پروفسور محمد حسين سلطان زاده
متولد 2 / 4/ 1317 اهل يزد ساكن تهران
فارغ التحصيل دبستان هدايت يزد - 1330
فارغ التحصيل دبيرستان ايرانشهر يزد - 1336
از
شاگردان استاد دکتر محمد قریب
در سالهای 44-1340
1344 فارغ التحصيل دكتراي پزشكي دانشگاه
تهران
دوره سربازي در سپاه بهداشت مدت 18 ماه سالهاي 1345 و 1346
1347 رييس بهداري بندر ديلم در سال
دوره تخصصي اطفال مركز طبي كودكان از دانشگاه تهران 1354 - 1357
داراي بورد تخصصي كودكان از وزارت علوم و آموزش عالي 1357
رييس پلي كلينيك تراب در سالهاي 1359 - 1360
مسئول درمانگاه آموزشي بيمارستان كودكان مفيد 1360 - 1365
استاديار گروه كودكان بيمارستان امام حسين (ع) 1366
استاديار گروه كودكان درر بخش عفوني اطفال بيمارستان شهيد لبافي نژاد
1367 - 1368
دانشيار گروه كودكان بيمارستان امام حسين (ع) 1372 - 1379
از تاريخ14 تير ماه 1379 با درجه استادي در بيمارستان
امام حسين
از اول آذر ماه 1382 به درجه باز نشستگی نائل شدم .
در چهارمین چشنواره پژوهشی دانشگاه 1382 در جریان چشنواره غرفه ای برای
معرفی سایت دانستنی های پزشکی وتغذیه کودکان ونوزادان و خانم های
باردار در اختیار گذاشته شد.
در پنجمین چشنواره پژوهشی دانشگاه در آذر ماه 1383 به دریافت لوح تقدیر
ونشان افتخار ازطرف شورای دانشگاه نائل گردیدم.
درروز معلم در اردیبهشت 1385 نیز به دریافت لوح تقدیر از وزیر محترم
بهداشت ، درمان وآموزش پزشکی نیز نائل گردیدم.
در تاریخ 31 مرداد ماه 1386 در هفته زادروز حکیم ابو علی سینا به پاس
42 سال خدمت صادقانه در امر سلامت هم میهنان ودرمان بیماران در امر
پزشکی به دریافت لوح تقدیر از طرف رئیس کل سازمان نظام پزشکی جمهوری
اسلامی ایران شدم.
نهمين جشنواره پژوهشي
دانشگاه علوم پزشكي
شهيد بهشتي
آذر 1383
و
دريافت لوح تقدير و نشان
افتخار
از طرف شوراي دانشگاه به
پروفسور سلطان زاده
دریافت لوح تقدیر توسط
وزیر بهداشت و درمان به پروفسور سلطلن زاده
در روز معلم 1385
روز پزشک و زادروز حکیم ابو علی سینا
و
اهدائ لوح تقدیر
به عنوان 42
سال خدمت در امر سلامت هم میهنان ودرمان بیماران در
امر پزشکی
توسط جناب آقای دکتر صدر
رئیس کل سازمان نظام پزشکی جمهوری اسلامی ایران اول
شهریور 1386
اولین مجمع پیشکسوتان
دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی
اول دی 1386
اهدائي لوح تقدير
توسط رياست محترم دانشگاه علوم پزشكي شهيد بهشتي به
پروفسور سلطان زاده
اجلاس تقدير
از اساتيد پيشكسوت توسط دانشگاه علوم پزشكي شهيد
بهشتي-در دانشگاه-15/5/91
در تاريخ 16/8/91 در برنامه نام اوران سلامت- در
برنامه زيتون- جام جم 1(IRIB
پروفسور سلطان زاده به
عنوان پزشك نام اور سلامت معرفي گرديد.
تقدیر حضرت ایت الله العظمی حاج
اقا تهرانی از پروفسور سلطان زاده در شامگاه
عاشورای حسینی 5
اذر 1391 در مجلس عزای حسینی که در منزل خود ایشان با
حضور بیش از دو هزار نفر شرکت کرده بودند.
انجمن پزشکان کودکان ایران پروفسور محمد حسین سلطان زاده را
به عنوان پزشک
نمونه سال 1392 به همکاران محترم و جامعه پزشکی
ایران انتخاب و معرفی نمود.
طي دوره باليني عفوني مدت دو ماه درMayo Clinic آمريكا ،( 1993)1372
طي دوره باليني عفوني مدت سه ماه در Mayo Clinic آمريكا 1376 (1997)
طي دوره يك ماههNICU در Mayo Clinic آمريكا (1997)1376
طي دوره يك ماهه NICU در بيمارستان اولیو ویو - UCLA (1997)1376
متاهل ودارای دو فرزند پسر یکی پزشک ودومی مهندس عمران وفوق لیسانس
سازه وهر دو درایران مشغول خدمت به هم میهنان میباشند.
