اولین سفر معنوی حج
دوران سپاه بهداشت پس از 18 ماه به پایان رسید و بعد ازآن وقبل از
شروع کار پزشکی
یکی از مهمترین وزیباترین وبه یاد ماندنی ترین سفر ها در آغاز کار
طبابتم قرار دادم .حج تمتع وپیمان مجدد با خدا که تا بتوانم در
خدمت بیماران باشم وتوجه دارم که انسان ، اگر به عهد وپیمانی که با
خود وخدایش بسته است ، وفادار باشد مورد عنایت حق نیز قرار خواهد
گرفت ومسیر عبادت برایش هموار خواهد شد وهمیشه در نظر داشته باشد
عبادت به جز خدمت خلق نیست.
به لطف خدا ، من تنها پزشکی هستم که از ابتدای پزشک شدنم تا همین
الان که 77 سال دارم وحدود نیم قرن از طبابتم می گذرد ، همیشه ودر
هرشرائطی ، آماده باش هستم ودر دسترس همه مردم ، در سرنسخه ی پزشکی
ام ، حتی تلفن منزلم را نیز چاپ کرده ام ، آن هم با برنامه کاری
ام که مثلا چه روزی وچه ساعتی ، در کجا هستم ، در سایت شخصی ام نیز
تمام راه های ارتباطی ام را به مردم نشان داده ام ومعرفی کرده ام
تا هرکس واز هر کجای دنیا، بتواند با من ارتباط داشته باشد . بنده
عملا در خدمت مردم هستم شاید راز باورپذیریم همین باشد.
پروفسور سلطان زاده ودکترسید احمد واعظی روانپزشک واستاد دانشگاه
علوم پزشکی ایران در اولین سفر حج
اولین سفر حج تمتع 1346
اکنون هنگام
در رسیده است ، لحظه دیدار است ، ذی حجه است ---- خاق با خدا وعده
دیدار دارند، باید در موسم رفت ، به سراغ خدا نیز باید با خلق رفت
، باید احساس کنیم که در حضور خداوند هستیم
حج یعنی هجرت از " خانه خویش "به " خانه خدا
" " خانه مردم "
موسم :
واکنون لحظه دیدار است ، ذی حجه است ، ماه حج ، خلق با خدا وعده
دیدار دارند ، صدای ابراهیم را از پشت زمین نمی شنوی ؟ واو در خانه
اش ترا به فریاد می خواند ، دعوتش را لبیک گوی ، حج کن إ به میقات
برو ، وبا آنکه ترا آفرید وعده ملاقات داری ،
احرام در میقات :
میقات لحظه شروع نمایش ، وپشت صحنه نمایش است ، وتوکه آهنگ خدا
کرده ای واکنون به میقات آمده ای ، باید لباس عوض کنی ، رنگ هارا
همه بشوی إ سپید بپوش ، سپید کن ، به رنگ همه شو ، همچون ماری که
پوست بیندازد ، از " من بودن "
خویش بدرآی، مردم شو ، ذره ای شو ، درآمیز با ذره ها ، قطره ای گم
در دریا ، " نه کسی باش که به میعاد امده ای " اینجا میقات است
نیت کن ،
نیت :
نیت کن همچون خرمائی که دانه می بندد ، ای پوسته ، بذر آن
" خودآگاهی را در ضمیرت بکار ، و خود آگاه شو إ "
نماز در میقات :
ای رحمن إ که دوست را می نوازی إ ای رحیم که آفتاب رحمتت ، جز تو
دیگر کسی را نخواهم ستود ، که حمد ویژه توست ، نماز میقات إ هر
قیامش وهر قعودش ، پیامی است وپیمانی که از این پس ، ای خدای توحید
هیچ قیامی وهیچ قعودی ، جز برای تو وجز به روی تو نخواهد بود .
