و هم مطلب بعدی را اهمیت دهد. کلمه ضحی به معنی روشنی
روز در پهنه زمین بعلت تابش نور خورشید است( والضحی) و کلمه سجی از سَجْو و به
معنی سکون و آرامش و همچنین پوشاندن و تاریکشدن است(واللیل اذا سجی). سوگند به
این دو پدیده شنونده را متوجه علت پیدایش آن میکند . دانش فضاشناسی امروزه
بسیاری از پیچیدگیهای منظومه شمسی را روشن ساخته و به گردش زمین بدور خود و
بدور خورشید و علت پیدایش شب و روز پی برده است. میبینیم که قران در چهارده
قرن قبل مسلمانرا متوجه آن ساخته است. پس انسانهای مؤمن از کنار شب و روزِ خود
غافلانه گذر نمیکنند و پیوسته در پیدایش این دو پدیده فکر میکنند و به خالق و
گرداننده آن ایمان دارند.
حافظ:
جمالت آفتابِ هر نظر باد
ز خوبی رویِ خوبت خوبتر باد
هُمای زلفِ شاهین شهپرت را
دلِ شاهانِ عالم زیرِ پَر باد
کسی کو بستهٔ زلفت نباشد
چو زلفت درهم و زیر و زبر باد
دلی کو عاشقِ رویت نباشد
همیشه غرقه در خونِ جگر باد
بَُتا چون غَمزهات ناوَک فِشاند
دلِ مجروحِ من پیشش سپر باد
چو لعل شِکَّرینَت بوسه بخشد
مَذاقِ جانِ من زو پُرشِکر باد
مرا از توست هر دم تازه عشقی
تو را هر ساعتی حُسنی دگر باد
به جان مشتاق روی توست حافظ
تو را در حالِ مشتاقان نظر باد
عهد و پیمان
وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ
معارج ۳۲
و آنها که امانتها و عهد خود را رعایت میکنند،
توضیح:
مسلمان واقعی به قول و عهد خود بصورت مستمر پایبند است ( راعون) و همچنین اگر
امانتی از کسی نزد اوست که شامل رازی از زندگی ویا امانتی مادی است، دقیقأ آنها
را پیوسته نگاه میدارد و خیانت نمیکند ( راعون). اگر این توصیه در یک اجتماع
اجرا شود ببینید چه آرامش و اطمینانی در جامعه جاری میشود و البته این امانت را
میتوان بدن سالم هر انسان نیز انگاشت که از سوی خالق جهان به آدمی اهداء شده
و اشخاص مؤمن از آن بخوبی نگهداری میکنند و در سلامت جسمی و روحی آن میکوشند
و همچنین اختیاری که در انسان نهاده شده که باید آنرا در راه درست اجرا کند و
عهد را هم میتوان فطرت پاک الهی و عقلی دانست که در هر انسان نهاده شده است و
مؤمنین آن را میشناسند و بکار میبندند.
حافظ:
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
با من راه نشین باده مستانه زدند
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعهٔ کار به نام من دیوانه زدند
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد
صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند
آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع
آتش آن است که در خرمن پروانه زدند
کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند
تنها نیستیم
مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَىٰ
ضحی ۳
که خداوند هرگز تو را وانگذاشته و مورد خشم قرار نداده است!
توضیح:
این آیه شریفه پس از قطع چند روزه وحی در اوائل بعثت نازل شد و پیامبر بزرگوار
اسلام را در مأموریت خود مصممتر و امیدوارتر ساخت. میفرماید پروردگار تو
رهایت نساخته( ما ودعک) و تو را دشمن نپنداشته است( وما قلی). البته این پیام
مانند بقیه آیات قران برای هر مسلمانی و در هر زمانی آموزنده است و اینکه انسان
بداند تنها نیست و خداوند همیشه با اوست و در گرفتاریها و سختیها به کمک
آفریدگار خود امیدوار باشد و فقط از پروردگار خود مدد بخواهد و همچنین مواظب
اعمال خود باشد زیرا خالق او در کنار اوست و پیوسته او را مینگرد.
حافظ:
خیالِ رویِ تو در هر طریق همره ماست
نسیم موی تو پیوندِ جانِ آگه ماست
به رغم مدعیانی که منع عشق کنند
جمالِ چهرهٔ تو حجت موجه ماست
ببین که سیب زنخدان تو چه میگوید
هزار یوسف مصری فتاده در چَهِ ماست
اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد
گناه بخت پریشان و دست کوته ماست
به حاجبِ درِ خلوت سرایِ خاص بگو
فُلان ز گوشه نشینانِ خاکِ درگهِ ماست
به صورت از نظر ما اگر چه محجوب است
همیشه در نظرِ خاطرِ مرفهِ ماست
اگر به سالی حافظ دری زند بگشای
که سالهاست که مشتاق روی چون مه ماست
عطای شادیبخش
وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَىٰ
ضحی ۵
و بزودی پروردگارت آنقدر به تو عطا خواهد کرد که خشنود شوی!
توضیح:
آیات این سوره مبارک بعد از قطع چند روزه وحی و نگرانی مسلمانان در ابتدای بعثت
پیامبر اسلام(ص) نازل شده است و میفرماید بزودی عطاهای پرورگارت سرازیر
میگردد و تو را خوشحال میسازد و لذا این بشارت ادامه نزول وحی تا بیست و سه
سال و تکمیل قران مجید و گسترش تعلیمات اسلام در تمام عربستان و اطراف آنرا به
همراه داشت و هنوز هم این گسترش در قلبها و در سراسر جهان ادامه دارد. پس به
طور کلی این قانون خلقت است که اگر انسان توکل بر خدا کند و راه او و دستورات
او را بپیماید بدون شک پاداش مناسبی از سوی خالق هستی و مدیر عالم دریافت
میکند و لذا همیشه باید متکی به لطف و بخشش خداوند و امیدوار به رحمت او
باشیم.
پروین اعتصامی:
نقش هستی، نقشی از ایوان ماست
خاک و باد و آب، سرگردان ماست
قطرهای کز جویباری میرود
از پی انجام کاری میرود
ما بسی گم گشته، باز آوردهایم
ما، بسی بی توشه را پروردهایم
میهمان ماست، هر کس بینواست
آشنا با ماست، چون بی آشناست
ما بخوانیم، ار چه ما را رد کنند
عیب پوشیها کنیم، ار بد کنند
سوزن ما دوخت، هر جا هر چه دوخت
زاتش ما سوخت، هر شمعی که سوخت
ایمان و اتحاد
وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ
رِيحُكُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ
انفال ۴۶
و (فرمان) خدا و پیامبرش را اطاعت نمایید! و نزاع (و کشمکش) نکنید، تا سست
نشوید، و قدرت (و شوکت) شما از میان نرود! و صبر و استقامت کنید که خداوند با
استقامت کنندگان است!
توضیح:
دستور اتحاد و یکپارچگی مسلمانان است و میفرماید مطیع دستورات خدا و پیامبر
باشید( اطیعوا الله و رسوله) این دستورات و قوانین در کتاب قران آمده و بر زبان
پیامبر بزرگوار( ص) جاری گشته است و میفرماید در غیراینصورت سست میشوید و توان
خود را در مقابل دشمنان از دست میدهید( فتفشلوا و تذهب ریحکم) و ریح به معنای
باد و در اینجا کنایه از قدرت و نیرو است مانند نیروی باد که کشتیها را بجلو
میبرده است و در آنزمان با آن آشنا بودهاند و اکنون نیز ادامه حیات بر روی
زمین به بادها بستگی دارد زیرا با قدرت خود گردههای گیاهان را جابجا میکنند و
ابرهای بارانزا را به نقاط مختلف میکشاند و زندگی را پایدار میسازد. در آخر
به مسلمانان دستور مقاومت و پایداری میدهد (واصبروا) و این صبرِ فعال و سازنده
است یعنی در مقابل سختیها ناامید نگردید و بالعکس کوشش و توان خویش را افزایش
دهید زیرا خداوند بزرگ و قوانین حاکم بر این عالم که پرداخته همان پروردگار است
همراه با صبرپیشگان است( ان الله مع الصابرین).
حافظ:
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم
شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم
نسیم عطرگردان را شِکَر در مجمر اندازیم
چو در دست است رودی خوش بزن مطرب سرودی خوش
که دست افشان غزل خوانیم و پاکوبان سر اندازیم
صبا خاک وجود ما بدان عالی جناب انداز
بود کان شاه خوبان را نظر بر منظر اندازیم
یکی از عقل میلافد یکی طامات میبافد
بیا کاین داوریها را به پیش داور اندازیم
بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه
که از پای خمت روزی به حوض کوثر اندازیم
سخندانیّ و خوشخوانی نمیورزند در شیراز
بیا حافظ که تا خود را به ملکی دیگر اندازیم
کتاب دستنخورده
لَّا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ
مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ
فصلت ۴۲
که هیچ گونه باطلی، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمیآید؛ چرا که
از سوی خداوند حکیم و شایسته ستایش نازل شده است!
توضیح:
این آیه در مورد خود قران است و میفرماید قران حفاظت شده است و هیچ کلام دیگری
در هیچ زمانی به آن اضافه یا از آن کم نشده و نخواهد شد و باطل در آن راه
ندارد( لا یاتیه الباطل) ،هیچ مطلبی بر خلاف آن اثبات نمیشود نه در زمانهای
گذشته و نه در حال و آینده( من بین یدیه و لا من خلفه) پس سخنی است محکم و متقن
و بدون عیب و نقص که برای بشر جاودان است. چنین کتاب پر حکمتی از سوی خداوند
حکیمی است که میداند حُکم خود را چگونه صادر کند و چنین خدائی حمید است یعنی
تمام جهان هستی حمد و سپاس او را میگویند به خدائی او گواهی میدهند.
حافظ:
در نظربازی ما بیخبران حیرانند
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند
جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست
ماه و خورشید همین آینه میگردانند
عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا
ما همه بنده و این قوم خداوندانند
مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم
آه اگر خرقه پشمین به گرو نستانند
وصل خورشید به شبپره اعمی نرسد
که در آن آینه صاحب نظران حیرانند
لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ
عشقبازان چنین مستحق هجرانند
مگرم چشم سیاه تو بیاموزد کار
ور نه مستوری و مستی همه کس نتوانند
گر به نزهتگه ارواح برد بوی تو باد
عقل و جان گوهر هستی به نثار افشانند
زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه شد
دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند
گر شوند آگه از اندیشه ما مغبچگان
بعد از این خرقه صوفی به گرو نستانند
کلیدهای موفقیت
لَهُ مَقَالِيدُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ
وَيَقْدِرُ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ
شوری ۱۲
کلیدهای آسمانها و زمین از آن اوست؛ روزی را برای هر کس بخواهد گسترش می دهد یا
محدود میسازد؛ او به همه چیز داناست.
توضیح:
مقالید جمع مِقلَد یا مِقلید و به معنای کلید است و احتمالأ در اصل با کلمه
کلید یکی بودهاست. میفرماید خدای متعال این آسمانها و زمین را آفریده است و
مسلمأ قانونمندی و مدیریت آن نیز در دست همان خداست( له مقالید السموات و
الارض). پس دستورالعمل او را باید جُست و بکار برد تا توفیق حاصل گردد. یعنی
برای راه یافتن به عمق خلقت و پیمودن راه معرفت و یافتن رشد و تکامل باید از
کلیدهای خدائی استفاده کرد و مکتب او را پیمود زیرا بقیه کلیدها و مکاتب راه
بجائی نمیبرند. البته معنای ظاهری آیه نیز منطبق با قوانین فیزیکی جاری بر
زمین و آسمان است، مثلأ آب در کُره زمین در صد درجه بجوش میآید و یا برای رفتن
به فضا باید با سرعت ۱۱/۲ کیلومتر بر ثانیه از جاذبه زمین خارج شد که تمام این
قوانین با تدبیر خداوند برقرار گردیده است(مقالید) و بشر در صورت شناخت و
بکاربردن آنها در دنیا پیشرفت میکند.بعد میفرماید گشایش و تنگی روزیها و کم
و زیاد ثروتها به دست او و منطبق با قوانین تأسیس شده اوست( یبسط الرزق لمن
یشاء و یقدر) ، پس هر کس این قوانین را بشناسد و تلاش و کوشش کند و کلیدهای
خلقت را بکار گیرد به سرمایههای جهان دسترسی مییابد. و در آخر میفرماید
خداوند متعال به جزئیات عالم هستی بسیار آگاه است و میداند هر شخصی چگونه
فعالیتی دارد و در چه راهیست و در اینجاست که اگر انسانی در کنار کار و کوشش
خود ایمان و باور الهی داشته باشد از برکات بیشتری در نظام خداوند بهره میگیرد
و به مدارهای بالاتر و کلیدهای کاملتری در کارگاه هستی راه مییابد.
حافظ:
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بیخبر بمیرد در درد خودپرستی
عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی
دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم
با کافران چه کارت گر بت نمیپرستی
سلطان من خدا را زلفت شکست ما را
تا کی کند سیاهی چندین درازدستی
در گوشه سلامت مستور چون توان بود
تا نرگس تو با ما گوید رموز مستی
آن روز دیده بودم این فتنهها که برخاست
کز سرکشی زمانی با ما نمینشستی
عشقت به دست طوفان خواهد سپرد حافظ
چون برق از این کشاکش پنداشتی که جستی
خدای توبهپذیر
فَمَن تَابَ مِن بَعْدِ ظُلْمِهِ وَأَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ يَتُوبُ عَلَيْهِ
إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ
مائده ۳۹
اما آن کس که پس از ستم کردن، توبه و جبران نماید، خداوند توبه او را میپذیرد؛
خداوند، آمرزنده و مهربان است.
توضیح:
میفرماید راه توبه و بازگشت همیشه باز است. گناه ظلم و ستمی است که انسان
ابتداء به خود و سپس به دیگران میکند پس قدم اول در توبه تعطیل کردن و انجام
ندادن آن گناه است ( تاب من بعد ظلمه) و سپس شروع نمودن به انجام کارهای نیک و
اصلاح ستمهای گذشته در خود و دیگران است( اصلح) و در اینصورت خداوند متعال توبه
را میپذیرد( یتوب علیه) و آثار گناه انسان را در او و اجتماع پاک میگرداند
زیرا پروردگار بسیار پاککننده گناهان و بسیار بخشنده است ( غفور رحیم). پس در
یک اجتماع اسلامی حتی انسانهای خطاکار میتوانند با ایمان و کار خوب آثار گناه
را پاک کنند و اجتماعی سالم و پیشرو بوجود آورند.
ابوسعید ابوالخیر:
باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ
گر کافر و گبر و بتپرستی باز آ
این درگه ما درگه نومیدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی باز آ
خدای لطیف
اللَّهُ لَطِيفٌ بِعِبَادِهِ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ وَهُوَ الْقَوِيُّ
الْعَزِيزُ
شوری ۱۹
خداوند نسبت به بندگانش لطف (و آگاهی) دارد؛ هر کس را بخواهد روزی میدهد و او
قوّی و شکستناپذیر است!
توضیح:
میفرماید خداوند برای بندگانش لطیف است و لطیف به معنای نهایت نیکوئی و لطف و
همچنین باریکبینی و اطلاع داشتن از جزئیات است. عبد به معنای انسانِ هموار و
صاف است پس اگر انسان (عبد) واقعی گردد و مطابق با قوانین خلقت زندگی کند چیزی
بجز خیر و نیکی و سعادت و کمال نخواهد یافت چنین انسانی آئینه خداوند میگردد و
خدای لطیف را درک میکند( لطیف بعباده). این خدای لطیف با اطلاع دقیق خود از
عملکرد بندگان و متناسب با کوشش آنها و صلاحدید خود رزق و روزی را برای انسانها
میگشاید ( یرزق من یشاء). و در آخر میفرماید آفریدگار شما با قوت و عزت است
یعنی با نیروی بینهایت خود از جزئیات کارهای بندگان با خبر است و با قدرت
قوانین خود را بر این جهان اجرا میکند( هو القوی العزیز).
سعدی:
اوّلِ دفتر به نامِ ایزدِ دانا
صانعِ پروردگارِ حیِّ توانا
اکبر و اعظم خدایِ عالَم و آدم
صورتِ خوب آفرید و سیرتِ زیبا
از درِ بخشندگیّ و بندهنوازی
مرغْ هوا را نصیب و ماهیْ دریا
قسمتِ خود میخورند مُنعِم و درویش
روزیِ خود میبَرند پشّه و عَنقا
حاجتِ موری به علمِ غیب بداند
در بُنِ چاهی به زیرِ صخرهٔ صَمّا
جانور از نطفه میکُند، شکر از نِی
برگِ تر از چوبِ خشک و چشمه ز خارا
شربتِ نوش آفرید از مگسِ نَحل
نخلِ تناور کُنَد ز دانهٔ خرما
از همگان بینیاز و بر همه مُشفِق
از همه عالَم نهان و بر همه پیدا
پرتوِ نور سُرادِقاتِ جلالش
از عظمت ماورایِ فکرتِ دانا
خود نه زبان در دهانِ عارفِ مدهوش
حمد و ثنا میکُند که مویْ بر اعضا
هرکه نداند سپاسِ نعمتِ امروز
حیف خورَد بر نصیبِ رحمتِ فردا
بارخدایا مُهَیمِنیّ و مدبّر
وز همه عیبی مقدّسیّ و مبرّا
ما نتوانیم حقِّ حمدِ تو گفتن
با همه کرّوبیانِ عالَمِ بالا
سعدی از آنجا که فهمِ اوست سخن گفت
ور نه کمالِ تو وهم کِی رسد آنجا
خدای شکُفتنها
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ
فلق ۱
بگو: پناه میبرم به پروردگار سپیده صبح،
توضیح:
میفرماید به خدای فلق پناه برید و فلق به معنی شکافتن است، به سپیده صبح هم
فلق گویند چون پرده شب شکافته میشود و اصولأ زندگی در عالم با شکافتن و شکُفتن
آغاز شد، مثل حادثه بیگ بنگ در ابتدای خلقتِ ( یونیورس) که با شکافتن یک نقطه
انرژی آغاز شد و یا شکافتن دانه در زمین و یا شکُفتن نطفه و تکثیر موجودات و
مهمتر از همه شکفتن دلهای ما در موقع ایمان که پرده جهل و ظلمت را پاره میکند
و نور علم و آگاهی و جهانبینی و در نتیجه رشد و کمال به انسان میدهد. خدای
متعال که آفریننده عالم است بعنوان رب و مدیر این عالم، عامل و شاهد تمام
شکُفتنهاست و دور از قانونمندی او شکُفتن و گشودنی وجود ندارد. پس چه بهتر که
به او پناه ببریم یعنی راه او و دستورات او را عمل کنیم و به چنین (رب فلق) و
قادر متعالی مؤمن گردیم.
حافظ:
در ازل پرتوِ حُسنت ز تجلی دَم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوهای کرد رُخَت دید مَلَک عشق نداشت
عینِ آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
عقل میخواست کز آن شعله چراغ افروزد
برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد
مدعی خواست که آید به تماشاگَهِ راز
دست غیب آمد و بر سینهٔ نامحرم زد
دیگران قرعهٔ قسمت همه بر عیش زدند
دل غمدیدهٔ ما بود که هم بر غم زد
جانِ عِلْوی هوسِ چاهِ زنخدان تو داشت
دست در حلقهٔ آن زلفِ خَم اندر خَم زد
حافظ آن روز طربنامهٔ عشق تو نوشت
که قلم بر سرِ اسبابِ دلِ خُرَّم زد
کشاورزی پایدار
مَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ وَمَن كَانَ
يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِن
نَّصِيبٍ
شوریٰ ۲۰
کسی که زراعت آخرت را بخواهد، به کشت او برکت و افزایش میدهیم و بر محصولش
میافزاییم؛ و کسی که فقط کشت دنیا را بطلبد، کمی از آن به او میدهیم امّا در
آخرت هیچ بهرهای ندارد!
توضیح:
میفرماید اصل حیات و زندگی واقعی در عالم دیگر است و مانند کشتزاری است که رشد
مییابد و زیاد میشود (حرث الاخره) که باید آنرا خواست و برای تهیه آن تلاش
نمود ولی زندگی دنیا کشتزاری موقت و توخالی است ( حرث الدنیا) و رشد و نموی هم
ندارد به همین دلیل انسان هر قدر کوشش هم بکند جز به قسمت کوچکی از آن دست
نمییابد و آنهم بسرعت از او جدا میشود و ماندگار نیست ، چنین انسانی در عالم
دیگر دستخالیست چون متاعی درخور دنیای دیگر تهیه ننموده است. پس این آیه کریمه
برای انسان هشداریاست که فقط زراعت دنیا را پیشه خویش نسازد و بفکر زراعت و
محصول آخرت خود نیز باشد.
حافظ:
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
گفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید
گفت با این همه از سابقه نومید مشو
گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلک
از چراغ تو به خورشید رسد صد پرتو
تکیه بر اختر شب دزد مکن کاین عیار
تاج کاووس ببرد و کمر کیخسرو
گوشوار زر و لعل ار چه گران دارد گوش
دور خوبی گذران است نصیحت بشنو
چشم بد دور ز خال تو که در عرصه حسن
بیدقی راند که برد از مه و خورشید گرو
آسمان گو مفروش این عظمت کاندر عشق
خرمن مه به جوی خوشه پروین به دو جو
آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت
حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو
توشه ماندنی
مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ وَلَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ
صَبَرُوا أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ
(نحل آيه ٩٦)
آنچه نزد شماست فانی میشود؛ امّا آنچه نزد خداست باقی است؛ و به کسانی که صبر
و استقامت پیشه کنند، مطابق بهترین اعمالی که انجام میدادند پاداش خواهیم داد.
توضیح:
ینفد از ریشه نفد به معنی نیست و نابود شدن و کلمه باق به معنی باقی ماندن و
دوام و ثبات است
میفرماید اگر متاعي جمع ميكنيد باید ماندنی باشد و نزد خداوند و در نظام هستی
ثبت گردد. مسلمأ اعمال ماندنی کارهائیست که پروردگار عالم توسط پیامبران و کتب
خود توصیه کرده و در فطرت پاک انسان هم وجود دارد. قسمت اول این آیه را خودمان
با چشم میبینیم که دنیا برای هیچکس نمانده است و متاع دنیائی از بین میرود( ما
عندکم ینفد) و البته به قسمت دوم آن باید ایمان داشت. نكته ديگر اهميت صبر است
كه خود (عمل )بزرگيست و نوعی عبادت است و نزد خدا بهترين اجر و پاداش را دارد،
صبر یعنی شکیبابودن و خودداري از كارهاي ناپسند هر چند لذت زودگذری را داشته
باشند و تحمل و صبوری بر ناملايمات و سختي ها و کوشش و تلاش برای رسیدن به
موفقیت ، پس صبر خود عملی بسیار هوشیارانه و مثبت است و به آن صبر فعال
میگویند(و لیجزین الذین صبروا).
سعدی:
بیا ای که عمرت به هفتاد رفت
مگر خفته بودی که بر باد رفت؟
همه برگ بودن همی ساختی
به تدبیر رفتن نپرداختی
قیامت که بازار مینو نهند
منازل به اعمال نیکو دهند
بضاعت به چندان که آری بری
وگر مفلسی شرمساری بری
که بازار چندان که آگندهتر
تهیدست را دل پراگندهتر
ز پنجه درم پنج اگر کم شود
دلت ریش سرپنجهٔ غم شود
چو پنجاه سالت برون شد ز دست
غنیمت شمر پنج روزی که هست
اگر مرده مسکین زبان داشتی
به فریاد و زاری فغان داشتی
که ای زنده چون هست امکان گفت
لب از ذکر چون مرده بر هم مخفت
چو ما را به غفلت بشد روزگار
تو باری دمی چند فرصت شمار
دعای زیبا
وَقُل رَّبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ
مؤمنون ۱۱۸
و بگو: «پروردگارا! مرا ببخش و رحمت کن؛ و تو بهترین رحم کنندگانی!
توضیح:
این آیه قران یکی از زیباترین دعاها را به ما یاد میدهد و بر زبان ما
میگذارد. خداوندا گناهان و لغزشهای مرا بپوشان(غفران) و ببخش و چشمپوشی کن و
مرا از عواقب گناهان دور دار و بر من رحمت فرست( رب اغفر وارحم) . تو بهترین
بخشندگانی( انت خیر الراحمین)، یعنی حتی به بنده گناهکارت هم بخشش داری و نعمت
میدهی و چشم به سعادت آن بنده داری و تنهایش نمیگذاری. انسان با شناخت و امید
داشتن به چنین خدائی نیروی خوب بودن را در خود حس میکند و میآرمابد و به جمع
خوبان روزگار پیوند میخورد.
سعدی:
ثنا و حمد بیپایان خدا را
که صنعش در وجود آورد ما را
الها قادرا پروردگارا
کریما منعما آمرزگارا
چه باشد پادشاه پادشاهان
اگر رحمت کنی مشتی گدا را
خداوندا تو ایمان و شهادت
عطا دادی به فضل خویش ما را
وز انعامت همیدون چشم داریم
که دیگر باز نستانی عطا را
از احسان خداوندی عجب نیست
اگر خط درکشی جرم و خطا را
خداوندا بدان تشریف عزت
که دادی انبیا و اولیا را
بدان مردان میدان عبادت
که بشکستند شیطان و هوا را
به حق پارسایان کز در خویش
نیندازی من ناپارسا را
مسلمانان ز صدق آمین بگویید
که آمین تقویت باشد دعا را
خدایا هیچ درمانی و دفعی
ندانستیم شیطان و قضا را
چو از بی دولتی دور اوفتادیم
به نزدیکان حضرت بخش ما را
خدایا گر تو سعدی را برانی
شفیع آرد روان مصطفی را
محمد سید سادات عالم
چراغ و چشم جمله انبیا را
شب قدر
إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ
الْقَدْرِ
لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍتَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ
وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن كُلِّ أَمْرٍسَلَامٌ هِيَ حَتَّىٰ
مَطْلَعِ الْفَجْرِ
قدر ۵-۱
ما آن [قرآن] را در شب قدر نازل کردیم،و تو چه میدانی شب قدر چیست ، شب قدر
بهتر از هزار ماه است، فرشتگان و «روح» در آن شب به اذن پروردگارشان برای
(تقدیر) هر کاری نازل میشوند.
شبی است سرشار از سلامت (و برکت و رحمت) تا طلوع سپیده.
توضیح:
قدر به معنای اندازهگرفتن و مقام و منزلت است و نام شبی بسیار گرانبها در طول
شبهای سال است (لیلة القدر) که در ماه رمضان واقع است و در این شب مفاهیم قران
مجید بصورت تمام بر سینه پیامبر و زمینیان نازل شده و البته در طول بیستوسه
سال بتدریج و مطابق با حوادث مختلف بر پیامبر بزرگوار آشکار گشته و برای
مسلمانان بازگو گردیده است ، مانند برفی که یکشبه بر قله کوه میبارد و بتدریج
بر زمین جاری میشود. میفرماید ارزش چنین شبی از هزار ماه که عمر یک انسان است
بیشتر است(خیر من الف شهر) چون قران راهنمای سعادت عمرِ بشر است و در آن شب
فرشتگان ( نیروهای خلقت) و روح (وحی خداوند و فرمان و قوانین خلقت) بر زمین و
آدمیان فرود میآیند و تفهیم میگردند و در آنشب تا سحرگاهان سلام و سلامتی
میبارد زیرا روش صحیح زندگی را توسط قران به انسان میآموزند و در هر سال در
چنین شبی بر این آموزش تأکید میکنند و انسانهای بیدار و آگاه را آگاهتر
میسازند. پس مقدرات خود را از هدیه و دستاورد امشب یعنی قران بیاموزیم و بکار
بریم تا قدر و منزلت یابیم.
حافظ:
دوش وقتِ سَحَر از غُصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمتِ شب آبِ حیاتم دادند
بیخود از شَعْشَعِهٔ پرتوِ ذاتم کردند
باده از جامِ تَجَلّیِ صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شبِ قدر که این تازه براتم دادند
بعد از این رویِ من و آینهٔ وصفِ جمال
که در آن جا خبر از جلوهٔ ذاتم دادند
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب؟
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند
هاتف آن روز به من مژدهٔ این دولت داد
که بِدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
این همه شهد و شکر کز سخنم میریزد
اجرِ صبریست کز آن شاخِ نباتم دادند
همّتِ حافظ و انفاسِ سحرخیزان بود
که ز بندِ غمِ ایّام نجاتم دادند
کتاب آفرینش
وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ
زخرف ۴
و آن در «امّالکتاب» [= لوح محفوظ] نزد ما بلندپایه و استوار است!
توضیح:
کلمه اُم در لغت به معنای ریشه و اساس است و از این جهت به مادر هم در زبان عرب
اُم میگویند. میفرماید این قران گرانبها که در دستان شماست اصل و پایهای
دارد ( فی امالکتاب) یعنی متصل به اقبانوس بیکران علم خداوند است همان منبعی
که بقیه کتب آسمانی و دستورات الهی را به بشر هدیه داده و همان منبعی که مقدرات
عالم و قوانین خلقت در آن نگاشته شده است. این قوانین شامل معادلات و رفتار
کرات آسمانی و همچنین قوانین حاکم بر بدن انسان و تمام اجزای عالم است. بعد
میفرماید این کتاب نزد ماست ( لدینا) و کتابی بسیار بلند مرتبه و عظیم و
پُرمعناست ( لعلی) و همچنین کتابی محکم است (حکیم) یعنی دستوراتش غیرقابل
تغییر است و از روی حکمت و دانش پروردگار نگاشته شده است. پس با خواندن قران به
عمق عالم هستی متصل میگردیم و راه سعادت را درمییابیم.
حافظ:
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانهٔ کیست؟
جانِ ما سوخت، بپرسید که جانانه کیست؟
حالیا خانه براندازِ دل و دین من است
تا در آغوش که میخسبد و همخانه کیست
بادهٔ لعل لبش کز لبِ من دور مباد
راحِ روح که و پیمان ده پیمانه کیست؟
دولتِ صحبتِ آن شمعِ سعادت پرتو
بازپرسید خدا را که به پروانهٔ کیست؟
میدهد هر کَسَش افسونی و معلوم نشد
که دلِ نازکِ او مایلِ افسانه کیست
یا رب آن شاهوَشِ ماه رخِ زهره جبین
دُرِّ یکتایِ که و گوهر یک دانهٔ کیست؟
گفتم آه از دلِ دیوانهٔ حافظ بی تو
زیرِ لب خنده زنان گفت که دیوانه کیست؟
نشانهها
إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ
وَالنَّهَارِ لَآيَاتٍ لِّأُولِي الْأَلْبَابِ
آلعمران ۱۹۰
مسلماً در آفرینش آسمانها و زمین، و آمد و رفت شب و روز، نشانههای (روشنی)
برای خردمندان است.
توضیح:
لُب به معنی خرد و عقل است ، میفرماید صاحبان خرد و دانشمندان در خلقت
کهکشانها و ظرائف آفرینش زمین( خلق السماوات و الارض) و از پی هم آمدن شب و روز
و نظم حاکم بر آنها که باعث ادامه حیات در کره زمین میگردد ( اختلاف الیل و
النهار) نشانههای زیادی را در شناخت خالق هستی میفهمند . فضاشناسان توسط
تلسکوپهای مختلف تا کنون بیش از دویست میلیارد کهکشان را دیدهاند و به مناسبات
دقیق آنها پی بردهاند و همچنین مختصات سیاره زمین با اتمسفر مهم و زندگیساز
آن را دریافتهاند و به اهمیت شب و روز و از پی هم آمدن آنها در ایجاد حرارت
مناسب حیات و ایجاد بادهای زندگیساز را دریافتهاند . دیدن این نشانهها
میتواند انسان خردمند را بفکر فروبرد تا به عظمت خدای جهان پیببرد و با شناخت
این نشانههای روشن در آسمانها و زمین به وجود پروردگار عالم ایمان آورد( لایات
لاولی الباب) و خود را جزئی از جهان منظم بداند و به سعادت برسد.
سعدی:
آفرینش همه تنبیه خداوند دلست
دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار
این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود
هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار
کوه و دریا و درختان همه در تسبیحاند
نه همه مستمعی فهم کنند این اسرار
خبرت هست که مرغان سحر میگویند
آخر ای خفته سر از خواب جهالت بردار
هر که امروز نبیند اثر قدرت او
غالب آنست که فرداش نبیند دیدار
تا کی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش
حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار
کی تواند که دهد میوهٔ الوان از چوب؟
یا که داند که برآرد گل صد برگ از خار
وقت آنست که داماد گل از حجلهٔ غیب
به در آید که درختان همه کردند نثار
آدمیزاده اگر در طرب آید نه عجب
سرو در باغ به رقص آمده و بید و چنار
گلستان مؤمنین
قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ
انبیاء ۶۹
گفتیم: «ای آتش! بر ابراهیم سرد و سالم باش!»
توضیح:
این آیه شریفه سرگذشت به آتش افکندن حضرت ابراهیم(ع) و گلستان شدن آن آتش بر
ایشان به خواست خالق همان آتش است. لذا درمییابیم که در اوج ایمان و معرفت به
خدای یگانه هیچ آتشی دیده و لمس نمیشود و شدیدترین سختیها و مشکلات و خطرات
برای انسان آسان میگردد و چنین انسانی همواره خیر و خوبی و نشاط میبیند (
بردا و سلاما) یعنی آتش سوزنده مایه سردی و سلامت میگردد. قدرت ایمان و تکیه بر
نیروی لایزال پروردگار و اعمال نیکو ، بدیها و مشکلات را از چشم انسان میبرد و
بجای آن زیبائی و آرامش و سلامت میآورد. ایمان در فطرت بشر است و فقط باید
افکار و اعمال شیطانی را کنار زد تا فطرتِ پاک هویدا گردد و آن وقت است که دنیا
گلستان میشود.
هاتف اصفهانی:
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنی است آن بینی
گر به اقلیم عشق روی آری
همه آفاق گلستان بینی
دل هر ذره را که بشکافی
آفتابیش در میان بینی
هرچه داری اگر به عشق دهی
کافرم گر جوی زیان بینی
با یکی عشق ورز از دل و جان
تا به عینالیقین عیان بینی
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لااله الاهو
ده پله صعود
التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ
السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنكَرِ
وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ
توبه ۱۱۲
توبهکنندگان، عبادت کاران، سپاسگویان، سیاحت کنندگان، رکوع کنندگان،
سجدهآوران، آمران به معروف، نهی کنندگان از منکر، و حافظان حدود (و مرزهای)
الهی، (مؤمنان حقیقیاند)؛ و بشارت ده به (اینچنین) مؤمنان!
توضیح:
قران در اینجا ده مرحلهِ کمال انسان را معرفی مینماید.
۱- التائبون یعنی بازگشتن از جهل و ناآگاهی ۲- العابدون یعنی هموار شدن روح
برای خدا ۳- الحامدون یعنی قدر انسانیت را شناختن و به خالق خود سپاس گفتن ۴-
السائحون یعنی در طبیعت و تاریخ نگریستن و افکار و عقاید مختلف را شنیدن ۵-
الراکعون یعنی در مقابل مقام پروردگار و قوانین خلقت فروتن کشتن ۶- الساجدون
یعنی در خدمت خالقِ عالم بودن ۷- الامرون بالمعروف یعنی تشویق به کار نیکو کردن
۸- الناهون عن المنکر یعنی بازداشتن خود و دیگران از کارهای ناپسند ۹- الحافظون
لحدودالله یعنی خطوط قرمز الهی را پاس داشتن ۱۰- بشر المؤمنین یعنی وارد گلستان
بشارت و شادمانی ابدی گشتن است.
حافظ:
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نهای جان من، خطا این جاست
سرم به دنیی و عقبی فرو نمیآید
تبارک الله از این فتنهها که در سر ماست
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب
بنال، هان که از این پرده کار ما به نواست
مرا به کار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست
نخفتهام ز خیالی که میپزد دل من
خمار صدشبه دارم شرابخانه کجاست
چنین که صومعه آلوده شد ز خون دلم
گرم به باده بشویید حق به دست شماست
از آن به دیرِ مغانم عزیز میدارند
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست
چه ساز بود که در پرده میزد آن مطرب
که رفت عمر و هنوزم دِماغ پُر ز هواست
ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند
فضای سینه حافظ هنوز پر ز صداست
تولدی دیگر
كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ
عنکبوت ۵۷
هر انسانی مرگ را میچشد، سپس شما را بسوی ما بازمیگردانند.
توضیح:
میفرماید مرگ نیز مرحلهای از سیر تحول انسان است و (نیستی) و تمام شدن نیست
بلکه این مرحله نیز مخلوق خداوند است و وجود دارد و تولدی دیگر است و همه
آدمیان این مرحله را میگذرانند و آنرا درک میکنند( کل نفس) و میفرماید طعم
آن هم در کام هر انسانی چشیده میشود( ذائقه الموت) یعنی آدمی لحظه گذر از این
ایستگاه را درمییابد و به مسافرت خود ادامه میدهد و سپس مسیر برگشت بسوی
خداوند متعال را ادامه میدهد ( الینا ترجعون). پس انسانها مانند کُلّ عالم
هستی در یک مسیر رفت و برگشت قرار دارند و تکامل و تعالی آدمی در همین آمدن و
بودن همراه با اختیار در این جهان شکل میگیرد.
حافظ:
راهیست راهِ عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آن که جان بسپارند، چاره نیست
هر گَه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کارِ خیر حاجتِ هیچ استخاره نیست
ما را ز منعِ عقل مترسان و می بیار
کان شحنه در ولایتِ ما هیچ کاره نیست
از چشم خود بپرس که ما را که میکُشد؟
جانا گناهِ طالع و جرمِ ستاره نیست
او را به چشمِ پاک توان دید چون هلال
هر دیده جایِ جلوهٔ آن ماه پاره نیست
فرصت شُمُر طریقهٔ رندی که این نشان
چون راهِ گنج بر همه کس آشکاره نیست
نگرفت در تو گریهٔ حافظ به هیچ رو
حیران آن دلم که کم از سنگِ خاره نیست
پیروزی آشکار
إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِينًا
فتح ۱
ما برای تو پیروزی آشکاری فراهم ساختیم!...
توضیح:
این اولین آیه از سوره مبارک فتح است که سال ششم هجری و بعد از صلح حدیبیه نازل
گردید. در این سال مشرکین از حضور مسلمانان در مکه برای انجام مراسم حج جلوگیری
کردند و مسلمانان بدستور پیامبر(ص) بعد از بستن قرادادی با کافران در خارج از
مکه و در محل حدیبیه قربانی خود را انجام دادند و برگشتند. این آیه شریفه
پبشگوئی فتح عظیمی را به مسلمانان میدهد(فتح المبین) و دوسال بعد این وعده
تحقق یافت و مکه بدون جنگ و قتال و با روحیه صلح و گذشت و بخشش فتح گردید و
صفحه جدیدی در تاریخ اسلام رقم خورد. این آیه مانند سایر آیات قران مجید برای
همه زمانهاست و امروزه نیز گرایش افراد ممالک مختلف را به دین مبین اسلام شاهد
هستیم. نکته دیگر اینکه همیشه موفقیت و پیروزی فردی و یا گروهی در اثر تلاش
انسان و رحمت پروردگار حاصل میشود و اگر در راستای قانون الهی گام برداریم
موفقیت و خوشبختی را خواهیم یافت.
حافظ:
هر آن که جانبِ اهلِ خدا نگه دارد
خُداش در همه حال از بلا نگه دارد
حدیثِ دوست نگویم مگر به حضرتِ دوست
که آشنا، سخنِ آشنا نگه دارد
دلا مَعاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشتهات به دو دستِ دعا نگه دارد
گَرَت هواست که معشوق نَگْسَلد پیمان
نگاه دار سرِ رشته تا نگه دارد
صبا بر آن سرِ زلف ار دلِ مرا بینی
ز رویِ لطف بگویش که جا نگه دارد
چو گفتمش که دلم را نگاه دار چه گفت؟
ز دستِ بنده چه خیزد؟ خدا نگه دارد
سر و زر و دل و جانم فدایِ آن یاری
که حقِّ صحبتِ مهر و وفا نگه دارد
غبارِ راهگذارت کجاست؟ تا حافظ
به یادگارِ نسیمِ صبا نگه دارد
مسابقهای بسوی
آراستگی
سَابِقُوا إِلَىٰ مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا كَعَرْضِ
السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ
ذَٰلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ
الْعَظِيمِ
حدید ۲۱
به پیش تازید برای رسیدن به مغفرت پروردگارتان و بهشتی که پهنه آن مانند پهنه
آسمان و زمین است و برای کسانی که به خدا و رسولانش ایمان آوردهاند؛ آماده شده
است، این فضل خداوند است که به هر کس بخواهد میدهد؛ و خداوند صاحب فضل عظیم
است!