محرمات :
هرچه بوئی از زندگی پیش از میقات دارد
، هرچه تورا به یاد تومی آورد ، هرچه دیگران را از تو جدا می کند ،
وهرچه نشان می دهد که تودر زندگی چکاره ای ؟ وبالاخره هرچه نشانی
از تواست ، و نشانی از نظام زندگی تو و نظام جامعه تو ، هرچه
یادگار دنیا است ، هرچه می پنداشته ای که در زندگی نمی توان ترک
کرد ،
به آینه نگاه
نکن تا چشمت به خودت نیفتد ، عطر مزن ، تا دلت یاد زندگی نکند ،
رایحه خدا را استشمام کن ، به هیچکس دستور مده ، برابری را تمرین
کن ، به هیچ جانوری آسیب مرسان ، گیاهی از زمین نکن ، صید مکن ،
نزدیکی مکن ، آرایش منما ، تا خود را آن چنان که هستی ببینی ، بد
زبانی ، جدال ، دروغ ، فخر فروشی هرگز ، جامه دوخته مپوش ، زینت
مکن ، سر رامپوش ، مو نزن ، به زیر سایه مرو ، ناخن مگیر ، کرم مزن
، تن خود یا دیگری را خونی مکن ، دندان نکش ، سوگند مخور ،
حج آغاز شده است :
وباید همیشه
حضور قلب داشته باشیم
، باید اندیشه
ها ، رفتار ها وگفتار هائی را که می تواند مارا از خدا دور کند ،
از خود دور سازیم وبر خود حرام کنیم تا بتوانیم حج ، این
نماز بزرگ را آغاز کنیم ، در
اینجا هم مثل نماز ، احرام را با نیت وتکبیر آغاز می کنیم و لبیک
می گوئیم وبه دعوت خداوند خانه که مارا به خانه خویش مهمان کرده
وفراخوانده ، پاسخ مثبت می دهیم وزیر لب
" تلبیه " می خوانیم وسرود
بندگی ودوستی وعشق ، سر می دهیم وبا کندن جامه های چرک آلود گناه
ومعصیت وشکستن آینه های خود بینی ، اشک می ریزیم ورو به جانب کعبه
، به راه می افتیم وبه هر فراز ونشیبی که می رسیم ، عاشقانه
وعارفانه با آوازی حزین زمزمه می کنیم که :
لبیک اللهم لبیک ، لبیک لا شریک لک لبیک، ان الحمد والنعمته لک
والملک ، لال شریک لک لبیک
بلی می گویم ،
خداوندا إ به تو بلی می گویم ، بلی می گویم به تو که بی شریکی ،
بلی می گویم ، همه سپاس ها وستایش ها ونعمت ها از آن توست ، تورا
شریکی نیست ، به تو بلی می گویم .
اینک کعبه در برابرت إ یک صحن وسیع ودر وسط یک مکعب خالی ،
ناگهان بر
خود می لرزی إ حیرت ، شگفتی ، کعبه در زمین ، رمزی از خدا ، قطعه
های سنگ سیاهی که از کوه " عجون " کنار مکه بریده اند وساده وبی
هیچ هنری ، تکنیکی ، تزئینی ، بر هم نهاده اند وهمین إ
وکعبه روبه
همه ، رو به هیچ ، همه جا ، وهیچ جا ، " همه سوئی " "بی سوئی "
خدا إ رمز آن کعبه إ ---- اما
شگفتا إ کعبه
در قسمت غرب ضمیمه ای دارد که شکل آن را تغییر داده اند ، بدان
" جهت " داده است ، این چیست
؟ دیواره کوتاهی ، هلالی شکل روبه کعبه ، نامش ؟
حجر اسماعیل إ
حجر یعنی چه ؟ یعنی دامن ، راستی به شکل دامن است ، دامن پیراهن
، پیراهن یک زن إ
آری ، یک زن
حبس ، یک کنیز إ کنیزی سیاه پوست ، کنیز یک زن ، این دامان پیراهن
هاجر است ، دامانی که اسماعیل را پرورده است ، اینجا خانه " هاجر
" است
واینجا ، خانه خدا ، دیوار به
دیوار خانه یک کنیز ؟
وتمامی حج به خاطره هاجر پیوسته است ، و هجرت ، بزرگ ترین
عمل ، بزرگ ترین حکم ، از نام هاجر مشتق است ، پس هجرت ؟ کاری هاجت
وار إ
وای مهاجر که
آهنگ خدا کرده ای ، کعبه خدا است و دامن هاجر إ
طواف :
آفتابی درمیانه وبر گردش ، هریک ستاره ای ، در فلک خویش ، دایره
وار بر گرد آفتاب به رود به پیوند تا جاودان شوی ، تا جریان یابی
تا به دریا برسی ، چرا ایستاده ای ؟ ای شبنم ، در کنار این گرداب
مواج خویش اهنگ ، که با نظم خویش ، نظم خلقت را حکایت می کند ، به
گرداب بپیوند إ قدم پیش نه إ
حجر الاسود ، بیعت :
از رکن" حجر الاسود " باید داخل مطاف شوی ،از اینجاست که وارد
منظومه جهان می شوی ، حرکت خویش را اغاز می کنی ،
" در مدار " قرار می گیری ،
در مدار خداوند ، اما در مسیر خلق إ
در آغاز باید
، حجر الاسود را " مس " کنی ، با دست راستت ، آن را لمس کنی و بی
درنگ خود را در گرداب بسپاری ،
این سنگ رمزی
از " دست " است دست راست
، دست کی ، دست راست خدا.