توضیح:
میفرماید مغفرت الهی مانند اقیانوس بیکرانی است که پیوسته در حال پاک کردن و
بهینه سازی جهان از جمله انسانها است و کافیست آدمی خود را در مسابقه زندگی به
این اقیانوس برساند ( سابقوا) پس همه کم و بیش در این مسابقه و رویکرد شرکت
دارند و هر کس سریعتر حرکت کند زودتر به مقام پاکیزگی و استغفار دست مییابد.
چنین انسانی در پایان این مسابقه بهشتی را خواهد بافت که ابتدا و انتهای آن
تمام صحنه هستی را در بر میگیرد( عرضها کعرض السماء و الارض) و به هر جا
مینگرد بهشت میبیند و چنین انسانی از هم اکنون و در همین جهان میتواند طعم
چنین بهشتی را بچشد و خود را در آن حس کند. پس شرط ورود به چنین باغ سرسبز و
همیشه زندهای( جَنّة) ایمان به خدا و پیامبران او یعنی ورود به سرزمین امنیت و
پذیرفتن قوانین نظام الهییست(اعدت للذین آمنوا بالله و رسوله) و این فضل و
بخششی از سوی خالق جهان به انسانِ کامل و بزرگترین دلیل خلقت آدمی و جهان ماده
است ( والله ذوالفضل العظیم).
حافظ:
ای غایب از نظر به خدا میسپارمت
جانم بسوختی و به دل دوست دارمت
تا دامنِ کفن نکشم زیرِ پایِ خاک
باور مکن که دست ز دامن بدارمت
محرابِ ابرویت بنما تا سحرگهی
دستِ دعا برآرم و در گردن آرمت
گر بایدم شدن سویِ هاروتِ بابلی
صد گونه جادویی بکنم تا بیارمت
خواهم که پیش میرمت ای بیوفا طبیب
بیمار باز پرس که در انتظارمت
صد جوی آب بستهام از دیده بر کنار
بر بویِ تخمِ مِهر که در دل بکارمت
خونم بریخت وز غمِ عشقم خلاص داد
مِنّت پذیرِ غمزهٔ خنجر گذارمت
میگریم و مرادم از این سیلِ اشکبار
تخمِ محبّت است که در دل بکارمت
بارم ده از کرم سویِ خود تا به سوزِ دل
در پای دمبهدم گهر از دیده بارمت
حافظ شراب و شاهد و رندی نه وضعِ توست
فِیالجمله میکنیّ و فرومیگذارمت
وَجْهُ پروردگار
باقیست
كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ
وَيَبْقَىٰ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ
رحمن ۲۷٫۲۶
همه کسانی که روی آن [= زمین] هستند فانی میشوند،و تنها ذات ذوالجلال و گرامی
پروردگارت باقی میماند!
توضیح:
میفرماید این زندگی بر روی کره خاکی تمام شدنی و فانی است و فانی به معنی
ناپاینده و نیستشونده است. پس ما عازم سرزمین و عالم دیگری هستیم و انسان اگر
اعتقاد و باوری به قران داشته باشد این دنیا را اصل نمیگیرد و سرمایهگذاری
دائمی در آن نمیکند زیرا با ورق زدن تاریخ این فانی بودن را به چشم میبیند و
ناپایداری حکومتها و قدرتها و اشخاص گذشته را در جهان درک میکند. بعد
میفرماید وجه پروردگارت باقی میماند که وجه را ذات خداوند یا صفات او
دانستهاند یعنی خدای ازلی و ابدی و همچنین میتوان (وجه ربک) را همان نگرش
خدائی و رویکرد انسان و اعمالی که در زندگی در راه خدا و برای خدا انجام داده
است دانست. پس انسان از تشکل این جهانی فانی میشود ولی سمت و سوی خداشناسی او و
اعمال نیکی که انجام داده است باقی میماند زیرا وابسته به پروردگاریست که
صاحب جلال(بزرگی و عظمت) و اکرام( نعمتدهی و بخشش و کرامت)است.
عطار:
الهی بر همه دانای رازی
بفضل خود ز جمله بینیازی
الهی جز درت جائی نداریم
کجا تازیم چون پائی نداریم
الهی من کیم اینجا، گدائی
میان دوستانت آشنائی
الهی این گدا بس ناتوانست
بدرگاه تو مشتی استخوانست
الهی جان عطّارست حیران
عجب در آتش مهر تو سوزان
دلم خون شد ز مشتاقی تو دانی
مرا فانی کن و باقی تو دانی
فنای ما بقای تست آخر
توئی بر جزو و کل پیوسته ناظر
تو باشی من نباشم جاودانی
نمانم من در آخر هم تو مانی
توحید خالص
لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ
شَيْءٍ قَدِيرٌ
حدید ۲
مالکیّت (و حاکمیّت) آسمانها و زمین از آن اوست؛ زنده میکند و میمیراند؛ و او
بر هر چیز توانا است!
توضیح:
مُلْک به معنی مِلکداری و مدیریت داشتهها است یعنی فرمانروائی انچه در تملک
اوست پس میفرماید آنچه در آسمانها و زمین است از آنِ خداوند است و خود او نیز
مدیریت و قانونگذاری و اجرای آن را بعهده دارد( له ملک السماوات والارض) و از
نظر دستوری چون کلمه (له) در ابتدا آمده است بر تخصیص موضوع تأکید دارد یعنی
حتمأ چنین است. پس انسان در این نقطعه کوچک( به نسبت ابعاد جهان) بنام کره زمین
مالکیتی واقعی از خود ندارد. سپس میفرماید زندگی و مرگ در دست قدرت اوست
چنانچه در ۳/۸ میلیارد سال قبل در روی زمین با تشکیل اولین مولکول DNA و اولین
باکتریها حیات شکل گرفته و تکامل یافته است و چه بسا در کهکشانهای دوردست نیز
حیاتهای دیگری در جریان است. مرگ انسانها و سایر موجودات را هم که پیوسته شاهد
آن هستیم و بر طبق مدیریت و قانون الهی انجام میگیرد و امروزه با تلسکوپهای
قوی حیات و مرگ ستارگان بیشماری را در پهنه آسمان شاهد هستیم ( یحی و یمیت). در
آخر میفرماید چنین پروردگاری بر هر چیز قدر و اندازه میزند( قدیر) یعنی با
حکمت خود جهان را متناسب و موزون اداره میکند و نظام این جهان پهناور دقیق است
و از اینرو خدائی توانا و قدرتمند است( و هو علی کل شئء قدیر).
حافظ:
عکسِ رویِ تو چو در آینهٔ جام افتاد
عارف از خندهٔ مِی در طمعِ خام افتاد
حُسن رویِ تو به یک جلوه که در آینه کرد
این همه نقش در آیینهٔ اوهام افتاد
این همه عکسِ می و نقشِ نگارین که نمود
یک فروغِ رخِ ساقیست که در جام افتاد
غیرتِ عشق، زبانِ همه خاصان بِبُرید
کز کجا سِرِّ غمش در دهنِ عام افتاد
من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم
اینم از عهدِ ازل حاصلِ فرجام افتاد
چه کند کز پی دوران نرود چون پرگار؟
هر که در دایرهٔ گردشِ ایام افتاد
در خَمِ زلفِ تو آویخت دل از چاهِ زَنَخ
آه، کز چاه برون آمد و در دام افتاد
آن شد ای خواجه که در صومعه بازم بینی
کار ما با رخِ ساقیّ و لبِ جام افتاد
زیرِ شمشیرِ غمش رقص کُنان باید رفت
کان که شد کشتهٔ او نیک سرانجام افتاد
هر دَمَش با منِ دلسوخته لطفی دگر است
این گدا بین که چه شایستهٔ اِنعام افتاد
صوفیان جمله حریفند و نظرباز ولی
زین میان حافظِ دلسوخته بدنام افتاد
حقوق بشر
يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَىٰ
وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ
اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ
حجرات ۱۳
ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیرهها و قبیلهها قرار
دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ (اینها ملاک امتیاز نیست،) گرامیترین شما نزد
خداوند با تقواترین شماست؛ خداوند دانا و آگاه است!
توضیح:
این آیه شریفه دلیل واضحی برای رعایت حقوق بشر در اسلام و خط بطلان بر تبعیض
نژادی در چهارده قرن قبل است. میفرماید همه در خلقت یکسانند زیرا بطور
فیزیولوژیک از یک مرد و زن بوجود آمدهاند( من ذکر و انثی) و سپس براساس
جغرافیای زندگی در قسمتهای مختلف زمین قرار گرفته و رنگ و شکل و زبان و آداب و
بهره مالی متفاوت بردهاند ( شعوبا و قبائل) و دلیل وجود این گوناگونی را امکان
شناخت یکدیگر و راحتتر بودن زیستن اجتماعی و همچنین عرفان و فهم قوانین جهان و
خدای جهان و متعالی شدن ( لتعارفوا) میداند. بعد میفرماید این اختلافات ظاهری
دلیل برتری انسان نمیباشد بلکه فقط تقوا به معنی (نیروی بازدارنده و رعایت
حدود در زندگی) ، انسانها را در مسیر خود بسوی خدا متفاوت میسازد و کرامت و
ارزش میدهد. تقوا از ریشه وقایه یعنی نگاه دارنده و تنها ترمز نادیده بشر در
زندگی است و او را از ورود به خطوط قرمز ( گناه و انحراف و بداندیشی) باز
میدارد و خیر و سعادت برای بشر میآورد و لذا انسانیت با آن محک میخورد( ان
اکرمکم عند الله اتقیکم). و در آخر میفرماید خداوند از اعمال و نیت شما بسیار
خبیر و آگاه است پس قوانین ظاهری حقوق بشر بدون اجرای واقعی و ظلم و ستم به
فرودستان جهان از چشم پروردگار عالم مخفی نمیماند( ان الله علیم خبیر).
سعدی:
تن آدمی شریف است به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی
چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
خور و خواب و خشم و شهوت شغب است و جهل و ظلمت
حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
به حقیقت آدمی باش وگر نه مرغ باشد
که همین سخن بگوید به زبان آدمیت
مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی
که فرشته ره ندارد به مکان آدمیت
اگر این درندهخویی ز طبیعتت بمیرد
همه عمر زنده باشی به روان آدمیت
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند
بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت
طیران مرغ دیدی تو ز پایبند شهوت
به در آی تا ببینی طیران آدمیت
نه بیان فضل کردم که نصیحت تو گفتم
هم از آدمی شنیدیم بیان آدمیت
سخن نیکو
وَهُدُوا إِلَى الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَهُدُوا إِلَىٰ صِرَاطِ الْحَمِيدِ
حج ۲۴
و بسوی سخنان پاکیزه هدایت میشوند، و به راه خداوند شایسته ستایش، راهنمایی
میگردند.
توضیح:
سرگذشت بهشتیان است که به دنبال سخنان پاکیزهاند و تمیز حرف میزنند ( طیب من
القول) و سخن آنان از کنایه و توهین و تمسخر و دروغ و غیبت به دور است و با
سخنان نیکو و شادیبخش انرژیهای مثبت را در اطراف خود نشر میدهند و شادی و
سلامتی میآفرینند. اینان راه راست و پسندیده را میشناسند و بسوی آن
میروند(صراط الحمید). این گونه زندگی از همین دنیا آغاز میشود و مؤمن با
اینچنین انتخابی در سخن گفتن و راه و روش زندگی ، خود را برای بهشت جاودان
آماده میسازد.
حافظ:
معاشران گره از زلف یار باز کنید
شبی خوش است بدین قصهاش دراز کنید
حضور خلوت انس است و دوستان جمعند
و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید
رباب و چنگ به بانگ بلند میگویند
که گوش هوش به پیغام اهل راز کنید
به جان دوست که غم پرده بر شما ندرد
گر اعتماد بر الطاف کارساز کنید
میان عاشق و معشوق فرق بسیار است
چو یار ناز نماید شما نیاز کنید
نخست موعظه پیر صحبت این حرف است
که از مصاحب ناجنس احتراز کنید
هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق
بر او نمرده به فتوای من نماز کنید
وگر طلب کند انعامی از شما حافظ
حوالتش به لب یار دلنواز کنید
تسبیح
سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ
الْحَكِيمُ
حدید ۱
آنچه در آسمانها و زمین است برای خدا تسبیح میگویند؛ و او عزیز و حکیم است.
توضیح:
میفرماید همه مخلوقات در حال تسبیحِ (الله) هستند و تسبیح از (سبح) به معنی
شناوری و منظور در خدمت نظام الهی بودن و انجام وظیفه است. پس کوچکترین ذرات
عالم مانند اتم و حتی ذرات ساباتمیک و بزرگترین کهکشانها و مجموعههای فلکی در
این ارکستر هماهنگ شرکت دارند و نقش خود را ایفا میکنند( سبح لله) و لذا
کوچکترین تعلل و سستی در گردش کرات آسمانی و یا در دستگاههای بدن خودمان و
عملکرد سلولهای مختلف نمیبینیم.فقط به انسان اختیار دادهاند که خود نیز چنین
باشد و در خدمت نظام جهان و راهی که پروردگار توسط عقل و فطرت و راهنمائی
پیامبران به او داده است در این رودخانه عظیمِ خلقت شنا کند و تعالی یابد درجات
بالاتری را کسب نماید و البته انسان میتواند مخالف رودخانه شنا کند و عواقب
آنرا هم بپذیرد ولی باید بداند که عزت و قدرت و حکمت و دانش نزد همان خالق است
و به غیر از او و سیستم او پناه دیگری ندارد و عاقبت نتیجه انتخاب خود را خواهد
دید( و هو العزیز الحکیم).
ناصر خسرو:
نکوهش مکن چرخ نیلوفری را
برون کن ز سر باد و خیرهسری را
بری دان از افعال چرخ برین را
نشاید ز دانا نکوهش بری را
همی تا کند پیشه، عادت همی کن
جهان مر جفا را، تو مر صابری را
هم امروز از پشت بارت بیفگن
میفگن به فردا مر این داوری را
چو تو خود کنی اختر خویش را بد
مدار از فلک چشم نیک اختری را
به چهره شدن چون پری کی توانی؟
به افعال ماننده شو مر پری را
بسوزند چوب درختان بیبر
سزا خود همین است مر بیبری را
درخت تو گر بار دانش بگیرد
به زیر آوری چرخ نیلوفری را
سرمایه جاودان
فَمَا أُوتِيتُم مِّن شَيْءٍ فَمَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَا عِندَ
اللَّهِ خَيْرٌ وَأَبْقَىٰ لِلَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ
يَتَوَكَّلُونَ
شوری ۳۶
آنچه به شما عطا شده متاع زودگذر زندگی دنیاست، و آنچه نزد خداست برای کسانی که
ایمان آورده و بر پروردگارشان توکّل میکنند بهتر و پایدارتر است.
توضیح:
میفرماید هر چه که در دنیا دارید اولأ از سوی خداوند به شما داده شده و صاحب
آن شما نیستید(أُوتیتم)، ثانیأ (شیء) است یعنی بسیار کوچک و بیارزش است و
ثالثأ همین اندک هم بهرهای تمام شدنی و موقت است(متاع) و متاع به معنی بهره
اندک دنیاست. بعد میفرماید آنچه نزد خداست خیر و نیکوست و سرمایه واقعی است و
جاودان است (ابقی). البته میفرماید شرط رسیدن به آن سرمایه جاودان ، ایمان و
توکل به پروردگار عالم است. ایمان یعنی ورود به محدوده امنیت و محافظت از
وسوسههای شیطانی و تکیهزدن به یک نیروی قوی و فراگیر ( علی ربهم یتوکلون)
است.
پروین اعتصامی:
رهائیت باید، رها کن جهانرا
نگهدار ز آلودگی پاک جانرا
بسر برشو این گنبد آبگون را
بهم بشکن این طبل خالی میانرا
گذشتنگه است این سرای سپنجی
برو باز جو دولت جاودانرا
زهر باد، چون گرد منما بلندی
که پست است همت، بلند آسمانرا
برود اندرون، خانه عاقل نسازد
که ویران کند سیل آن خانمانرا
چه آسان بدامت درافکند گیتی
چه ارزان گرفت از تو عمر گرانرا
ترا پاسبان است چشم تو و من
همی خفته میبینم این پاسبانرا
سمند تو زی پرتگاه از چه پوید
ببین تا بدست که دادی عنانرا
ره و رسم بازارگانی چه دانی
تو کز سود نشناختستی زیانرا
یکی کشتی از دانش و عزم باید
چنین بحر پر وحشت بیکرانرا
زمینت چو اژدر بناگه ببلعد
تو باری غنیمت شمار این زمانرا
فروغی ده این دیدهٔ کم ضیا را
توانا کن این خاطر ناتوانرا
تو ای سالیان خفته، بگشای چشمی
تو ای گمشده، بازجو کاروانرا
مفرسای با تیرهرائی درون را
میالای با ژاژخائی دهانرا
ز خوان جهان هر که را یک نواله
بدادند و آنگه ربودند خوانرا
به بستان جان تا گلی هست، پروین
تو خود باغبانی کن این بوستانرا
نیروی سلام
فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَقُلْ سَلَامٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ
زخرف ۸۹
پس (اکنون که چنین است) از آنان روی برگردان و بگو: «سلام بر شما»، امّا بزودی
خواهند دانست!
توضیح:
این دستوری به پیامبر بزرگوار اسلام و همه مسلمانان از سوی خدای مهربان است و
آن گذشتن از نامهربانیها ( فاصفح) و گفتن ( سلام) و برخورد محبتآمیز با
ناباوران است و چنین بود که اسلام در همان ایتدا بسرعت گسترانده شد و مردم جذب
اخلاق خوش پیامبر و رأفت و نرمخوئی او گردیدند و هنوز هم با ادامه این مرام
آخرین دین خداوند در حال گسترش خواهد بود. این یک اصل شناخته شده در روحیه
انسان است که با دشمنی و تندخوئی و نامهربانی چیزی جز دورشدن و افزایش دشمنی
عاید نمیگردد ولی محبت و مهربانی باعث از بین رفتن کدورتها و پیدایش دوستی
میشود . بعد میفرماید نتیجه این روش محبتآمیز را خیلی زود خواهید یافت( فسوف
یعلمون).
سعدی:
شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد
تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد
عجبست اگر توانم که سفر کنم ز دستت
به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد
ز محبتت نخواهم که نظر کنم به رویت
که محب صادق آنست که پاکباز باشد
به کرشمه عنایت نگهی به سوی ما کن
که دعای دردمندان ز سر نیاز باشد
سخنی که نیست طاقت که ز خویشتن بپوشم
به کدام دوست گویم که محل راز باشد
چه نماز باشد آن را که تو در خیال باشی
تو صنم نمیگذاری که مرا نماز باشد
نه چنین حساب کردم چو تو دوست میگرفتم
که ثنا و حمد گوییم و جفا و ناز باشد
دگرش چو بازبینی غم دل مگوی سعدی
که شب وصال کوتاه و سخن دراز باشد
قدمی که برگرفتی به وفا و عهد یاران
اگر از بلا بترسی قدم مجاز باشد
دگرگونی
وَإِنَّا إِلَىٰ رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ
زخرف ۱۴
و ما به سوی پروردگارمان بازمیگردیم!»
توصیح:
این گفتار را خدای متعال به ما یاد میدهد که گفته مؤمنین راستین است و اینکه
ما بسوی پروردگار خود یعنی خالق و مدیر جهانی که در آن زندگی میکنیم( ربنا) در
حال بازگشت و دگرگونی هستیم( منقلبون). پس این دگرگونی و تغییر حالت که با رشد
و نمو و تعالی همراه است پیوسته و دائمی است و با چنین تفکری انسان مؤمن هیچگاه
درجا نمیزند و مرتبأ در حال انقلابِ درونی و توسعه خویش است و امروزِ او از
دیروزش بهتر و متعالیتر است. در گفتار معصومین نیز دیدهایم که( دو روزتان
یکسان نباشد) زیرا در اینصورت زیان کردهاید. چنین جامعهای پیشرو و مبتکر و
دانشمند و خداشناس است و به کمال و وارستگی خواهد رسید.
حافظ:
خیالِ رویِ تو در هر طریق همره ماست
نسیم موی تو پیوندِ جانِ آگه ماست
به رغم مدعیانی که منع عشق کنند
جمالِ چهرهٔ تو حجت موجه ماست
ببین که سیب زنخدان تو چه میگوید
هزار یوسف مصری فتاده در چَهِ ماست
اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد
گناه بخت پریشان و دست کوته ماست
به حاجبِ درِ خلوت سرایِ خاص بگو
فُلان ز گوشه نشینانِ خاکِ درگهِ ماست
به صورت از نظر ما اگر چه محجوب است
همیشه در نظرِ خاطرِ مرفهِ ماست
اگر به سالی حافظ دری زند بگشای
که سالهاست که مشتاق روی چون مه ماست
تیرگی آسمان
فَارْتَقِبْ يَوْمَ تَأْتِي السَّمَاءُ بِدُخَانٍ مُّبِينٍ
دخان ۱۰
پس منتظر روزی باش که آسمان دود آشکاری پدید آورد...
توضیح:
میفرماید در انتظار و مراقب باشید( فارتقب) زیرا جهان اینگونه نمیماند و
مانند بقیه اجزاء آن مثل روز و شب که در حال دگرگونی است با فصول مختلف سال این
نظم و آرامش اطراف شما هم در دورانی به پایان میرسد( یوم) و خلقت شما وارد
مرحله دیگری میشود و از علائم آن دودی است که آسمان را فرامیگیرد( دخان). شاید
این دود حاصل تمام شدن انرژی خورشید و تیرهشدن جو زمین باشد و یا طوفانهای
سهمگینی که در اثر از بین رفتن جاذبه در منظومه شمسی و یا کهکشان ما رخ میدهد
و یا علامتی که باید به آن ایمان داشت و منتظر آن بود. در هر حال خدای متعال
انسان را از چنین روزی آگاه میسازد پس اگر ایمانی در کار باشد آدمی بیشتر مراقب
اعمال خویش خواهد بود و زندگی خود و اجتماع اطراف خود را بهتر رقم خواهد زد.
حافظ:
حاصلِ کارگه کون و مکان این همه نیست
باده پیش آر که اسبابِ جهان این همه نیست
از دل و جان شرفِ صحبتِ جانان غرض است
غرض این است، وگرنه دل و جان این همه نیست
مِنَّتِ سِدره و طوبی ز پیِ سایه مکش
که چو خوش بنگری ای سروِ روان این همه نیست
دولت آن است که بی خونِ دل آید به کنار
ور نه با سعی و عمل باغِ جَنان این همه نیست
پنج روزی که در این مرحله مهلت داری
خوش بیاسای زمانی که زمان این همه نیست
بر لبِ بحرِ فنا منتظریم ای ساقی
فرصتی دان که ز لب تا به دهان این همه نیست
زاهد ایمن مشو از بازیِ غیرت، زنهار
که ره از صومعه تا دیرِ مغان این همه نیست
دردمندیِّ منِ سوختهٔ زار و نَزار
ظاهراً حاجتِ تقریر و بیان این همه نیست
نام حافظ رقمِ نیک پذیرفت ولی
پیش رندان رقمِ سود و زیان این همه نیست
دارائی و فرزندان
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلَا
أَوْلَادُكُمْ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَمَن يَفْعَلْ ذَٰلِكَ فَأُولَٰئِكَ هُمُ
الْخَاسِرُونَ
منافقون ۹
ای کسانی که ایمان آوردهاید! اموال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نکند!
و کسانی که چنین کنند، زیانکارانند!
توضیح:
روی سخن با مؤمنین است یعنی آنانکه در داخل مرزهای امنیت خداوند قرار دارند و
به سرمایه بیکران او متصلند و این دنیا را با همه زیبائیها و وابستگیهایش
موقت و گذران میدانند( الذین آمنوا). میفرماید اموال و فرزندانتان شما را از
یاد خدا غافل نکند( لا تلهکم) و کلمه تلهکم از ریشه لهو و بازی است پس زندگی در
این دنیا را نباید جدی گرفت و هدف نهائی قرار داد بلکه وسیلهایست برای رشد و
تعالی و یافتن راهی بسوی زندگی ابدی و (ذکر الله) یعنی در همه حال بیاد خدا
بودن و قوانین خلقت را یافتن و دستورات پروردگار را انجام دادن است. در آخر
میفرماید کسانیکه خیال ماندگاری در دنیا را دارند بسیار زیان میبینند( هم
الخاسرون) زیرا پس از عمر کوتاه خود برای زندگی جاودان توشهای در دست ندارند.
سعدی:
بیا ای که عمرت به هفتاد رفت
مگر خفته بودی که بر باد رفت؟
همه برگ بودن همی ساختی
به تدبیر رفتن نپرداختی
قیامت که بازار مینو نهند
منازل به اعمال نیکو دهند
بضاعت به چندان که آری بری
وگر مفلسی شرمساری بری
که بازار چندان که آگندهتر
تهیدست را دل پراگندهتر
ز پنجه درم پنج اگر کم شود
دلت ریش سرپنجهٔ غم شود
چو پنجاه سالت برون شد ز دست
غنیمت شمر پنج روزی که هست
اگر مرده مسکین زبان داشتی
به فریاد و زاری فغان داشتی
که ای زنده چون هست امکان گفت
لب از ذکر چون مرده بر هم مخفت
چو ما را به غفلت بشد روزگار
تو باری دمی چند فرصت شمار
صحنه وداع
وَأَنفِقُوا مِن مَّا رَزَقْنَاكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ
الْمَوْتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوْلَا أَخَّرْتَنِي إِلَىٰ أَجَلٍ قَرِيبٍ
فَأَصَّدَّقَ وَأَكُن مِّنَ الصَّالِحِينَ
منافقون ۱۰
از آنچه به شما روزی دادهایم انفاق کنید، پیش از آنکه مرگ یکی از شما فرا رسد
و بگوید: «پروردگارا! چرا (مرگ) مرا مدت کمی به تأخیر نینداختی تا (در راه خدا)
صدقه دهم و از صالحان باشم؟!»
توضیح:
میفرماید انفاق کنید و انفاق دادن هر اندوخته دنیائی توسط انسان در زمان زندگی
به مستمندان است و این اندوخته بجز مال میتواند علم و دانش و فکر و اندیشه و
حتی قدرت بدنی هم باشد یعنی انسان اولأ باید بداند آنچه دارد از سوی خالق خود
دریافت داشته و موقت است( ما رزقناکم) و ثانیأ بهتر است در زمان حیات خود از آن
بگذرد(انفقوا). بعد صحنهای از زمان مرگ را نشان میدهد که انسان در آن زمان
بیدار میشود و حقایق را و کمکاری خود رامیبیند و در آن لحظه تازه (رب) خود
یعنی مدیر جهان را میشناسد و گفتگوی خود را با او شروع میکند و میگوید به من
مهلت بیشتری عطا کن ( اخرتنی الی اجل قریب) زیرا میبیند از آن اندوخته پشیزی
با خود همراه ندارد و میگوید ایکاش آنرا صدقه داده بودم( فاصدق) و کارهای نیک
انجام میدادم( اکن من الصابحین) و مسلمأ زمان قابل بازگشت نیست و خداوند متعال
این گفتگو را برای بیداری زندگان به ما گوشزد میکند.
حافظ:
راهی بزن که آهی بر سازِ آن توان زد
شعری بخوان که با او رَطلِ گران توان زد
بر آستانِ جانان گر سر توان نهادن
گلبانگِ سربلندی بر آسمان توان زد
قَدِّ خمیدهٔ ما سهلت نماید اما
بر چشمِ دشمنان تیر، از این کمان توان زد
در خانقه نگنجد اسرارِ عشقبازی
جامِ میِ مُغانه هم با مُغان توان زد
درویش را نباشد برگِ سرایِ سلطان
ماییم و کهنه دلقی کآتش در آن توان زد
اهلِ نظر دو عالم در یک نظر ببازند
عشق است و داوِ اول بر نقدِ جان توان زد
گر دولتِ وصالت خواهد دری گشودن
سرها بدین تَخَیُّل بر آستان توان زد
عشق و شباب و رندی مجموعهٔ مراد است
چون جمع شد معانی گویِ بیان توان زد
شد رهزنِ سلامت زلفِ تو وین عجب نیست
گر راهزن تو باشی صد کاروان توان زد
حافظ به حَقِّ قرآن کز شِید و زرق بازآی
باشد که گویِ عیشی در این جهان توان زد
نور آفریدگار
يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ
نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ
صف ۸
آنان میخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند؛ ولی خدا نور خود را کامل
میکند هر چند کافران خوش نداشته باشند!
توضیح:
میفرماید نور خدا خاموش شدنی نیست ( یریدون لیطفئوا) نور خدا یعنی نیروی او و
حضور او و قانونمندی او و وجود او ، زیرا هیج جائی نیست که خدای توانا نباشد پس
اثر او نیز هست و نور او به همه جا راه دارد و لذا هیچ نیروئی نیست که در مقابل
آن بایستد بلکه از خود او نیرو گرفته است. کفار تنها سلاحی که در مقابل خدا
دارند سخن گفتنشان است(افواههم) ولی مسلمأ شکست میخورند زیرا قانونی که توسط
خداوند در جهان جاریست تمام شدنی نیست و چرخ این جهان علیرغم خواسته کافران و
با اراده خداوند متعال همچنان میچرخد( والله متم نوره).
سعدی:
به درگاه لطف و بزرگیش بر
بزرگان نهاده بزرگی ز سر
فروماندگان را به رحمت قریب
تضرع کنان را به دعوت مجیب
بر احوال نابوده، علمش بصیر
بر اسرار ناگفته، لطفش خبیر
به قدرت، نگهدار بالا و شیب
خداوند دیوان روز حسیب
بازگشت
إِنْ هِيَ إِلَّا مَوْتَتُنَا الْأُولَىٰ وَمَا نَحْنُ بِمُنشَرِينَ
دخان ۳۵
«مرگ ما جز همان مرگ اول نیست و هرگز برانگیخته نخواهیم شد!
توضیح:
این گفته کافران است یعنی آنان که حقایق عالم را نمیبینند و بر قوانین خلقت
پرده میافکنند. قران میفرماید آنها میگویند ما فقط یکبار میمیریم( موتتنا
الاولی) و برخاستن مجدد و زندگی بعدی در کار نیست( ما نحن بمنشرین). یعنی معاد
را که جزء اصول مسلم همه ادیان الهیست قبول ندارند و متأسفانه تمام ناامیدیها
و ترسها و بیعدالتیها و ستمها و بسیاری از بیماریهای روحی و احساس پوچی از
همین تفکر آغاز میشود و رشد مییابد و اجتماعات بشری را بسوی نابودی و جنگ و
خونریزی سوق میدهد. پس اگر انسان برای خود اربابی بشناسد و بداند که روزی
کارهای او مورد سنجش قرار میگیرد نحوه زندگی برای خودش و اجتماع اطرافش دگرگون
میشود و امید و محبت و سلامتی و امنیت را به ارمغان میآورد.
حافظ:
نفسِ بادِ صبا مُشک فشان خواهد شد
عالَمِ پیر دگرباره جوان خواهد شد
ارغوان جامِ عقیقی به سمن خواهد داد
چشمِ نرگس به شقایق نگران خواهد شد
این تَطاول که کشید از غمِ هجران بلبل
تا سراپردهٔ گل نعره زنان خواهد شد
گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگیر
مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد
ای دل ار عشرتِ امروز به فردا فکنی
مایهٔ نقدِ بقا را که ضِمان خواهد شد؟
ماه شعبان مَنِه از دست قدح، کاین خورشید
از نظر تا شبِ عیدِ رمضان خواهد شد
گل عزیز است غنیمت شِمُریدَش صحبت
که به باغ آمد از این راه و از آن خواهد شد
مطربا مجلسِ انس است غزل خوان و سرود
چند گویی که چنین رفت و چنان خواهد شد؟
حافظ از بهر تو آمد سویِ اقلیمِ وجود
قدمی نِه به وداعش که روان خواهد شد
چهار صفت حیاتبخش
وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ
شُورَىٰ بَيْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ
شوری ۳۸
و کسانی که دعوت پروردگارشان را اجابت کرده و نماز را برپا میدارند و
کارهایشان به صورت مشورت در میان آنهاست و از آنچه به آنها روزی دادهایم انفاق
میکنند،
توضیح:
قران از صفات مؤمنان میگوید و میفرماید آنها کسانی هستند که فقط برای
پروردگارشان کوشش میکنند و موانع را از پیش پا برمیدارند تا به خدا برسند.
استجابت از ریشه اجابه و به معنی برداشتن موانع و رسیدن به مقصود است و جواب که
پاسخ دادن است در همین راستا معنی میشود یعنی با گفتن پاسخ ، مانعِ سئوال را
برمیداریم. صفت دیگر آنان برقراری دائمی اتصال است( اقاموا الصلاة) یعنی پیوسته
به سمت خدای خود روی دارند(خوشا آنان که دائم در نمازند) و غیر از اوقات
پنجگانه نیز پیوند خود با خدا را حفظ میکنند. صفت دیگر اینکه در کارهای خود با
دیگران مشورت میکنند و قران اهمیت مشورت و استفاده از خرد جمعی را در ۱۴ قرن
پیش به ما گوشزد مینماید. در آخر مسئله انفاق و بخشیدن مال بدیگران است ( مما
رزقناهم) یعنی از مالی که ما روزیشان دادهایم و در حقیقت در مالکیت آنها نیست
ییوسته بخشش میکنند. انفاق هم آرامش روان شخص را بهمراه دارد و هم فاصله
طبقاتی اجتماع را کم میکند و از بسیاری انحرافات و آشوبها و بیماریهای اجتماعی
جلوگیری مینماید.
بابا طاهر:
خوشا آنانکه الله یارشان بی
بحمد و قل هو الله کارشان بی
خوشا آنانکه دایم در نمازند
بهشت جاودان بازارشان بی
رفتار بهشتیان
وَهُدُوا إِلَى الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَهُدُوا إِلَىٰ صِرَاطِ الْحَمِيدِ
(حج ۲۴)
و بسوی سخنان پاکیزه هدایت میشوند، و به راه خداوند شایسته ستایش، راهنمایی
میگردند.
توضیح:
معرفی رفتار بهشتیان است که در آنجا سخنان پاکیزه و سالم می گویند و راه
پسندیده را میسپارند. این در حقیقت همان ادامه سخن گفتن این دنیا است که باید
حرف درست بزنیم و از سخنان بیهوده و دروغ و تمسخر دیگران و فحاشی و ژاژگوئی
بپرهیزیم. و دیگر اینکه راه رفتن آنها و رفتار و کردارشان مانند آنچه در همین
دنیا بودهاند خواهد بود. اگر انسان در اینجا دروغ نگوید و خطا نکند و ظلم و
ستم نداشته باشد و بجز راه راست نرود در آخرت نیز به همین شکل خواهد بود و در
بهشتی آرام و پر از صدق و صفا خواهد زیست. پس ما جهنم و بهشت خود را در همین
دنیا توسط خودمان میسازیم و میتوان از هماکنون در بهشت زندگی کرد.
سعدی:
بکوش امروز تا گندم بپاشی
که فردا بر جوی قادر نباشی
تو خود بفرست برگ رفتن از پیش
که خویشان را نباشد جز غم خویش
وعدهگاه
إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ مِيقَاتُهُمْ أَجْمَعِينَ
دخان ۴۰
روز جدایی (حق از باطل) وعدهگاه همه آنهاست!
توضیح:
میفرماید منتظر مرحله دیگری از مسیر تکاملی خود باشید و آن مرحله جدائی است(
یوم الفصل) و یوم به معنی روز و دوران و مرحله است و فصل به معنی جدا شدن مانند
فصلهای سال یا فصلهای کتاب که اجزائی را از هم جدا میکند. پس در آن مرحله هم
انسان از دنیای موقت خود جدا میشود و همچنین اعمال خوب و بد انسان از هم جدا و
مشخص میشوند و انسانهای بد و خوب جدا میگردند(یوم الفصل) و آنچه که در این
دنیا مخلوط و مبهم است روشن میگردد. نام چنین روزی (میقات) است از ریشه وقت و
آن زمان و مکان تجمع و همان وعدهگاه است. این وعدهگاه برای همه هست یعنی همه
انسانها و جانداران از بدو تاریخ و شاید همه مخلوقات (اجمعین) بسوی خالق خود
باز میگردند و علم امروز هم صحبت از بیگبنگ دیگری در آینده در جهت عکس آنچه
اتفاق افتاده میکند. پس ایمان به چنین روزی انسان را در انتخاب نوع زندگی بفکر
وامیدارد.
حافظ:
روزِ هجران و شبِ فُرقَتِ یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد
آن همه ناز و تَنَعُّم که خزان میفرمود
عاقبت در قدمِ بادِ بهار آخر شد
شُکرِ ایزد که به اقبالِ کُلَه گوشهٔ گُل
نخوتِ بادِ دی و شوکتِ خار آخر شد
صبحِ امّید که بُد معتکفِ پردهٔ غیب
گو برون آی که کارِ شبِ تار آخر شد
آن پریشانیِ شبهایِ دراز و غمِ دل
همه در سایهٔ گیسویِ نگار آخر شد
باورم نیست ز بدعهدی ایام هنوز
قصهٔ غصه که در دولتِ یار آخر شد
ساقیا لطف نمودی قدحت پُر مِی باد
که به تدبیرِ تو تشویشِ خُمار آخر شد
در شمار ار چه نیاورد کسی حافظ را
شُکرْ کان محنتِ بیحدّ و شمار آخر شد
یونیورس
وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ
دخان ۳۸
ما آسمانها و زمین و آنچه را که در میان این دو است به بازی (و بیهدف)
نیافریدیم!
توضیح:
میفرماید نظام خلقت هدفمند است و (لعب ) و بازی نیست. منظور از سماوات در
اینجا تمام عالم هستی است و دانشی که بشر تا کنون در باره یونیورس دارد همان
تئوری بیگ بنگ در ۱۳/۷ میلیارد سال قبل است که از یک نقطه انرژی آغاز شده و تا
کنون به تولد حدود چند صد میلیارد کهکشان رسیده و همچنان این اتساع عالم ادامه
دارد و البته احتمال وجود و تولید جهانهای دیگر مانند این جهان را هم میدهند (
مولتی ورس). تلسکوپهای بسیار قوی در گوشه و کنار زمین و حتی بالای جو ( هابل و
جیمزوب ) مشغول رصد یونیورس هستند و در هر کدام از این کهکشانها چند صد میلیارد
ستاره مانند خورشید که خود سیاراتی دارند یافتهاند تازه همه این یافتهها که
از زمان دانشمندانی مانند کپرنیک و نیوتن و کپلر از پانصد سال قبل آغاز شده
حدود ۶ درصد ماده معمولی جهان است و ۹۴ درصد آن ماده تاریک و انرژی تاریک است
که وجود دارد ولی قابل دیدن نیست. قطر این یونیورس تا کنون ۹۳ میلیارد سال نوری
تخمین زده شده که البته مرتبأ در حال کسترش است. خداوند میفرماید این خلقت با
این عظمت بازیچه و بیهدف خلق نشده و جالب است که زمین را در کنار کل خلقت قرار
داده است و این اهمیت کره زمین و انسانِ ساکن آنرا میرساند.
حافظ:
در ازل پرتوِ حُسنت ز تجلی دَم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوهای کرد رُخَت دید مَلَک عشق نداشت
عینِ آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
عقل میخواست کز آن شعله چراغ افروزد
برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد
مدعی خواست که آید به تماشاگَهِ راز
دست غیب آمد و بر سینهٔ نامحرم زد
دیگران قرعهٔ قسمت همه بر عیش زدند
دل غمدیدهٔ ما بود که هم بر غم زد
جانِ عِلْوی هوسِ چاهِ زنخدان تو داشت
دست در حلقهٔ آن زلفِ خَم اندر خَم زد
حافظ آن روز طربنامهٔ عشق تو نوشت
که قلم بر سرِ اسبابِ دلِ خُرَّم زد
توشه
يَوْمَ لَا يُغْنِي مَوْلًى عَن مَّوْلًى شَيْئًا وَلَا هُمْ يُنصَرُونَ
دخان ۴۱
روزی که هیچ دوستی کمترین کمکی به دوستش نمیکند، و از هیچسو یاری نمیشوند؛
توضیح:
احوال قیامت است که در آن هنگام اثرات دوستیها و سفارشها کنار میرود ( لا
یغنی مولی) و انسان میماند و اعمال خودش ، یعنی عدالت خالص و رعایت قانون تا
آخرین ذره آن و چنین است که انسان کوچکترین مقدار خیر و شر دنیائی خود را در
آنجا میبیند و از محاسبه آنها تعجب مینماید. بعد تأکید میفرماید در آن شرائط
یاری و کمکی از جائی نمیرسد ( و لا هم ینصرون) پس اگر ایمانی به برپاشدن قیامت
باشد باید از هم اکنون در فکر بود و توشهای فراهم ساخت.