طواف می کنی ،
دیگر خود را به یاد نمی آوری ، به جای نمی آوری ، تنها عشق است ، ،
جاذبه عشق وتو یک " مجذوب "
إ از طواف خارج می شوی ، در پایان هفتمین دور ؟ هفت ؟
آری إ اینجا هفت یعنی که طواف من بر
گرد خدا ، وهفت ، یاد آور " خلقت جهان " است .
واکنون دو رکعت نماز ، در مقام ابراهیم ، اینجا کجا ست ؟ مقام
ابراهیم ، قطعه سنگی با دو رد پا ، رد پای ابراهیم ، ابراهیم بر
روی این سنگ ایستاده وحجر الاسود ، سنگ بنای کعبه ، را نهاده است .
واکنون جاری
شو، سیل شو ، بکوب و برو ، بشوی --- برآی إ حج کن إ واکنون
ابراهیمی شده ای .
مقام ابراهیم :
اکنون به آن من راستینت رسیده ای -----
در مقام
ابراهیم می ایستی ، پا جای پای ابراهیم می نهی ؟ رویاروی خدا
قرار می گیری ، اور نماز می بری .
ابراهیم وار زندگی کن ، معمار کعبه ایمان باش ، سرزمین خویش را
منطقه حرم کن ، که در منطقه حرمی إ
سعی
:
نماز طواف را ، درمقام ابراهیم پایان می دهی و آهنگ " "
سعی "می کنی ، میان دو کوه صفا ومروه ، با فاصله سیصد و اند
متر . سعی تلاش است ، حرکتی جستجوگر ، دارای هدف ، شتافتن ، دویدن
در طواف ، در نقش هاجر بودن ، ودر مقام ، در نقش ابراهیم
واسماعیل ، هردو واکنون سعی را آغاز می کنی ، وباز به نقش هاجر بر
می گردی ، هاجر تنها ، دوان بر سر کوه های بلند بی فریاد إ در
جستجوی آب إ آری آب ، آب خوردن إ نه آنچه از عرش می بارد ، آنچه
از زمین می جوشد ، همین ماده سیا لی که بر زمین جاریست وزندگی مادی
تشنه آن است ، بدن نیازمند آن است ،
طواف ، روح
ودگر هیچ إ
سعی ، جسم
ودگر هیچ إ
و ناگهان ،
یکباره معجز آسا إ به قدرت نیاز ورحمت مهر ، زمزمه ای إ
" صدای پای آب " زمزم إ
وتقصیر پایان عمره :
ودر پایان هفتمین سعی ، بر بلندای مروه ، از احرام برون آی
، اصلاح کن ، جامه زندگی بپوش ، آزاد شو ، از مروه ، سعی را ترک کن
، تنها وتشنه با دست های خالی ، به سراغ اسماعیلت ، تنهائی تو به
سر آمده است ، زمزم ، در پای اسماعیل تو می جوشد ، خلق در پیرامون
توحلقه زده اند ، و می بینی ؟ ای خسته از"
سعی " بر عشق تکیه کن إ ای انسان مسئول إ بکوش إ که
اسماعیل تو تشنه است ، وای " انسان
عاشق " بخواه إ که عشق معجزه می کند .