سعدی:
بیا ای که عمرت به هفتاد رفت
مگر خفته بودی که بر باد رفت؟
همه برگ بودن همی ساختی
به تدبیر رفتن نپرداختی
قیامت که بازار مینو نهند
منازل به اعمال نیکو دهند
بضاعت به چندان که آری بری
وگر مفلسی شرمساری بری
که بازار چندان که آکندهتر
تهیدست را دل پراکندهتر
ز پنجه درم پنج اگر کم شود
دلت ریش سرپنجهٔ غم شود
چو پنجاه سالت برون شد ز دست
غنیمت شمر پنج روزی که هست
اگر مرده مسکین زبان داشتی
به فریاد و زاری فغان داشتی
که ای زنده چون هست امکان گفت
لب از ذکر چون مرده بر هم مخفت
چو ما را به غفلت بشد روزگار
تو باری دمی چند فرصت شمار
مسیر مطمئن
وَإِنَّكَ لَتَدْعُوهُمْ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ
مؤمنون ۷۲
بطور قطع و یقین، تو آنان را به راه راست دعوت میکنی.
توضیح:
صراط به معنی راه و جادهایست که انسان را به مقصد میرساند و مسلمأ بهترین آن
مستقیمترین آنست ، یعنی بدون کجی و مسیرهای اضافی و بدون رنج و زحمت به مقصد
برسد. انسان در مسیر زندگی هم نیاز به جاده مطمئن دارد چون زندگی هم پستی و
بلندیهای بسیاری دارد و انسان نیازمند هدایت است و هدایت به معنی راهبری و نه
فقط راهنمائی است. پس پیامبر اسلام و دستورات قران دست ما را میگیرند و به
مقصد میرسانند. این انتخاب انسان است که کدام راه را برگزیند.
سعدی:
در این بحر جز مرد داعی نرفت
گُم آن شد که دنبال راعی نرفت
کسانی کز این راه برگشتهاند
برفتند بسیار و سرگشتهاند
خلاف پیمبر کسی ره گزید
که هرگز به منزل نخواهد رسید
محال است سعدی که راه صفا
توان رفت جز بر پی مصطفی
فهم قران
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
محمد ۲۴
آیا آنها در قرآن تدبّر نمیکنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!
توضیح:
کتاب مقدس مسلمانان را فرستنده آن خودش نامگذاری فرموده و نام (قران) را بر آن
نهاده است و قران به معنی خواندنی است یعنی پیوسته بخوانید و به آن توجه کنید و
قران را موشکافی کنید ، کلمه تدبر به معنی اندیشه کردن و زیر و رو کردن یک مطلب
است ، پس خواندن ظاهری قران با بهترین تلاوتها یا حفظ کردن آن هر چند پسندیده
است اما نظر نهائی فرستنده آن نیست بلکه می فرماید به عمق آن توجه و همواره
معانی تازهای را در آن جستجو کنید. پس مسلمان واقعی نباید با قران بیگانه باشد
و اگر چنین بود در اسلام و ایمان او جای شک و تردید است. بعد میفرماید آیا
مراکز احساس و ایمان در انسانها تعطیل شده است ( علی قلوب اقفالها) پس دلی
بیدار و سالم مورد نیاز است که با جهان پیرامون خود در ارتباط باشد و اگر انسان
مشغول دنیای ماده بگردد مانند قفلی است که بر تفکر و اندیشه خود زده و زندانی
دنیای خود گشته است. خواندن قران و فهم در آن بهترین راه برای صعود از دنیای
مادی و عروج به مراتب بالاتر و رسیدن به جهانبینی توحیدی یعنی آنچه برای آن
خلق شدهایم میباشد.
حافظ:
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نهای جان من، خطا این جاست
سرم به دنیی و عقبی فرو نمیآید
تبارک الله از این فتنهها که در سر ماست
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب
بنال، هان که از این پرده کار ما به نواست
مرا به کار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست
نخفتهام ز خیالی که میپزد دل من
خمار صدشبه دارم شرابخانه کجاست
چنین که صومعه آلوده شد ز خون دلم
گرم به باده بشویید حق به دست شماست
از آن به دیرِ مغانم عزیز میدارند
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست
چه ساز بود که در پرده میزد آن مطرب
که رفت عمر و هنوزم دِماغ پُر ز هواست
ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند
فضای سینه حافظ هنوز پر ز صداست
رحمت خدا نزدیک است
وَلَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفًا
وَطَمَعًا إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِينَ
اعراف ۵۶
و در زمین پس از اصلاح آن فساد نکنید، و او را با بیم و امید بخوانید! (بیم از
مسؤولیتها، و امید به رحمتش. و نیکی کنید) زیرا رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک
است!
توضیح:
در اینجا قران اهمیت کار نیک را گوشزد مینماید و اینکه بیشترین اشتغال انسان
در زندگی باید کار نیک باشد یعنی خدمت به همنوع و کوشش در جهت آسایش دیگران و
فساد و تباهی کردن را شدیدأ نهی میکند( لا تفسدوا) زیرا اجتماع را بسمت جنگ و
تبعیض و فقر و ستم میکشاند. بعد میفرماید پیوسته او را بخوانید( وادعوه) یعنی
قوانین خلقت را دریابید و عمل کنید و در ارکستر یکدست جهان ساز مخالف نزنید و
مثلأ پیوسته قانون کنش و واکنش را در عالم در نظر داشته باشید. (خوف) به معنی
بیمداشتن همراه با امید است و (طمع) امید و تمایل است. پس انسان مؤمن همیشه
بین این دو نیروی بیم و امید است یعنی از کارهای بد دور میشود و به نیکیها روی
میآورد. مؤمن میداند که رحمت خدا در جایجای این جهان گسترده است و اگر خود
را مطابق قوانین عالم قرار دهد و (محسن) شود یعنی بکارهای نیک بپردازد و بفکر
همنوعان خود باشد و مهربانی و رحمت را در خود پرورش دهد ، رحمت لایزال الهی هم
بسوی او روانه میگردد و او را در آغوش میگیرد(رحمت الله قریب) و به سعادت هر
دو جهان دستمییابد.
حافظ:
هر آن که جانبِ اهلِ خدا نگه دارد
خُداش در همه حال از بلا نگه دارد
حدیثِ دوست نگویم مگر به حضرتِ دوست
که آشنا، سخنِ آشنا نگه دارد
دلا مَعاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشتهات به دو دستِ دعا نگه دارد
گَرَت هواست که معشوق نَگْسَلد پیمان
نگاه دار سرِ رشته تا نگه دارد
صبا بر آن سرِ زلف ار دلِ مرا بینی
ز رویِ لطف بگویش که جا نگه دارد
چو گفتمش که دلم را نگاه دار چه گفت؟
ز دستِ بنده چه خیزد؟ خدا نگه دارد
سر و زر و دل و جانم فدایِ آن یاری
که حقِّ صحبتِ مهر و وفا نگه دارد
غبارِ راهگذارت کجاست؟ تا حافظ
به یادگارِ نسیمِ صبا نگه دارد
نشانهها
إِنَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِّلْمُؤْمِنِينَ
جاثیه ۳
بیشکّ در آسمانها و زمین نشانههای (فراوانی) برای مؤمنان وجود دارد؛
توضیح:
سماوات جمع سماء و از ریشه (سُمُوّ) به معنی بالا است پس منظور قران در اینجا
تمام خوشههای کهکشانی که تا کنون کشف شده و یا هنوز بسیاری کشف نشده و ماده
تاریک و انرژی تاریک بین آنها که قطر آن را تاکنون ۹۳ میلیارد سال نوری تخمین
میزنند و خود زمین که جایگاه انسان والامقام است (و اسرار نهفتهای در این ۴/۵
میلیارد سال عمر خود دارد ) میباشد. میفرماید نشانههای خلقت را در تحقیق و
اندیشیدن در این فضای نامتناهی در یابید. از هزاران سال پیش بشر فقط با چشم خود
به آسمان مینگریست و عظمت آنرا درمییافت و یا در زمین پیرامون خود دقیق میشد
و مطالبی را میفهمید ولی از پانصد سال قبل با پیدایش علوم جدید و اختراع
تلسکوپهای قوی و سفینههای فضائی در عمق عالم پیش رفت و در زمین نیز به کند و
کاو پرداخت و حقایق زیادی را دریافت و اگر نور ایمانی در تفکر او باشد این
نشانهها را از عظمت خالق جهان میبیند( لایات للمؤمنین) و اینگونه نگریستن ،
به زندگی او هدف میدهد و خوشبختی واقعی را لمس میکند.
عطار:
آفرین جان آفرین پاک را
آنکه جان بخشید و ایمان خاک را
عرش را بر آب بنیاد او نهاد
خاکیان را عمر بر باد او نهاد
آسمان را در زبردستی بداشت
خاک را در غایت پستی بداشت
آن یکی را جنبش مادام داد
وان دگر را دایما آرام داد
آسمان چون خیمهٔ برپای کرد
بی ستون کرد و زمینش جای کرد
کرد در شش روز هفت انجم پدید
وز دو حرف آورد نه طارم پدید
مهرهٔ انجم ز زرین حقه ساخت
با فلک در حقه هر شب مهره باخت
دام تن را مختلف احوال کرد
مرغ جان را خاک در دنبال کرد
بحر را بگذاشت در تسلیم خویش
کوه را افسرده کرد از بیم خویش
بحر را از تشنگی لب خشک کرد
سنگ را یاقوت و خون را مشک کرد
روح را در صورت پاک اونمود
این همه کار از کفی خاک او نمود
عقل سرکش را به شرع افکنده کرد
تن به جان و جان به ایمان زنده کرد
کوه را هم تیغ داد و هم کمر
تا به سرهنگی او افراخت سر
گاه گل در روی آتش دسته کرد
گاه پل بر روی دریا بسته کرد
هرکه در کوی تو دولت یار شد
در تو گم گشت وز خود بیزار شد
نیستم نومید و هستم بیقرار
بوک درگیرد یکی از صد هزار
یقین
وَفِي خَلْقِكُمْ وَمَا يَبُثُّ مِن دَابَّةٍ آيَاتٌ لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ
جاثیه ۴
و نیز در آفرینش شما و جنبندگانی که (در سراسر زمین) پراکنده ساخته، نشانههایی
است برای جمعیّتی که اهل یقینند.
توضیح:
میفرماید به آفرینش خودتان نگاه کنید( فی خلقکم) و نشانههای آفریننده خود را
در آن ببینید. در کارکرد اعضای بدن و هماهنگی بین آنها، میلیونها کتاب نوشته
شده و پیوسته در دانشکدههای پزشکی تدریس میشود و هر روز مطلب جدیدی به آن
اضافه میشود. مثلأ مغز انسان نقش تصمیمگیری و فرماندهی بدن را ایفا میکند ، قلب
وظیفه خونرسانی و تغذیه سلولهای بدن را دارد و با بستر عروق خونی که صدهزار
کیلومتر طول آنهاست بکار خود مشغول است ، کبد و کلیهها نقش پالایش مواد و
تنظیم معادلات متعددی را بعهده دارند، هیچ عضوی در بدن بیکار نیست و برای
وظیفهای آفریده شده است و تا آخرین لحظهِ حیات در خدمت انسان است. بعد
میفرماید انتشار و پراکندگی جنبدگان دیگر را بنگرید ( یبث من دابة) و دابه به
موجودی گویند که حرکت کند پس تمام حیوانات را شامل میشود و علم و دانش به ما
میگوید که که از میلیاردها سال قبل چگونه اولین علامت حیات در دریاها بوجود
آمد و به خشکیها راه یافت و در سراسر جهان منتشر گردید. ارتباط دادن این
نشانهها با آفرینندهای دانا و هوشمند نیازمند یقین در ایمان است ( لقوم
یوقنون).
حافظ:
سرِ ارادتِ ما و آستانِ حضرت دوست
که هر چه بر سرِ ما میرود ارادتِ اوست
نظیرِ دوست ندیدم اگر چه از مَه و مِهر
نهادم آینهها در مقابلِ رخِ دوست
صبا ز حالِ دلِ تنگِ ما چه شرح دهد؟
که چون شِکَنجِ ورقهایِ غنچه تو بر توست
نه من سَبوکش این دیرِ رندسوزم و بس
بسا سَرا که در این کارخانه سنگ و سبوست
مگر تو شانه زدی زلفِ عنبرافشان را؟
که باد غالیه سا گشت و خاک عنبربوست
نثارِ رویِ تو هر برگِ گل که در چمن است
فدای قَدِّ تو هر سروبُن که بر لبِ جوست
زبانِ ناطقه در وصفِ شوق نالان است
چه جای کِلکِ بریده زبانِ بیهُده گوست؟
رخِ تو در دلم آمد مراد خواهم یافت
چرا که حالِ نکو در قَفایِ فالِ نکوست
نه این زمان دلِ حافظ در آتشِ هوس است
که داغدار ازل همچو لالهٔ خودروست
نیکوترین وام
إِن تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا يُضَاعِفْهُ لَكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ
وَاللَّهُ شَكُورٌ حَلِيمٌ
تغابن ۱۷
اگر به خدا قرضالحسنه دهید، آن را برای شما مضاعف میسازد و شما را میبخشد؛ و
خداوند شکرکننده و بردبار است!
توضیح:
قرض در لغت به معنی بریدن و جداکردن است(نام دیگر قیچی مقراض است) پس جداکردن
قسمتی از دارائی را گویند که باعث رشد بقیه اموال میشود و انسان را خالص و پاک
میگرداند. البته این قرض میتواند بغیر از مال ، از وقت انسان یا از علم و
دانش و همچنین سایر توانمندیهای آدمی باشد(قرضا حسنا) پس باید کمکی پاک و برای
خدا باشد. میفرماید به خدا وام دهید تا چند برابر به شما برگردد(یضاعفه لکم)
اصولأ کمک به بندگان نیازمند یکی از راههای ارتباط با پروردگار است مثل اینکه
به خدا قرض دادهایم. قرضالحسنه یعنی وام دادن در راه خدا بدون برگشت سود و
ربا و فقط برای خدا و در راه خداست، بعد میفرماید اگر چنین شود خطاهای گذشته و
اثرات گناه در شما بخشیده و پاک میگردد ( یغفر لکم) یعنی جسم و روحتان سالم
میشود و بعد اضافه میکند که خداوند شکور است یعنی استفاده صحیح از نعمت را با
افزایش آن پاسخ میدهد و حلیم است یعنی بسیار صبور است و منتظر میماند و به
انسان عمر کافی میدهد تا دست او به قرضالحسنه باز شود و راه کمک به دیگران را
پیدا کند و به اقیانوس رحمت الهی متصل گردد(والله شکور حلیم).
توضیح:
بیا تا برآریم دستی ز دل
که نتوان برآورد فردا ز گل
به فصل خزان درنبینی درخت
که بی برگ ماند ز سرمای سخت
برآرد تهی دستهای نیاز
ز رحمت نگردد تهیدست باز
مپندار از آن در که هرگز نبست
که نومید گردد برآورده دست
قضا خلعتی نامدارش دهد
قدر میوه در آستینش نهد
همه طاعت آرند و مسکین نیاز
بیا تا به درگاه مسکین نواز
چو شاخ برهنه برآریم دست
که بی برگ از این بیش نتوان نشست
خداوندگارا نظر کن به جود
که جرم آمد از بندگان در وجود
گناه آید از بندهٔ خاکسار
به امید عفو خداوندگار
کریما به رزق تو پروردهایم
به انعام و لطف تو خو کردهایم
گدا چون کرم بیند و لطف و ناز
نگردد ز دنبال بخشنده باز
چو ما را به دنیا تو کردی عزیز
به عقبی همین چشم داریم نیز
عزیزی و خواری تو بخشی و بس
عزیز تو خواری نبیند ز کس
خدایا به عزت که خوارم مکن
به ذل گنه شرمسارم مکن
تفکر در نشانهها
وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ
مِن رِّزْقٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ
آيَاتٌ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ
جاثیه ۵
و نیز در آمد و شد شب و روز، و رزقی که خداوند از آسمان نازل کرده و بوسیله آن
زمین را بعد از مردنش حیات بخشیده و همچنین در وزش بادها، نشانههای روشنی است
برای گروهی که اهل تفکّرند!
توضیح:
اختلاف از ریشه خلف و به معنی از پی در آمدن است. میفرماید به آمد و رفت شب و
روز فکر کنید و اینکه با سرد و گرم شدن زمین بادها پدید میآیند و ابرها را به
حرکت وامیدارند( اختلاف اللیل والنهار)، جالب است که اول شب را میفرماید و در
تئوری بیگبنگ هم در ابتدای تشکیل یونیورس تا چند صد هزار سال نور وجود نداشت و
همه جا ظلمت بود و بعدأ روز و روشنائی پدیدار گشت. بعد به موضوع فروفرستادن رزق
و روزی از آسمان میپردازد ( ما انزل الله من السماء) و اکنون میدانیم که به
غیر از آب گوارا و گرما و نور زندگی ساز خورشید ، بسیاری پرتوهای مفید از جو
زمین میگذرند و به ما میرسند و باعث حیات زمین در بهاران بعد از زمستانِ خاموش
و تداوم زندگی میگردند( فاحیا به الارض) . و در آخر به نقش بادها در نظام زمین
اشاره دارد ، گرداندن بادها( تصریف الریاح) که علاوه بر حرکت دادن ابرها و
گردههای گیاهان ، باعث از بین بردن آلودگیهای هوا و بسیاری فوائد دیگر در روی
زمین میگردد. میفرماید همه اینها نشانه است البته اگر تعقل کنید و بدون غرض و
پیشداوری بدانید که این سیستم بر حسب تصادف ایجاد نگردیده است و خالق هوشمندی
آنرا اداره میکند.
سعدی:
ابر و باد و مه و خورشید و فلک درکارند تا تو نانی به کف آری و
به غفلت نخوری
همه از بحر تو سرگشته و فرمانبردار شرط انصاف نباشد که تو
فرمان نبری
بینائی
قَدْ جَاءَكُم بَصَائِرُ مِن رَّبِّكُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ
عَمِيَ فَعَلَيْهَا وَمَا أَنَا عَلَيْكُم بِحَفِيظٍ
انعام ۱۰۴
دلایل روشن از طرف پروردگارتان برای شما آمد؛ کسی که (به وسیله آن، حقّ را)
ببیند، به سود خود اوست؛ و کسی که از دیدن آن چشم بپوشد، به زیان خودش میباشد؛
و من نگاهبان شما نیستم (و شما را بر قبول ایمان مجبور نمیکنم)
توضیح:
بصائر جمع بصیره و به معنی بینائیهاست. خداوند میفرماید دیدنیهای زیادی در
مقابل تفکر و تعقل شما قرار دارد و بهتر است آنها را ببینید و با وجود آنها خدا
را بشناسید و وقتی شناختید دستورات و قانونمندی او را بکار برید(فمن ابصر) پس
منظور از دیدن، نگریستن با چشم دل است و اینکه انسان به عمق خلقت پی ببرد و
بداند که از نکات دقیق بدن انسان گرفته تا عجائب کهکشانهای بزرگ توسط خالقِ
هوشمندی اداره میشود . البته اختیار با انسان است و هرگونه بخواهد میتواند
انتخاب نماید (ومن عمی) یعنی میتواند نابینا باشد و چشم دل را بکار نبرد ولی
بداند که بر خلاف سعادت خود گام برداشته و عواقب آنرا بپذیرد( فعلیها). و بعد
اضافه میفرماید پیامبر با زور و اکراه کسی را به ایمان نمیکشاند پس اسلام از
قلبها وارد میشود و در قلبها میماند( ما انا علیکم بحفیظ).
هاتف اصفهانی:
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنی است آن بینی
گر به اقلیم عشق روی آری
همه آفاق گلستان بینی
دل هر ذره را که بشکافی
آفتابیش در میان بینی
هرچه داری اگر به عشق دهی
کافرم گر جوی زیان بینی
با یکی عشق ورز از دل و جان
تا به عینالیقین عیان بینی
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لااله الاهو
عبادتِ صبر
وَلَنَبْلُوَنَّكُم بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ
الْأَمْوَالِ وَالْأَنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ
بقره ۱۵۵
قطعاً همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، و کاهش در مالها و جانها و میوهها،
آزمایش میکنیم؛ و بشارت ده به استقامتکنندگان!
توضیح:
کلمه لنبلونکم از ریشه بلاء و به معنی امتحان و آزمایش است ، می فرماید در
زندگی کاهشها و تلفات و آسیبها را بعنوان امتحان الهی بنگرید (و لنبلونکم).
حوادث زندگی صبر انسان را تقویت میکند و صبر خود نوعی عبادت و پلهای برای رشد
و کمال انسان است. آدمی بیهوده به این عالم نیامده است بلکه آفریدگار و مالکی
دارد که خداوند است و مسیری دارد که به سوی اوست . ضمنأ قرار نیست که همیشه
اوضاع این جهان بر وفق مراد انسان باشد بلکه گاهی شکستها و حوادثی پیش میآید
که او را آبدیده میکند و برای رشد و نمو او لازمست پس باید از آنها برای
خودسازی درس بگیرد ( بشر الصابرین).