اکنون در باره عزیمت حاجیان از
عرفات به منا توجه میکنیم ، همزمان با
غروب آفتاب درصحرای عرفات ، حاجیان نماز مغرب وعشا می خوانند وبه
سوی مشعر به راه می افتند .
مشعر
: که نام دیگر آن مزلفه است میان عرفات ومنا قرار دارد و در محدوده
حرم واقع است ، اکنون حاجی پس از توقف در عرفات آماده حرکتی دیگر
می شود واز منزلی ، به منزل دیگر می رود برای توقفی دیگر ، وقوف در
مشعر ، از اعمال واجب حج است وحاجی باید آن را با نیت به قصد عبادت
انجام دهد . زمان قطعی ومسلم این توقف ، از سپیده دم روز دهم ذی
حجه است تا طلوع آفتاب همان روز که در حدود یک ساعت ونیم طول می
کشد ، هرچند حاجیان احتیاط می کنند وبعد از مغرب ، از عرفات ، راهی
مشعر می شوند وشب را در آنجا می مانند . حاجی در مشعر ، در انتظار
عید قربان است وبر او واجب است که درساعت تولد این روز ، یعنی در
فاصله طلوع فجر تا طلوع خورشید در مشعر بماند .
مشعر در شب دهم ذی حجه
دیدنی است ، دو میلیون زن ومرد ، همه
در لباس احرام در عرض چند ساعت ، خود را از عرفات به این وادی می
رسانند وچون بر خلاف عرفات ومنا ، قصد ماندن در روز را در آنجا
ندارند ، دیگر از چادر وخیمه خبری نیست وکسی سرپناهی بر پا نمی کند
، حاجیان دسته دسته در بیابانی که در کنار کوه افتاده برای خود
جائی پیدا می کنند وزیر اندازی می گسترانند ودر دل طبیعت وزیر
آسمان ، شب را به روز می آورند وبا سری پرشور ودلی آکنده از شوق
وامید ، به خواندن دعا ویاد خدا مشغول می شوند وبسیاری به نماز شب
می ایستند وجمع کثیر دیگری به گرد آوی سنگریزه مشغول می شوند تا
برای فردا که قرار است شیطان را با آن سنگریزه ها بزنند ، آماده
باشند . گرد آوری سنگریزه ، از جمله اعمال مستحب مشعر است . سپیده
دم با صدای اذان اعلام می شود آن ها که خوابیده اند ، بیدار شوند
واین بیداری وبرخاستن ، دیدنی است
. میلیون ها نفر انسان سفید پوش که
شبیه ترین جامه ها به کفن را در بر دارند در صحرائی وسیع ، ناگهان
از خواب بر می خیزند وبه پا می ایستند . گوئی قیامت بر پا شده
واسرافیل در صور دمیده است واینجا ، نه صحرای مشعر بلکه صحرای محشر
است واین ، نه بیداری خفتگان که زنده شدن دوباره مردگان در قیامت
است حاجی با دیدن چنین منظره ای ، از خود می پرسد به راستی در
فردای قیامت چه خواهد کرد وسرنوشت او در پیشگاه خداوند چه خواهد
بود ؟
حاجیان که هریک
در شهر ودیار خود ، سر وسامانی داشته اند ، اکنون آن همه را بجا
نهاده وبه دیدار دوست آمده اند تا در خانه خدا میهمان خدا شوند .
در این میهمانی بر خلاف میهمانی های دیگر که صاحب خانه انتظار
دارد میهمان جامه های گران قیمت وفاخر ورنگارنگ بپوشد، خداوند که
میزبان است ، میهمان های خود را تنها با ساده ترین جامه می پذیرد
وآنان را در دامن طبیعت وزیر آسمان وروی زمین می خواباند .