مولوی:
تا نگرید ابر کی خندد چمن
تا نگرید طفل کی جوشد لبن
طفل یک روزه همیداند طریق
که بگریم تا رسد دایهٔ شفیق
تو نمیدانی که دایهٔ دایگان
کم دهد بیگریه شیر او رایگان
هین مگردان خو که پیش آید خلل
در دماغ و دل بزاید صد علل
این چنین تهدیدها آن دیو دون
آرد و بر خلق خواند صد فسون
کین ترا سودست از درد و غمی
گفت آدم را همین در گندمی
گشایش و تنگدستی
قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ
لَهُ وَمَا أَنفَقْتُم مِّن شَيْءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَهُوَ خَيْرُ
الرَّازِقِينَ
سباء ۳۹
بگو: «پروردگارم روزی را برای هر کس بخواهد وسعت میبخشد، و برای هر کس بخواهد
تنگ (و محدود) میسازد؛ و هر چیزی را (در راه او) انفاق کنید، عوض آن را میدهد
(و جای آن را پر میکند)؛ و او بهترین روزیدهندگان است!»
توضیح:
میفرماید بگو(قل) یعنی این قانون نوشته شده خلقت است که بدست آوردن امکانات در
زندگی بر اساس مشیت الهی و قوانینی استوار است ( لمن یشاء) پس هر کس این قوانین
را بشناسد و رعایت کند به گشایش میرسد( یبسط الرزق) و هر کس آنانرا نادیده
بگیرد به شکست و ناکامی میانجامد( یقدر) ، پس موفقیت در این جهان با شناخت
قانون این جهان میسر است و همین معنی ( من یشاء) است. بعد میفرماید اگر شما هم
از خدای خود یاد بگیرید و انفاق و بخشش کنید یعنی به بندگان نیازمند بدهید و
چالههای اجتماع را پر کنید ( انفاق) خالق این جهان به زندگی شما وسعت میدهد(
فهو یخلفه) و البته این نکته نیز از همان نوع قوانین جهان است زیرا پروردگار
عالم بهترین روزیدهندگان است( خیر الرازقین) و به نفع بشر است که او را بشناسد
و به او ایمان آورد و دستوراتش را اجرا نماید.
حافظ:
هر آن که جانبِ اهلِ خدا نگه دارد
خُداش در همه حال از بلا نگه دارد
حدیثِ دوست نگویم مگر به حضرتِ دوست
که آشنا، سخنِ آشنا نگه دارد
دلا مَعاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشتهات به دو دستِ دعا نگه دارد
گَرَت هواست که معشوق نَگْسَلد پیمان
نگاه دار سرِ رشته تا نگه دارد
صبا بر آن سرِ زلف ار دلِ مرا بینی
ز رویِ لطف بگویش که جا نگه دارد
چو گفتمش که دلم را نگاه دار چه گفت؟
ز دستِ بنده چه خیزد؟ خدا نگه دارد
سر و زر و دل و جانم فدایِ آن یاری
که حقِّ صحبتِ مهر و وفا نگه دارد
غبارِ راهگذارت کجاست؟ تا حافظ
به یادگارِ نسیمِ صبا نگه دارد
آفرینش جهان
مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ
وَأَجَلٍ مُّسَمًّى وَالَّذِينَ كَفَرُوا عَمَّا أُنذِرُوا مُعْرِضُونَ
احقاف ۳
ما آسمانها و زمین و آنچه را در میان این دو است جز بحق و برای سرآمد معیّنی
نیافریدیم؛ امّا کافران از آنچه انذار میشوند روی گردانند!
توضیح:
میفرماید این کهکشانها و ستارگان متعدد را از روی فکر هوشمندانه و با حقیقت و
قانون منظمی خلق نمودهایم (بالحق). تا کنون آنچه بشر از جهان دیده است به
پهنای نود و سه میلیارد سال نوری است( السماوات و الارض) و اکنون میدانیم که
بین ستارگان خلأ نیست و ماده تاریک و انرژی تاریک را دریافتهاند که سبب انبساط
عالم نیز میشود( و ما بینهما) ، پس با دید مؤمن ، خلقت هیچ جرم کوچکی هم در
عالم به عبث نیست و در نظام عالم وظیفه مشخصی دارد. بعد میفرماید این خلقت
عظیم و هدفدار ، پایانی نیز دارد( اجل مسمی)، پایانی که توسط آفریدگار جهان
تعیین گردیده و انسان امروزه با علم مختصر خود نکتههای کوچکی از آن را دریافته
است مثلأ عمر خورشید را حدود نه میلیارد سال تخمین زدهاند که نیمی از آن سپری
گردیده است. در آخر میفرماید متأسفانه کافران یعنی آنان که واقعیت را نادیده
میپندارند از خالق این هستی و دستورات او رویگردانند ( معرضون) و خود را بسوی
نابودی میکشانند.
حافظ:
جز آستان توام در جهان پناهی نیست
سرِ مرا به جز این در، حواله گاهی نیست
عدو چو تیغ کِشد، من سپر بیندازم
که تیغِ ما به جز از نالهای و آهی نیست
چرا ز کویِ خرابات روی برتابم
کز این بِهَم، به جهان هیچ رسم و راهی نیست
زمانه گر بزند آتشم به خرمنِ عمر
بگو بسوز که بر من به برگِ کاهی نیست
غلامِ نرگسِ جَمّاشِ آن سَهی سَروم
که از شرابِ غرورش به کس نگاهی نیست
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در شریعتِ ما غیر از این گناهی نیست
عِنان کشیده رو ای پادشاهِ کشورِ حُسن
که نیست بر سر راهی که دادخواهی نیست
چنین که از همه سو دامِ راه میبینم
بِه از حمایتِ زلفش مرا پناهی نیست
خزینهٔ دلِ حافظ به زلف و خال مده
که کارهای چنین، حَدِّ هر سیاهی نیست
پایداری در ایمان
إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ
عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ
احقاف ۱۳
کسانی که گفتند: «پروردگار ما اللّه است»، سپس استقامت کردند، نه ترسی برای
آنان است و نه اندوهگین میشوند.
توضیح:
(خوف) نگرانی در مورد سلامتِ جسم و جان و (حزن) نگرانی در مورد مال و مقام دنیا
است. میفرماید اگر به آفریدگار خود متصل شوید یعنی راه او را بروید و
دستورالعملهای او را اجرا کنید و تکیه بر نیروی بیانتهای او بزنید(قالوا ربنا
الله) و در این مسیر پایداری نمائید یعنی سرد و گرم روزگار شما را سست ننماید و
محکم و استوار با خدای خود پیمان ببندید و از راستی و درستی منحرف نگردید( ثم
استقاموا) در اینصورت هیچ غمی برای جان و مال خود نخواهید داشت زیرا اولأ نگاه
شما به دنیای اطراف خود دیگرگون شده و ثانیأ قدرت روحی زیادی برای مقابله با
مشکلات پیدا میکنید و مسلمأ در عالم دیگر نیز سربلند و خوشحال خواهید بود.
حافظ:
خیالِ رویِ تو در هر طریق همره ماست
نسیم موی تو پیوندِ جانِ آگه ماست
به رغم مدعیانی که منع عشق کنند
جمالِ چهرهٔ تو حجت موجه ماست
ببین که سیب زنخدان تو چه میگوید
هزار یوسف مصری فتاده در چَهِ ماست
اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد
گناه بخت پریشان و دست کوته ماست
به حاجبِ درِ خلوت سرایِ خاص بگو
فُلان ز گوشه نشینانِ خاکِ درگهِ ماست
به صورت از نظر ما اگر چه محجوب است
همیشه در نظرِ خاطرِ مرفهِ ماست
اگر به سالی حافظ دری زند بگشای
که سالهاست که مشتاق روی چون مه ماست
گفتگوی دوزخیان
وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ
السَّعِيرِ
ملک ۱۰
و میگویند: «اگر ما گوش شنوا داشتیم یا تعقّل میکردیم، در میان دوزخیان
نبودیم!»
توضیح:
برای آفریدگار جهان زمان و مکان وجود ندارد چون او همیشه و همه جا هست بنابراین
مکالمه اهالی دوزخ را الان میبیند و بعنوان یک درس بزرگ برای انسانهای تاریخ
بیان میسازد تا بخود آیند و پند گیرند. در آنجا مجرمین به اشتباه خود اقرار
دارند و به هم میگویند اگر سخن حق را با گوش جان شنیده بودیم( لو کنا نسمع) ،
مسلمأ این شنیدن تنها با گوش نیست بلکه دیدن آثار دیگران و خواندن کتابها و
دیدن فیلمهای آموزنده را هم شامل میشود و بعد میگویند اگر فکر میکردیم و عقل
خود را بکار میبردیم( او نعقل) و جهانبینی خود را وسعت میدادیم، اکنون چنین
سرانجامی را نمیدیدیم و از یاران و همراهان دود و آتش نبودیم ( اصحاب السعیر)
و مسلمأ این دود و آتش را با دستان خود و اعمال خود از همین دنیا فراهم
نمودهاند که در دنیای دیگر ادامه مییابد. پس جهنم مکان خاصی نیست که وارد آن
شوند بلکه شرائط وجودی خود آنان و آتشی درون است که در اثر ندیدن حقیقت و
انحراف از راه خدا بوجود آمده است. پس شنیدن و خواندن گفتار دیگران و مطالعه
تاریخ و تفکر در مورد این شنیدهها جهانبینی انسان را تغییر و راه راست را به
او نشان میدهد.
سعدی:
بیا تا برآریم دستی ز دل
که نتوان برآورد فردا ز گل
به فصل خزان در نبینی درخت
که بی برگ ماند ز سرمای سخت
برآرد تهی دستهای نیاز
ز رحمت نگردد تهیدست باز
مپندار از آن در که هرگز نبست
که نومید گردد بر آورده دست
همه طاعت آرند و مسکین نیاز
بیا تا به درگاه مسکین نواز
چو شاخ برهنه برآریم دست
که بی برگ از این بیش نتوان نشست
خداوندگارا نظر کن به جود
که جرم آمد از بندگان در وجود
به مردان راهت که راهی بده
وز این دشمنانم پناهی بده
خدایا به ذات خداوندیت
به اوصاف بی مثل و مانندیت
که ما را در آن ورطهٔ یک نفس
ز ننگ دو گفتن به فریاد رس
خدایا به ذلت مران از درم
که صورت نبندد دری دیگرم
ور از جهل غایب شدم روز چند
کنون کآمدم در به رویم مبند
جرقه ایمان
أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ
وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلَا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ
مِن قَبْلُ فَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَكَثِيرٌ
مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ
(حدید ۱۶)
آیا وقت آن نرسیده است که دلهای مؤمنان در برابر ذکر خدا و آنچه از حقّ نازل
کرده است خاشع گردد؟! و مانند کسانی نباشند که در گذشته به آنها کتاب آسمانی
داده شد، سپس زمانی طولانی بر آنها گذشت و قلبهایشان قساوت پیدا کرد؛ و بسیاری
از آنها گنهکارند!
توضیح:
در اینجا قران از تغییر و تحول در افراد سخن میگوید و اینکه به نفع آنان است
که زمانی از غفلت بیدار شوند و در مقابل کلام خدا و یاد آفریدگار خود به تواضع
و فروتنی برسند و به اوج انسانیت قدم بگذارند. میفرماید ایکسانی که با زبان
ایمان آوردهاید آیا وقت خشوع قلبها و فروتنی در مقابل نام خدا و راه خدا
نرسیده است( ان تخشع قلوبهم لذکر الله) و آنها را با بعضی از اهل کتاب و پیروان
ادیان قبلی مقایسه مینماید که گرفتار گذر زمان و زندگی دنیائی خود شدند( فطال
علیهم الامد) و به این دلیل قلبهایشان سخت و بیاحساس گردید ( فقست قلوبهم) و
بسیاری از آنها مرزهای انسانیت و محبت خداوندی را پاره کردند( فاسقون).
میگویند شنیدن این آیه با گوش جان سرگذشتهای پندآموزی را در تاریخ رقم زده
است.
انسانهای مستعد و قلبهای آماده با اندک جرقه ای شعله ور میشوند و پذیرای ایمان
و عرفان میگردند و راه واقعی را در زندگی خود مییابند.
حافظ:
دوش وقتِ سَحَر از غُصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمتِ شب آبِ حیاتم دادند
بیخود از شَعْشَعِهٔ پرتوِ ذاتم کردند
باده از جامِ تَجَلّیِ صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شبِ قدر که این تازه براتم دادند
بعد از این رویِ من و آینهٔ وصفِ جمال
که در آن جا خبر از جلوهٔ ذاتم دادند
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب؟
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند
هاتف آن روز به من مژدهٔ این دولت داد
که بِدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
این همه شهد و شکر کز سخنم میریزد
اجرِ صبریست کز آن شاخِ نباتم دادند
همّتِ حافظ و انفاسِ سحرخیزان بود
که ز بندِ غمِ ایّام نجاتم دادند
محو اعمال
الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ
محمد ۱
کسانی که کافر شدند و (مردم را) از راه خدا بازداشتند، (خداوند) اعمالشان را
نابود میکند!
توضیح:
کفر به معنی پوشاندن حقیقت و نادیدهگرفتن است و کافر کسی است که حقایق عالم و
قوانین الهی را نمیبیند و قبول ندارد و راه دیگری میرود. قران در این آیه از
احوالات اینان میگوید و اینکه علاوه بر کفر ، راه خدا را هم میبندند( کفروا و
صدوا عن سبیل الله) یعنی اگر جائی خیر و برکتی در راه خدا در جریان است و کمکی
به مردم مستمند میشود آنرا مسدود میکنند و یا اگر در مسجدی ذکری گفته میشود و
یاد خدا میگردد آنرا تخریب میکنند ، اگر مسلمانی به نماز میایستد یا روزه
میگیرد و اگر مسیحی مؤمنی به کلیسا میرود آنان را تمسخر میکنند و خود را برتر
میبینند یا اگر دانشمند مسلمانی در پی کشف و اختراع یک حقیقت علمی برای کمک به
همنوعان است او را متوقف میسازند. خداوند میفرماید کارها و فعالیتهای اینگونه
کافران در این دنیا و در جهان دیگر نابود و بیارزش میشود( اضل اعمالهم) ، یعنی
اگر ارتباطی با خالق این جهان نباشد و جهانبینی انسان محدود به دنیای مادی
گردد و تعمدی هم در تخریب دیگران داشته باشد ، کارهای او محو و نابود میگردد و
ماندگاری ندارد. آدمی با خواندن تاریخ میتواند این کلام قران را حداقل در
دنیای خود تجربه کند که در ادوار مختلف تنها اعمالی که برای خدا انجام شده
ماندگار مانده است و کاخهای ظلم و ستم و ساکنان آنها محو گردیدهاند و مسلمأ در
آخرت نیز همین قانون حکمفرماست.
حافظ:
هر آن که جانبِ اهلِ خدا نگه دارد
خُداش در همه حال از بلا نگه دارد
حدیثِ دوست نگویم مگر به حضرتِ دوست
که آشنا، سخنِ آشنا نگه دارد
دلا مَعاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشتهات به دو دستِ دعا نگه دارد
گَرَت هواست که معشوق نَگْسَلد پیمان
نگاه دار سرِ رشته تا نگه دارد
صبا بر آن سرِ زلف ار دلِ مرا بینی
ز رویِ لطف بگویش که جا نگه دارد
چو گفتمش که دلم را نگاه دار چه گفت؟
ز دستِ بنده چه خیزد؟ خدا نگه دارد
سر و زر و دل و جانم فدایِ آن یاری
که حقِّ صحبتِ مهر و وفا نگه دارد
غبارِ راهگذارت کجاست؟ تا حافظ
به یادگارِ نسیمِ صبا نگه دارد
سرزمین صلح و سلامت
وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَىٰ
مُحَمَّدٍ وَهُوَ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ
وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ
محمد ۲
و کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند و به آنچه بر محمد (ص)
نازل شده -و همه حقّ است و از سوی پروردگارشان- نیز ایمان آوردند، خداوند
گناهانشان را میبخشد و کارشان را اصلاح میکند!
توضیح:
میفرماید دو بال سعادت در اختیار بشر است یکی ایمان یعنی ورود به سرزمین امنیت
و صلح و آرامش ( والذین آمنوا) و دیگری انجام کارهای نیک در آن سرزمین ( و
عملوا الصالحات) و بخصوص اگر ایمان به دستورات آخرین پیامبر( محمد ص) داشته
باشند( نزل علی محمد) سرزمینی بسیار مطابق با حق و حقیقت مییابند زیرا قوانین
آئین آخرین مانند ادیان دوران گذشته دستخوش تغییر و تحول نگردیده است و
خالصترین دستورات و راهنمائیها را در آن مییابند. در چنین سرزمینی لغزشها و
گناهان اولأ انجام نمیشوند و به فکر ساکنان آن نمیآیند و ثانیأ اگر بوجود
آیند در آن اقیانوس محبت و صفا ناچیزند و توسط خدای آن سرزمین جبران گشته و پاک
میگردند( کفر عنهم سیئاتهم) و رشد و کمال و نیکی و صلح و سلامت در همه جا موج
خواهد زد( اصلح بالهم).
حافظ:
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم
شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم
نسیم عطرگردان را شِکَر در مجمر اندازیم
چو در دست است رودی خوش بزن مطرب سرودی خوش
که دست افشان غزل خوانیم و پاکوبان سر اندازیم
صبا خاک وجود ما بدان عالی جناب انداز
بود کان شاه خوبان را نظر بر منظر اندازیم
یکی از عقل میلافد یکی طامات میبافد
بیا کاین داوریها را به پیش داور اندازیم
بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه
که از پای خمت روزی به حوض کوثر اندازیم
سخندانیّ و خوشخوانی نمیورزند در شیراز
بیا حافظ که تا خود را به ملکی دیگر اندازیم
خالق همیشه بیدار
فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِكَ
وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ
وَمَثْوَاكُمْ
محمد ۱۹
پس بدان که معبودی جز «اللّه» نیست؛ و برای گناه خود و مردان و زنان باایمان
استغفار کن! و خداوند محل حرکت و قرارگاه شما را میداند!
توضیح:
میفرماید باید خودت با آگاهی به توحید برسی ( فاعلم) پس در شناخت توحید ،
تقلید وجود ندارد بلکه باید با علم و هوشیاری توحید را بشناسی (لا اله الا
الله) زیرا پایه و اساس بقیه دین بر شناخت توحید استوار است. انسان این حقیقت
انکار ناپذیر را که بجز یک خالق در جهان وجود ندارد باید درک کند و در اینصورت
است که تغییر بنیادی مییابد و چون همیشه و در همه حال نیروئی را مراقب خود
میبیند خطا نمیکند و اصولِ انسانی را رعایت مینماید و اگر گناهانی در گذشته
داشته است از همین نیرو کمک میخواهد( واستغفر لذنبک) و نه تنها خود بلکه
اجتماع خود را هم پاک و سالم میخواهد ( مؤمنین والمؤمنات) ، او میداند که
تنها نیست و چنین خالق فراگیری( الله) در همه حال یعنی در حرکت و جنبش و سیر و
تحول در طول زندگی و یا در سکون و آرامش و قرار در جهان دیگر ، آگاه بر احوال
انسان است( متقلبکم و مثواکم).
حافظ:
آن پیکِ نامَور که رسید از دیارِ دوست
آورد حِرزِ جان ز خطِ مُشکبارِ دوست
خوش میدهد نشانِ جلال و جمالِ یار
خوش میکند حکایتِ عِزّ و وقارِ دوست
دل دادمش به مژده و خِجلَت همیبرم
زین نقدِ قلبِ خویش که کردم نثارِ دوست
شکرِ خدا که از مددِ بختِ کارساز
بر حسبِ آرزوست همه کار و بارِ دوست
سیرِ سپهر و دورِ قمر را چه اختیار؟
در گردشند بر حَسَبِ اختیار دوست
گر بادِ فتنه هر دو جهان را به هم زند
ما و چراغِ چَشم و رهِ انتظارِ دوست
کُحلُ الجَواهری به من آر ای نسیمِ صبح
زان خاکِ نیکبخت که شد رهگذارِ دوست
ماییم و آستانهٔ عشق و سرِ نیاز
تا خوابِ خوش که را بَرَد اندر کنارِ دوست
دشمن به قصدِ حافظ اگر دم زند چه باک؟
مِنَّت خدای را که نیَم شرمسارِ دوست
سرزمین صلح و سلامت
وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَىٰ
مُحَمَّدٍ وَهُوَ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ
وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ
محمد ۲
و کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند و به آنچه بر محمد (ص)
نازل شده -و همه حقّ است و از سوی پروردگارشان- نیز ایمان آوردند، خداوند
گناهانشان را میبخشد و کارشان را اصلاح میکند!
توضیح:
میفرماید دو بال سعادت در اختیار بشر است یکی ایمان یعنی ورود به سرزمین امنیت
و صلح و آرامش ( والذین آمنوا) و دیگری انجام کارهای نیک در آن سرزمین ( و
عملوا الصالحات) و بخصوص اگر ایمان به دستورات آخرین پیامبر( محمد ص) داشته
باشند( نزل علی محمد) سرزمینی بسیار مطابق با حق و حقیقت مییابند زیرا قوانین
آئین آخرین مانند ادیان دوران گذشته دستخوش تغییر و تحول نگردیده است و
خالصترین دستورات و راهنمائیها را در آن مییابند. در چنین سرزمینی لغزشها و
گناهان اولأ انجام نمیشوند و به فکر ساکنان آن نمیآیند و ثانیأ اگر بوجود
آیند در آن اقیانوس محبت و صفا ناچیزند و توسط خدای آن سرزمین جبران گشته و پاک
میگردند( کفر عنهم سیئاتهم) و رشد و کمال و نیکی و صلح و سلامت در همه جا موج
خواهد زد( اصلح بالهم).
حافظ:
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم
شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم
نسیم عطرگردان را شِکَر در مجمر اندازیم
چو در دست است رودی خوش بزن مطرب سرودی خوش
که دست افشان غزل خوانیم و پاکوبان سر اندازیم
صبا خاک وجود ما بدان عالی جناب انداز
بود کان شاه خوبان را نظر بر منظر اندازیم
یکی از عقل میلافد یکی طامات میبافد
بیا کاین داوریها را به پیش داور اندازیم
بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه
که از پای خمت روزی به حوض کوثر اندازیم
سخندانیّ و خوشخوانی نمیورزند در شیراز
بیا حافظ که تا خود را به ملکی دیگر اندازیم
مسیر بازگشت
الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا
إِلَيْهِ رَاجِعُونَ
أُولَٰئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَٰئِكَ هُمُ
الْمُهْتَدُونَ
بقره ۱۵۶-۱۵۷
آنها که هر گاه مصیبتی به ایشان میرسد، میگویند: «ما از آنِ خدائیم؛ و به سوی
او بازمیگردیم!»
اینها، همانها هستند که الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده؛ و آنها هستند
هدایتیافتگان!
توضیح:
بشر مانند همه اجزاء عالم از جمله اتم و سیارات و کهکشانها در حرکت مداری بسوی
مبدء خود یعنی خدای متعال است و روزی در ادامه مسیر این مرحله از زندگی دنیا را
هم ترک میگوید و مانند مراحل قبلی که مرگ و نیستی نداشتهاست در این مرحله نیز
پایانی ندارد ، معنی جبر در زندگی همین است یعنی خواهی نخواهی در مسیر الهی و
تحت فرمان او هستیم و البته اختیار در انتخاب راه و روش به خودمان واکذار
گردیده است. پس چه بهتر که در این مسیر بهترین باشیم و از اختیار خود به بهترین
وجه استفاده کنیم. میفرماید مؤمن واقعی در برابر مصیبتها و سختیهای دنیا مقاوم
است و خود را نمیبازد چون میداند از سوی خدا و برای خدا آمده( انا لله) و در
مدار بازگشت بسوی خالق خود پیش میرود ( و انا الیه راجعون) پس از هر مصیبت و
فقدانی درس میگیرد و از آن در رشد و تعالی خود بهره میبرد. بعد میفرماید
صلوات و رحمت خداوند بر اینان است یعنی رویکرد و توجه خالق جهان و قانونمندی او
با آنان هماهنگ میشود و در مسیر درست پیش میروند و مسلمأ هدایت و راهبری
میگردند( اولئک هم المهتدون) و بصورت یک انسان کامل تربیت میشوند.
مولوی:
از جمادی مردم و نامی شدم
وز نما مردم به حیوان برزدم
مردم از حیوانی و آدم شدم
پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم
حملهٔ دیگر بمیرم از بشر
تا بر آرم از ملایک پر و سر
وز ملک هم بایدم جستن ز جو
کل شیء هالک الا وجهه
بار دیگر از ملک قربان شوم
آنچ اندر وهم ناید آن شوم
پس عدم گردم عدم چون ارغنون
گویدم که انا الیه راجعون
پیروزی خدا و
پیامبران
كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ
مجادله ۲۱
خداوند چنین مقرر داشته که من و رسولانم پیروز میشویم؛ چرا که خداوند قوّی و
شکستناپذیر است!
توضیح:
میفرماید پیروزی خدا و کلام خدا و فرستادگان خدا قانون خلقت است که بوقوع
میپیوندد و غیرقابل تغییر هم میباشد زیرا (کَتَبَ) یعنی نوشته شده و مقرر
گردیده است که در این جهان حق همیشه غلبه دارد پس اگر مدتی ظلم و ستم پیروز
باشد موقتی است و با کوشش انسانهای فداکار و فانون الهی برکنار میشود. بعد قدرت
(الله )را گوشزد مینماید که بسیار قوی و شکستناپذیر است(قوی و عزیز) زیرا بجز
الله و قوانین او نیروئی در جهان حاکم نیست و اگر انسان این را بداند و مؤمن
گردد از ناامیدی و اضطراب دور میشود و بر این نیروی لایزال تکیه میزند و در
امنیت قرار میگیرد(ایمان).
حافظ:
یوسفِ گُم گشته بازآید به کنعان، غم مَخُور
کلبهٔ احزان شَوَد روزی گلستان، غم مخور
ای دل غمدیده، حالت بِه شود، دل بَد مکن
وین سرِ شوریده باز آید به سامان غم مخور
گر بهارِ عمر باشد باز بر تختِ چمن
چتر گل در سر کَشی، ای مرغِ خوشخوان غم مخور
دورِ گردون گر دو روزی بر مرادِ ما نرفت
دائماً یکسان نباشد حالِ دوران غم مخور
هان مَشو نومید چون واقِف نِهای از سِرِّ غیب
باشد اندر پرده بازیهایِ پنهان غم مخور
ای دل اَر سیلِ فنا بنیادِ هستی بَر کَنَد
چون تو را نوح است کشتیبان، ز طوفان غم مخور
در بیابان گر به شوقِ کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کُنَد خارِ مُغیلان غم مخور
گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست، کان را نیست پایان، غم مخور
حال ما در فِرقت جانان و اِبرامِ رقیب
جمله میداند خدایِ حالْ گردان غم مخور
حافظا در کُنجِ فقر و خلوتِ شبهایِ تار
تا بُوَد وِردَت دعا و درسِ قرآن غم مخور
قیامتِ پنهان
إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكَادُ أُخْفِيهَا لِتُجْزَىٰ كُلُّ نَفْسٍ بِمَا
تَسْعَىٰ
طه ۱۵
بطور قطع رستاخیز خواهد آمد! میخواهم آن را پنهان کنم، تا هر کس در برابر سعی
و کوشش خود، جزا داده شود!
توضیح:
ساعت به معنی قسمتی از زمان است و در اینجا منظور روز قیامت میباشد. میفرماید
ساعت بسرعت در حال آمدن است و به قیامت نزدیک میشوید. خلقت کائنات براساس حرکت
بنا شده است ، از کوچکترین ماده یعنی اتم و ذرات ساباتمیک تا تمام سیارات و
ستارگان و کهکشانها در حال حرکت هستند و حتی سرعت آنها بطور دقیق محاسبه شده
است پس سرانجامِ انسان در این دنیا در حال آمدن است( آتیه). اگر انسان به همین
ساعت قراردادی زمان خود هم توجه کند حرکت و سرعت آنرا درمییابد. خداوند
میفرماید اراده نموده که لحظه وقوع قیامت(ساعت) مخفی و پنهان باشد( اکاد
اخفیها) تا میزان سعی و کوشش انسانها مشخص گردد( لتجزی کل نفس بما تسعی) و
فرصتی برای رشد و تعالی مخلوقات عالم از جمله انسان فراهم گردد به گفته قران
حتی انسان زمان و مکان مرگ خویش را هم دقیقأ نمیداند ، پس بهتر است از این
فرصت کمال استفاده را ببرد زیرا آدمی زمان رسیدن قیامت را نمیداند و همین
موضوع اهمیت هر نَفَس او را روشن میسازد و به کوچکترین عمل او بها میدهد.
حافظ:
ای نسیم سحر آرامگَهِ یار کجاست؟
منزلِ آن مَهِ عاشقکُشِ عیار کجاست؟
شبِ تار است و رَه وادیِ اِیمن در پیش
آتش طور کجا؟ موعد دیدار کجاست؟
هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد
در خرابات بگویید که هشیار کجاست؟
آن کَس است اهل بشارت که اشارت داند
نکتهها هست بسی محرم اسرار کجاست؟
هر سرِ مویِ مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملامتگر بیکار کجاست؟
باز پرسید ز گیسویِ شِکَن در شِکَنَش
کاین دل غمزده، سرگشته گرفتار، کجاست؟
عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو؟
دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست؟
ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی
عیش، بی یار مهیا نشود یار کجاست؟
حافظ از بادِ خزان، در چمنِ دهر مَرَنج
فکرِ معقول بفرما، گلِ بی خار کجاست؟
آزمایش
وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّىٰ نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِينَ مِنكُمْ وَالصَّابِرِينَ
وَنَبْلُوَ أَخْبَارَكُمْ
محمد ۳۱
ما همه شما را قطعاً میآزمائیم تا معلوم شود مجاهدان واقعی و صابران از میان
شما کیانند، و اخبار شما را بیازماییم!
توضیح:
میفرماید در هر مرحلهای در این دنیا امتحان میشوید ( ولنبلونکم) تا مشخص شود
اهل حرکت و تلاش و رشد و دارای صبر و استقامت هستید( مجاهدین منکم و الصابرین)
یا به رکود و خمودی و ایستائی در دنیا دلبستهاید. این امتحان همان تحولات
زندگیست که میتواند باعث رشد و کمال انسان گردد و او را صبور و مقاوم سازد پس
صبر نیز خود نوعی حرکت و عبادت است و اگر با تلاش و امید همراه باشد باعث تعالی
انسان میگردد. پس ( حتی نعلم) یعنی پاسخ این امتحان بر همه جهان و خود انسان
آشکار گردد و از قوه به فعل درآید. ابتلاء به معنی امتحان و در معرض حوادث
قرارگرفتن است. بعد میفرماید هر کاری انجام داده و یا سخنی در دنیا گفتهاید
مورد سنجش قرار میگیرد ( نبلو اخبارکم) خبر همان اطلاعاتیست که از گفتار و
کردار اشخاص مختلف در این دنیا پخش میشود و در حقیقت شناسنامه افراد است که در
صحنه جهان ثبت میگردد و خدای متعال آنرا میداند.
حافظ:
هر که شد محرمِ دل در حرمِ یار بِمانْد
وان که این کار ندانست در انکار بِمانْد
اگر از پرده برون شد دلِ من عیب مکن
شُکر ایزد که نه در پردهٔ پندار بِمانْد
صوفیان واسِتَدَنْد از گروِ مِی همه رَخْت
دلقِ ما بود که در خانهٔ خَمّار بِمانْد
محتسب شیخ شد و فِسقِ خود از یاد بِبُرد
قصهٔ ماست که در هر سرِ بازار بِمانْد
هر مِیِ لعل کز آن دستِ بلورین سِتَدیم
آبِ حسرت شد و در چشمِ گهربار بِمانْد
جز دلِ من کز ازل تا به ابد عاشق رفت
جاودان کس نشنیدیم که در کار بِمانْد
گشت بیمار که چون چشمِ تو گردد نرگس
شیوهٔ تو نَشُدَش حاصل و بیمار بِمانْد
از صدایِ سخنِ عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبدِ دَوّار بِمانْد
داشتم دلقی و صد عیبِ مرا میپوشید
خرقه رهنِ مِی و مطرب شد و زُنّار بِمانْد
بر جمالِ تو چنان صورتِ چین حیران شد
که حدیثش همه جا در در و دیوار بِمانْد
به تماشاگَهِ زلفش دلِ حافظ روزی
شد که بازآید و جاوید گرفتار بِمانْد
خواندنی
كِتَابٌ فُصِّلَتْ آيَاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِّقَوْمٍ يَعْلَمُونَ
فصلت ۳
کتابی که آیاتش هر مطلبی را در جای خود بازگو کرده، در حالی که فصیح و گویاست
برای جمعیّتی که آگاهند!
توضیح:
(تفصیل) به معنی جداکردن و مشخص نمودن و شرح و بیان دادن است و (آیه) به معنی
نشانه و همچنین جملات مشخص در هر سوره قران مجید را گویند. میفرماید قران
کتابی است که راهنمای کامل و جامع زندگی است و همه مطالب و آیات را بصورت مشخص
و روشن بیان نموده است( فصلت آیاته) و منظور از عربی به معنی آنچه که فصیح و
واضح است. یعنی قران با کلام واضح و روشن همه مطالب مورد نیاز بشر را به تفصیل
شرح داده است. البته میفرماید شرط استفاده از آن علم و آگاهیِ مستمر و همیشگی
است ( لقوم یعلمون). یعنی انسان مرتبأ بر آگاهی و دانش خود بیفزاید و از قران
استفاده کند و به همین علت شایعترین نام این کتاب قران است که به معنی
(خواندنی) است پس باید مرتبأ خوانده شود و فهمیده شود و عمل گردد و چنین است که
سعادت نصیب میگردد.
حافظ:
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
بعد از این روی من و آینه وصف جمال
که در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند
هاتف آن روز به من مژده این دولت داد
که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
این همه شهد و شکر کز سخنم میریزد
اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند
همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود
که ز بند غم ایام نجاتم دادند
بهترین حافظ و
نگهبان
قَالَ هَلْ آمَنُكُمْ عَلَيْهِ إِلَّا كَمَا أَمِنتُكُمْ عَلَىٰ أَخِيهِ مِن
قَبْلُ فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ
یوسف ۶۴
گفت: «آیا نسبت به او به شما اطمینان کنم همانگونه که نسبت به برادرش (یوسف)
اطمینان کردم و (در هر حال،) خداوند بهترین حافظ، و مهربانترین مهربانان است»
توضیح:
ادامه داستان حضرت یوسف(ع) است زمانیکه برادران از پدرشان حضرت یعقوب(ع)
میخواهند برادر کوچکتر را با ایشان به مصر بفرستد تا در خشکسالی پیش آمده
سهمیه نان بیشتری بگیرند . پدر میگوید چگونه به شما اطمینان کنم( هل آمنکم
علیه) زیرا برادرش را با اعتماد به شما از دست دادهام( کما امنتکم علی اخیه) و
بعد جمله پرمعنی و زیبائی را بر زبان میاورد که همیشه برای انسان کاربرد دارد و
میفرماید بهترین نگهبان ( خیر حافظا) که بسیار مهربان نیز هست (و هو ارحم
الراحمین) همان خداوند متعال و خالق شماست ( فالله). پس انسان مؤمن باید در هر
کاری بعد از محکم کردن تدابیر دنیائی و بستن راههای خسارت و نقصان ، تکیه بر
خالق مهربان خود بزند و از او حفاظت و همراهی بخواهد و چنین است که بر هر چه
پیش آید راضی و مطمئن است و پیوسته بر ایمان او افزوده میگردد.
حافظ:
هر آن که جانبِ اهلِ خدا نگه دارد
خُداش در همه حال از بلا نگه دارد
حدیثِ دوست نگویم مگر به حضرتِ دوست
که آشنا، سخنِ آشنا نگه دارد
دلا مَعاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشتهات به دو دستِ دعا نگه دارد
گَرَت هواست که معشوق نَگْسَلد پیمان
نگاه دار سرِ رشته تا نگه دارد
صبا بر آن سرِ زلف ار دلِ مرا بینی
ز رویِ لطف بگویش که جا نگه دارد
چو گفتمش که دلم را نگاه دار چه گفت؟
ز دستِ بنده چه خیزد؟ خدا نگه دارد
سر و زر و دل و جانم فدایِ آن یاری
که حقِّ صحبتِ مهر و وفا نگه دارد
غبارِ راهگذارت کجاست؟ تا حافظ
به یادگارِ نسیمِ صبا نگه دارد
کوشش انسان
وَمَن جَاهَدَ فَإِنَّمَا يُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ
الْعَالَمِينَ
(عنکبوت ۶)
کسی که جهاد و تلاش کند، برای خود جهاد میکند؛ چرا که خداوند از همه جهانیان
بی نیاز است.
توضیح:
با شناخت واقعی توحید در مییابیم که تمام کوشش انسان حتی عبادات او به خود او
برمیگردد( یجاهد لنفسه) و کوششهای انسان سودی برای خداوندی که خالق کل جهان است
ندارد. چون در توحید واقعی، آفریدگار قدرت کامل و حضور کامل و همیشگی درجهان و
ورای جهان است و اعمال ما چیزی به او اضافه و یا کم نمیکند فقط خود ما را در
سیستم آفرینش تعالی و اعتبار می بخشد.
حافظ:
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
گفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید
گفت با این همه از سابقه نومید مشو
گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلک
از چراغ تو به خورشید رسد صد پرتو
تکیه بر اختر شب دزد مکن کاین عیار
تاج کاووس ببرد و کمر کیخسرو
گوشوار زر و لعل ار چه گران دارد گوش
دور خوبی گذران است نصیحت بشنو
چشم بد دور ز خال تو که در عرصه حسن
بیدقی راند که برد از مه و خورشید گرو
آسمان گو مفروش این عظمت کاندر عشق
خرمن مه به جوی خوشه پروین به دو جو
آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت
حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو
شنیدن
وَاسْتَمِعْ يَوْمَ يُنَادِ الْمُنَادِ مِن مَّكَانٍ قَرِيبٍ
ق ۴۱
و گوش فرا ده و منتظر روزی باش که منادی از مکانی نزدیک ندا میدهد،
توضیح:
میفرماید بگوش و بهوش باش چون روزی خواهد رسید که جهان را میخوانند( یون
یناد) و مهم است که از الان بگوش باشی چون (واستمع)فعل امر و برای اکنون است ،
یعنی ای انسان از حالا ندای وجدان خود و دستورات پیامبران را بشنو و عمل کن تا
در وقت رسیدن آن (یوم) که همان قیامت است بدون توشه و دست خالی نباشی. قران آن
ندای قیامت را نزدیک میداند( مکان قریب) زیرا به تعبیری از وجود خودمان شروع
میشود و در تمام عالم طنینانداز میگردد. این ندا میتواند صدای مظلومیت
ستمدیگان در طول تاریخ باشد که عالم را بلرزه درمیآورد و یا صدای وجدانهای
بیداری است که با هم جمع میشوند و همه در نزدیک انساناند.امروزه از دورترین
نقاط جهان با یک دستکاه گیرنده صداها را در نزدیکی خود حس میکنیم پس در قیامت
هم توسط خالق همین قانون صدای پایان جهان در کنار ما حس میشود. در علم فضاشناسی
هم احتمال یک (مَهبانک) دیگری را در انتهای عمر این جهان میدهند که شدت و
صدای مهیبی خواهد داشت. بهتر است انسان پیام واضح این آیه را بشنود و از اکنون
به حقایق عالم گوش فرا دهد.
حافظ:
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نهای جان من، خطا این جاست
سرم به دنیی و عقبی فرو نمیآید
تبارک الله از این فتنهها که در سر ماست
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب
بنال، هان که از این پرده کار ما به نواست
مرا به کار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست
نخفتهام ز خیالی که میپزد دل من
خمار صدشبه دارم شرابخانه کجاست
چنین که صومعه آلوده شد ز خون دلم
گرم به باده بشویید حق به دست شماست
از آن به دیرِ مغانم عزیز میدارند
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست
چه ساز بود که در پرده میزد آن مطرب
که رفت عمر و هنوزم دِماغ پُر ز هواست
ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند
فضای سینه حافظ هنوز پر ز صداست
بهشت نزدیک است
وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ غَيْرَ بَعِيدٍ
ق ۳۱
(در آن روز) بهشت را به پرهیزگاران نزدیک میکنند، و فاصلهای از آنان ندارد!