چنین است که
انسان از تعلقات ووابستگی هاودلبستگی ها ولو برای مدتی کوتاه
وچندروزه دور می شود ومجالی پیدا می کند تا به دور از همه آنچه
حجاب ومزاحم است ، دقایق وساعاتی
در خود فرورود واز خود بپرسد : من کیستم ؟ از کجا آمده ام ؟ به
کجا خواهم رفت ؟ آن که مرا به ای جا آورده واز این جا می برد کیست
؟ چه باید بکنم ؟ چه امیدی می توانم داشته باشم ؟
این ها همان
سوالات اساسی وابدی انسان ها است ، پرسش هائی است که گریبان هیچکس
را رها نمی کند وهیچکس از آن ها رهائی ندارد ؟
وقتی آفتاب در مشعر الحرام
طلوع می کند ، عید قربان آغاز می شود
وحاجی با دلی امید وار ، به سوی منا به راه می افتد ، تجربه ای که
از توقف در مشعر آموخته ، ارزشمند است . یک شب زندگی در دامن طبیعت
، طبیعت خدا ، نه طبیعت ماده ، طبیعتی که همه چیز آن به خداتعلق
دارد واو حتی حق ندارد خاری از زمین بر کند و بشکند وموری را از
خود بیازارد .
جست وجو در خاک
های مشعر برای پر کردن یک کیسه از سنگریزه هائی که می خواهد به
شیطان بزند ونماز ودعا ومناجات شبانه ویاد خدا ، در او نوعی آگاهی
وخود آگاهی ایجاد می کند تا دوست ودشمن خود را بشناسد . حاجی با
چنین کوله باری از تجربه معنوی ، صبح روز عید قربان ، از مشعر ،
قدم در راه منا میگذارد تا یک منزل دیگر به مقصد نزدیک تر شود .
رمی جمرات :
سه پایگاه پشت سرهم هریک سمبلیک یک " بت "
قربانی :
پس از رمی آخرین بت ، بیدرنگ قربانی کن إ واکنون ، توای که به منی
رسیده ای ، ابراهیم وار ، باید قربانیت را اورده باشی ، باید از هم
آغاز اسماعیلت را برای ذبح در منی انتخاب کرده باشی ،
اسماعیل توکیست ؟ چیست ؟
نیازی نیست که کسی بداند ، باید خود بدانی وخدا .
اسماعیل تو
ممکن است ، فرزندت نباشد ، تنها پسرت نباشد ، زنت ، شویت ، شهره تت
، شغلت ، شهوتت ، قدرتت ، موقعیتت , و مقامت ---
سفارش می شود :
در طول حج قرآن را هم تمام کنید اکنون به پایان قرآن رسیده ایم پس
بگذار درسی از پایان این کتاب بیاموزیم ، آخرین کلمات قرآن از خطری
سخن می گوید وآخرین حرکات حج ار
" رمی " سخن از رمی سه
" بت " است و آخرین
سوره قرآن نفی سه قدرت إ
اینجا نمایندگان راستین همه
ملت ها جمع اند ، با درد های ویژه خویش ودرد های مشترک همه -----
اما اسلام ابراهیم ومحمد به ما
آموخته است که " الله " از " مقدس خود پرست " بیزار است ،
اگر یک روز ، کسی از کار خلق غافل ماند وروز را به سر آورد ونه
تنها به سرنوشت جامعه اش ، نیندیشید ، که نکوشد ، نه تنها کنهکار
است که مسلمان نیست إ
آری ، اما این نهایت کار نیست
، آغاز است ، این همه برای آن بود ، تا از" خدمت خویش " به
" خدمت خلق " برسی ، اما نه از " نان " گذشتن برای " نام "
که برای
" خدا " ---
البته سه
سفردیگرهم یک سفر مجدد حج تمتع ودو مرتبه حج عمره 1353 و1383
و1387داشتم
دکتر فریدون
عزیزی رئیس پژوهشکده تحقیقات غدد مترشحه داخلی در دانشگاه علوم
پزشکی شهید بهشتی
دکتر هادی سماعی بنیانگذار
اولین NICU
دربیمارستان حضرت علی اصغر و بیمارستان کسری