توضیح:
میفرماید بهشت را بسوی متقین میآورند و متقی کسی است که تقوا دارد و آن از
(وقایه) به معنی (وسیلهِ نگاهداشتن) است پس متقی در زندگی خود خطوط قرمز را
میشناسد و با تقوای خود گاهی که لازمست ترمز میکند و بدون تفکر به جلو
نمیراند. این بهشت مکان خاصی ندارد و نزدیک انسان متقی است( غیر بعید) یعنی در
وجود خود او ایجاد شده و پرورش یافته است پس بهشتی بودن از همین دنیا آغاز
میشود و این سعادت پیوسته بسوی انسان متقی در حرکت است و همراه اوست و همیشه در
آسایش بهشت قرار دارد و البته در جهان دیگر بطور اکمل و همیشگی و بدون مخاطرات
دنیائی در آن (حالت) خواهد بود.
صائب تبریزی:
این چه حرف است که در عالم بالاست بهشت؟
هر کجا وقت خوشی رو دهد آنجاست بهشت
باده هر جا که بود چشمه کوثر نقدست
هر کجا سرو قدی هست دو بالاست بهشت
دل رم کرده ندارد گله از تنهایی
که به وحشت زدگان دامن صحراست بهشت
از درون سیه توست جهان چون دوزخ
دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت
دارد از خلد ترا بی بصریها محجوب
ورنه در چشم و دل پاک مهیاست بهشت
هست در پرده آتش رخ گلزار خلیل
در دل سوختگان انجمن آراست بهشت
عمر زاهد به سر آمد به تمنای بهشت
نشد آگاه که در ترک تمناست بهشت
صائب از روی بهشتی صفتان چشم مپوش
که درین آینه بی پرده هویداست بهشت
کتاب خواندنی
ق وَالْقُرْآنِ الْمَجِيدِ
ق ۱
ق، سوگند به قرآن مجید
توضیح:
این اولین آیه از سوره (ق) است و با حرف (ق) هم آغاز میشود. حرف (ق) در اینجا
میتواند اهمیت کلمه (قران) را به ما گوشزد کند که در نوشتن با این حرف شروع
میشود. حروف مقطعه در ابتدای ۲۹ سوره از قران است و در تفسیر این حروف گفتهاند
اینهمه حقایق در این کتاب با همین حروف ساده خلق شده است که دیگران از آوردن یک
جمله آن عاجز ماندهاند و یا کارهای کامپیوتری دانشمند مصری بنام رشاد خلیفه که
اعجاز عددی را در این حروف مقطعه یافته است. سپس خدای متعال به این قران سوگند
میخورد لذا هم مورد سوگند یعنی این کتاب عظیم است و همچنین مطلبی هم که بعد از
آن میآید مهم و عظیم است. سپس صفت ( مجید) را به آن میدهد و مجید از ریشه مجد
به معنی شکُوه و بزرگواریست ، یعنی ای انسان مجموعه گرانبهائی را در اختیار
داری که معنی نام آن ( خواندنی) است پس آفریدگار به تو سفارش میکند تا
میتوانی آن را عمیقأ بخوانی و به دستورات آن عمل کنی تا سعادتمند شوی.
حافظ:
ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم
غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم
دل بیمار شد از دست رفیقان مددی
تا طبیبش به سر آریم و دوایی بکنیم
آن که بی جرم برنجید و به تیغم زد و رفت
بازش آرید خدا را که صفایی بکنیم
خشک شد بیخ طرب راه خرابات کجاست
تا در آن آب و هوا نشو و نمایی بکنیم
مدد از خاطر رندان طلب ای دل ور نه
کار صعب است مبادا که خطایی بکنیم
سایه طایر کم حوصله کاری نکند
طلب از سایه میمون همایی بکنیم
دلم از پرده بشد حافظ خوشگوی کجاست
تا به قول و غزلش ساز نوایی بکنیم
حرکت خورشید و ماه
الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ
الرحمن ۵
خورشید و ماه با حساب منظّمی میگردند،
توضیح:
کلمه (حُسبان) هم ریشه با حساب و به معنی شمار کردن و اندازه کردن است و این
برای کُرات آسمانی با چرخش و حرکت پیش میآید در حالیکه نظم و دقت در آنست.
قران در اینجا از حرکت خورشید و ماه صحبت میکند و اینکه با نظم و حساب خاصی در
گردشند (بحُسبان) ، و پس از ۱۴ قرن امروزه علم به ما میگوید که خورشید بعنوران
تنها ستاره فروزان منظومه شمسی و ماه یکی از اقمار این منظومه چه اهمیت مهمی در
شروع و ادامه زندگی انسان و بقیه موجودات بر کره زمین دارند و با چه سرعتی و در
چه مداری در حال چرخش هستند و پس از ۴/۶ میلیارد سال (عمر خورشید تا کنون)
ذرهای انحراف و تغییر مسیر یا تغییر سرعت نداشته اند( در آنزمان انسان اطلاعی
از این واقعیتهای علمی نداشته است).پس قران به انسان میگوید به بالای سر خود
نگاه کن و به تحقیق بپرداز و حضور و قدرت خالق هستی را باور کن .
سعدی:
ابر و باد و مه و خورشید و فلک درکارند
تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
همه از بحر تو سرگشته و فرمانبردار
شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری
تلاش و موفقیت
يَا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِن يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلَا تَيْأَسُوا
مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِلَّا
الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ
یوسف ۸۷
پسرانم! بروید، و از یوسف و برادرش جستجو کنید؛ و از رحمت خدا مأیوس نشوید؛ که
تنها گروه کافران، از رحمت خدا مأیوس میشوند!»
توضیح:
داستان حضرت یوسف(ع) است زمانیکه بعلت حسادت برادرانش در چاه افکنده شد و پس از
یافته شدن توسط کاروانی در مصر فروخته شد و بعد از مدتها به فروانروائی رسید و
برادر نیکاندیش او نیز در سالهای بعد در کنارش قرار گرفت و حالا پدر ایشان
حضرت یعقوب(ع) پس از دهها سال مأیوس نگشته و این درس بزرگ را از طریق پسران خود
به تمام انسانها میدهد( یا بنی). اولأ حرکت و تلاش کنید( اذهبوا) یعنی با نشستن
و فقط دعا کردن به جائی نمیرسید بروید و بدنبال یوسف بگردید ( فتحسسوا من یوسف
و اخیه) پس رمز پیروزی برای بشر حرکت و کوشش با تکیه بر خالق جهان است. و بعد
میفرماید از قدرت پروردگارتان غافل و مأیوس نمانید( لا تیأسوا من روح الله) و
روح خدا همان قدرت یکپارچه و عشق و محبت و رحمت فراگیر آفریدگار در این جهان و
قوانین محکم اوست که با شناخت و ایمان به آن کارها آسانتر میشود و گرههای کور
باز میگردد. مسلمأ کسیکه که کافر است یعنی این نیروی عظیم را نادیده میگیرد
(قوم الکافرین) از درک آن عاجز میماند و از سعادت واقعی دور میشود.
حافظ:
یوسفِ گُم گشته بازآید به کنعان، غم مَخُور
کلبهٔ احزان شَوَد روزی گلستان، غم مخور
ای دل غمدیده، حالت بِه شود، دل بَد مکن
وین سرِ شوریده باز آید به سامان غم مخور
گر بهارِ عمر باشد باز بر تختِ چمن
چتر گل در سر کَشی، ای مرغِ خوشخوان غم مخور
دورِ گردون گر دو روزی بر مرادِ ما نرفت
دائماً یکسان نباشد حالِ دوران غم مخور
هان مَشو نومید چون واقِف نِهای از سِرِّ غیب
باشد اندر پرده بازیهایِ پنهان غم مخور
ای دل اَر سیلِ فنا بنیادِ هستی بَر کَنَد
چون تو را نوح است کشتیبان، ز طوفان غم مخور
در بیابان گر به شوقِ کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کُنَد خارِ مُغیلان غم مخور
گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست، کان را نیست پایان، غم مخور
حال ما در فِرقت جانان و اِبرامِ رقیب
جمله میداند خدایِ حالْ گردان غم مخور
حافظا در کُنجِ فقر و خلوتِ شبهایِ تار
تا بُوَد وِردَت دعا و درسِ قرآن غم مخور
دستآورد
عَلِمَتْ نَفْسٌ مَّا أَحْضَرَتْ
تکویر ۱۴
(آری در آن هنگام) هر کس میداند چه چیزی را آماده کرده است!
توضیح:
(احضرت) از ماده حضر به معنی حاضرشده است و منظور آنچه انسان از زندگی این دنیا
برای خود فرستاده است. اگر انسان در این دنیا از سالهای قبل خود بیخبر است ،
در عالم قیامت به آنچه عمل کرده و از پیش فرستاده است بطور کامل آگاه میگردد.
الان انسان بسیاری از کارهای گذشته خود را از خوب یا بد فراموش کرده است ولی در
جهان دیگر همه اعمال و رفتار خود را درمییابد. و لذا اگر ایمانی به معاد و روز
واپسین باشد در این دنیا بفکر عاقبت خود در سوی دیگر خواهد بود و پیوسته به
نیکوئی عمل خواهد کرد.
بقول مولانا:
حق تعالی خلق را گوید به حشر
ارمغان کو از برای روز نشر
ورنهای منکر چنین دست تهی
بر در آن دوست چون پا مینهی
اندکی صرفه بکن از خواب و خور
ارمغان بهر ملاقاتش ببر
اتصال با خوشبختی
ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً
فجر ۲۸
به سوی پروردگارت بازگرد در حالی که هم تو از او خشنودی و هم او از تو خشنود
است،
توضیح:
روی سخن با نفس مطمئنه است یعنی مرتبه بالای انسانیت و ایثار در بشر، میفرماید
پیوسته بسوی پروردگار خود بازگرد و در همان مسیر الهی خود را نگاهدار ( ارجعی
الی ربک) زیرا در این مرتبت بجز رضایت و خشنودی نمیبینی و به کمالِ انسانیت
راه یافتهای ( راضیه مرضیه) یعنی هم تو در اوج رضایت و همگام شدن با قوانین
خلقت هستی و هم خدای متعال و دسنگاه خلقت او و قوانین او با تو همراه و همسو و
از تو راضی هستند. تعریف عبد بودن در این آیه شریفه خلاصه میشود و منظور از
خلقت بشر که همان رشد و تکامل است آشگار میگردد. از مصادیق زیبای این آیه حرکت
و شهادت امام حسین(ع) و یاران باوفای اوست.
مولوی:
آمد ندا از آسمان جان را که بازآ الصلا
جان گفت ای نادی خوش اهلا و سهلا مرحبا
سمعا و طاعه ای ندا هر دم دو صد جانت فدا
یک بار دیگر بانگ زن تا برپرم بر هل اتی
ای نادره مهمان ما بردی قرار از جان ما
آخر کجا میخوانیم گفتا برون از جان و جا
از پای این زندانیان بیرون کنم بند گران
بر چرخ بنهم نردبان تا جان برآید بر علا
تو جان جان افزاستی آخر ز شهر ماستی
دل بر غریبی مینهی این کی بود شرط وفا
آوارگی نوشت شده خانه فراموشت شده
آن گنده پیر کابلی صد سحر کردت از دغا
این قافله بر قافله پویان سوی آن مرحله
چون برنمیگردد سرت چون دل نمیجوشد تو را
بانگ شتربان و جرس مینشنود از پیش و پس
ای بس رفیق و همنفس آن جا نشسته گوش ما
خلقی نشسته گوش ما مست و خوش و بیهوش ما
نعره زنان در گوش ما که سوی شاه آ ای گدا
سرمشق نیکو
لَّقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ
يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا
احزاب ۲۱
مسلّماً برای شما رسول خدا سرمشق نیکویی بود، برای آنها که امید به رحمت خدا و
روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد میکنند.
توضیح:
(اسوه) به معنی مقتدا و پیشوا و جلودار و سرمشق است. میفرماید پیامبر بزرگوار
را سرمشق خود قرار دهید( اسوه حسنه) زیرا بهترین نمونه زندگیست، یعنی صداقت و
امانت و عدالت و انساندوستی و رحم و شفقت و کار و تلاش و جهاد و ایمان را از او
بیاموزید و هر گونه که پیامبر بزرگ اسلام بودهاند شما هم در همان راه باشید.
البته رفتن این راه و قرارگرفتن در این مسیر شرایطی دارد، کسیکه امید و اتکاء
(رجاء )به الله و عالم دیگر داشته باشد یعنی بداند پروردگار جهان او را خلق
کرده و باید روزی پاسخگوی اعمال خود باشد. یادآوری پیدرپی آفریدگار( ذکر الله
کثیرا) فقط با لفظ و سخن نیست بلکه انسان در تفکر و عمل باید برای خدا باشد و
چنین انسانی است که از بدیها دور میشود و در خوبیها و شادمانیها غوطهور خواهد
بود و دنیا و آخرت خود را آباد خواهد نمود.
سعدی:
ماه فروماند از جمال محمد
سرو نباشد به اعتدال محمد
قدر فلک را کمال و منزلتی نیست
در نظر قدر با کمال محمد
وعدهٔ دیدار هر کسی به قیامت
لیلهٔ اسری شب وصال محمد
آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی
آمده مجموع در ظلال محمد
عرصهٔ گیتی مجال همت او نیست
روز قیامت نگر مجال محمد
وآنهمه پیرایه بسته جنت فردوس
بو که قبولش کند بلال محمد
همچو زمین خواهد آسمان که بیفتد
تا بدهد بوسه بر نعال محمد
شمس و قمر در زمین حشر نتابد
نور نتابد مگر جمال محمد
شاید اگر آفتاب و ماه نتابند
پیش دو ابروی چون هلال محمد
چشم مرا تا به خواب دید جمالش
خواب نمیگیرد از خیال محمد
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی
عشق محمد بس است و آل محمد
دعوتنامه
فَادْخُلِي فِي عِبَادِي
فجر ۲۹
پس در سلک بندگانم درآی،
توضیح:
سخن پروردگار عالم با نیکان روزگار است و میفرماید داخل سرزمین عبادت شوید و
با سایر عباد همراه شوید و (عباد) جمع عبد است و عبادت به معنی صاف و یکدست شدن
و جاده بدون ناهمواری است و عبد کسی است که خود را صیقل داده و آئینه صفات
آفریدگار خود گردد پس او مهربان و بخشنده است، صبور است، عفو میکند، همه را
دوست دارد و کینهای بدل ندارد و بسیاری از صفات پروردگار را در خود جای داده
است. چنین انسانی (عبد) میشود و دعوت حضور در سرزمین (عباد) را میگیرد( فادخلی
فی عبادی) و در چنین اجتماعی سعادت و خوشبختی یعنی بودن در بهشت احساس میشود.
حافظ:
عکسِ رویِ تو چو در آینهٔ جام افتاد
عارف از خندهٔ مِی در طمعِ خام افتاد
حُسن رویِ تو به یک جلوه که در آینه کرد
این همه نقش در آیینهٔ اوهام افتاد
این همه عکسِ می و نقشِ نگارین که نمود
یک فروغِ رخِ ساقیست که در جام افتاد
غیرتِ عشق، زبانِ همه خاصان بِبُرید
کز کجا سِرِّ غمش در دهنِ عام افتاد
من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم
اینم از عهدِ ازل حاصلِ فرجام افتاد
چه کند کز پی دوران نرود چون پرگار؟
هر که در دایرهٔ گردشِ ایام افتاد
در خَمِ زلفِ تو آویخت دل از چاهِ زَنَخ
آه، کز چاه برون آمد و در دام افتاد
آن شد ای خواجه که در صومعه بازم بینی
کار ما با رخِ ساقیّ و لبِ جام افتاد
زیرِ شمشیرِ غمش رقصکُنان باید رفت
کان که شد کشتهٔ او نیک سرانجام افتاد
هر دَمَش با منِ دلسوخته لطفی دگر است
این گدا بین که چه شایستهٔ اِنعام افتاد
صوفیان جمله حریفند و نظرباز ولی
زین میان حافظِ دلسوخته بدنام افتاد
دستور محبت
وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ
إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا
فَلَا تَقُل لَّهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلًا
كَرِيمًا
اسراء ۲۳
و پروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستید! و به پدر و مادر نیکی کنید! هرگاه
یکی از آن دو، یا هر دوی آنها، نزد تو به سن پیری رسند، کمترین اهانتی به آنها
روا مدار! و بر آنها فریاد مزن! و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آنها
بگو!
توضیح:
میفرماید این قانون خلقت و دستور و خواسته پروردگارت است یعنی کسیکه مدیریت تو
و جهان تو را در دست دارد( قضی ربک) که او را به یکتائی بشناسی و بلافاصله
اضافه میکند به پدر و مادر خود نیکی کنید ( بالوالدین احسانا) و این اهمیت نقش
پدر و مادر در ایجاد و پرورش انسان و تلاش و ایثاری که در رشد و نمو فرزند خود
متحمل میشوند را گوشزد میکند. بعد میفرماید حال اگر به سالخوردگی رسیدند(
یبلغن عندک الکبر) این محبت خود را مضاعف نما و حتی یک بیاحترامی اندک نیز به
آنان روا مدار( فلا تقل لهما اف) و فریاد و پرخاش منما( و لا تنهرهما) و پیوسته
گفتار نیکو به آنان ارزانی دار( قولا کریما). مسلمأ اگر این تربیت در خانواده
شکل گیرد به اجتماع نیز تسری مییابد و عشق و محبت و احترام جایگزین خشم و غضب
و اهانت به همدیگر میگردد و اجتماعی سالم و پیشرو بوجود میآید.
شعر :
اگر ز مهر و محبت نظر کنی به پدر
و یا که بوسه زنی دست و صورت مادر
خدا به هر نظری می کند به تو احسان
ثواب حج زکرامت در عرصه محشر
نظرنما به رخ والدین خود بی حد
عبادتی است نصیبت به هر نگاه و نظر
خوش آن که زنده بود والدین محترمش
سعادت است برایش به گفته داور
بیا و قدر بدان سایه شریف پدر
که مایه شرف و عزت است تو را بر سر
خدا به واسطه والدین می بخشد
خطا و جرم تو را جمله ز اصغر و اکبر
اگر که نیست به قید حیات مادر و باب
بخوان نماز و دعا بهرشان به صبح و سحر
امتحان
وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ
صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ
عنکبوت ۳
ما کسانی را که پیش از آنان بودند آزمودیم (و اینها را نیز امتحان میکنیم)؛
باید علم خدا درباره کسانی که راست میگویند و کسانی که دروغ میگویند تحقق
یابد!
توضیح:
میفرماید تاریخ را بخوانید و ببینید که پیشینیان شما همه آزمایش شدند( فتنا
الذین من قبلهم) و فتنه به معنی گداختن فلزات در آتش است تا سره از ناسره جدا
گردد ، این آزمایش میتواند بصورت دادن ثروت و حکومت و مقام و منزلت باشد و یا
علم و دانش و پیشرفت و یا گاهی فقر و تنگدستی و اکنون میتوان فهمید که انسانها
چگونه از این حالتهای مختلف زندگی بهره بردهاند ، آیا در جهت رشد و تعالی بوده
و یا آنها را خوار و ذلیل دنیا ساخته است و باز میبینیم که هر چه داشتهاند،
گذاشتهاند و رفتهاند. در حقیقت اعمال انسانها ملاک چگونه زیستن در دنیا و
آخرت آنان است زیرا خداوند راستگو و درستکردار واقعی( الذین صدقوا) را از
دروغگو و منحرف ( کاذبین) میشناسد. یعنی افکار و اعمال انسانها در طول زمان بر
صحنه گیتی و علم پروردگار پوشیده نیست و کوچکترین حرکتها ثبت میشود و بازخورد
آن از همین دنیا آغاز میگردد.
حافظ:
درختِ دوستی بنشان که کامِ دل به بار آرد
نهالِ دشمنی بَرکَن که رنج بیشمار آرد
چو مهمانِ خراباتی به عزت باش با رندان
که دردِ سر کشی جانا، گرت مستی خمار آرد
شبِ صحبت غنیمت دان که بعد از روزگارِ ما
بسی گردش کُنَد گردون، بسی لیل و نهار آرد
عِماری دارِ لیلی را که مَهدِ ماه در حکم است
خدا را در دل اندازش که بر مجنون گذار آرد
بهارِ عمر خواه ای دل، وگرنه این چمن هر سال
چو نسرین صد گل آرد بار و چون بلبل هِزار آرد
خدا را چون دلِ ریشم قراری بست با زلفت
بفرما لعلِ نوشین را که زودش باقرار آرد
در این باغ از خدا خواهد دگر پیرانه سر حافظ
نشیند بر لبِ جویی و سروی در کنار آرد
|