كارهاي اجرائي پروفسور سلطان زاده
دبير اولين كنگره عفوني اطفال در سال 1369 هتل لاله
دبير اولين كنگره تنفسي كودكان در سال 1371 بيمارستان امام
حسين (ع)
دبير دومين كنگره عفوني اطفال در سال1373 بيمارستان امام
حسين (ع)
دبير اولين كنگره كاهش مرگ و مير مادر جنين و نوزاد در سال
1376 هتل استقلال
از پايه گذاران كنگره بزرگداشت استاد دكتر محمد قريب باتفاق يازده نفر
از استادان از سال 1358 جهت بزرگداشت استاد وارسته و احترام
به مقام استاد و هر سال يك جلد كتاب نيز چاپ شده است
در دوره جنگ تحميلي نه ماه متناوبا؛ در نقاط مختلف جبهه خدمت نموده
رئيس بخش نوزادان و اطفال بيمارستان رسالت تهران از سال 1357
تا كنون
مدیر گروه اطفال و نوزادان بیمارستان فوق تخصصی
فرمانیه
دبير كميته آموزشي احياء نوزادان گروه اطفال دانشگاه علوم پزشكي شهيد
بهشتي
برگزاری بیش از 100 کارگاه احیاء نوزادان در دانشگاه
دبير كميته كنترل عفونت در بيمارستان امام حسين (ع)
دبیر کنفرانس های گروه اطفال دانشگاه از سال 1381 تاکنون که هر ماه یک
موردبیماری درکودکان معرفی ودانشجویان وانترن ها واساتید 8 بیمارستان
آموزشی دانشگاه : کودکان مفید ، امام حسین ، شهداء ، طالقانی ، لقمان
حکیم ، مدرس ، مسیح دانشوری ومهدیه بحث وتشخیص های افتراقی مطرح وسپس
تشخیص اصلی بیان میگردد و
تا کنون
101
موارد جالب بیماری(case
problem)
معرفی و در سایت جهت همکاران تنظیم و در جای دیگر پاسخ
موارد جالب و تشخیص های
افتراقی
گذاشته شده است
عضو شورای پزشکی در سال های 1370 و1371 در نظام پزشکی .
عضو انجمن پزشکان کودکان ایران .
عضو سابق هیئت مدیره انجمن پزشکان کودکان ایران .
عضو انجمن اسلامی پزشکان ایران .
مسئول درمانگاه آموزشی بیمارستان کودکان مفید 1365-1360
مبتکر اولین سایت علمی ودانستنی های پزشکی وتغذیه
کودکان ونوزادان و خانم های باردار برای مادران
ایرانی در سرتاسر جهان .ومعرفی
79
موارد بیماری
وپاسخ موارد جالب برای همکاران پزشک
www.ProfessorSoltanzadeh.com
مولف 11 جلد کتاب در کودکان :
کتاب بیماریهای عفونی کودکان جلد اول 1369
بیماریهای عفونی کودکان جلد دوم 1370
بیماریهای عفونی کودکان جلد سوم1370
بیماریهای شایع کودکان 1371
بیماریهای تنفسی کودکان 1371
پیشگیری از عفونت در پیوند اعضاء 1373
بیماریهای رایج عفونی کودکان 1373
نکات عملی در تشخیص ودرمان ایدز درکودکان1374
بیماریهای نوزادان 1376
کنترل عفونت در بیماران ، کارکنان ومراقبت کنندگان 1381
مسائل رایج طب اطفال بزرگداشت استاد دکتر محمد قریب 1358 -1378 تعداد
22 جلد
کتاب مردی برخواسته از کویر(زندگی نامه پروفسور
محمد حسین سلطان زاده و پنجاه سال پزشکی کودکان
کتب ترجمه شده :
فوریت های طب کودکان 1375
مقالات درمجلات داخلی 47
ارائه مقاله وایراد سخنرانی در کنگره های داخلی
157
ارائه مقاله وایراد سخنرانی در کنگره های خارجی
31
استاد راهنما برای پایان نامه متخصصین اطفال وپزشکان عمومی 126
سخنرانی بیش از 200 برنامه زنده تلویزیونی در کانال
6,5,4,3,2,1 و
جام جم در مورد تغذیه نوزادان
, شیرخواران و کودکان و مسائل پزشکی
کودکان
ترجمه کتاب کودک و من:
عضویت در مجامع بین المللی :
IPA
عضو انجمن بین المللی کودکان جهان
شركت در كنگره هاي خارجي
1-
كنگره AAP در سانفرانسيسكو 1983
2- كنگره دهلي 1985
3- كنگره توكيو 1986
4- كنگره ICP پاريس 1989
5- كنگره نوزادان منيپال هندوستان 1990
6- كنگره بنگلور هندوستان 1990
7- كنگره ICP ريودوژانيرو برزيل 1992
8- كنگره ICP قاهره مصر 1995
9- كنگره مديترانهاي ابوظبي 1994
10- كنگره بین المللی اطفالICP
آمستردام 1998
11- كنگره بين المللي اطفال پكن 2001
12-
کنگره بین المللی تروپیکال اطفال سپتامر 2002 آنکارا ، ترکیه
13- دوازدهمین کنگره اطفال امارات متحده عرب 2005 بیروت ، لبنان .
14- سیمین کنگره انجمن های کودکان در کشور های خاور میانه ومدیترانه
سپتامبر 2006 سوریه دمشق
15- هیجدهمین کنگره تنفسی
اروپائی 4-8 اکتبر 2008 مطابق 13- 17 مهر ماه 1387
برلن - المان
16- سمینار تغذیه اطفال
در راس الخیمه آبان ماه 1388
17- سمینار شربت
های گیاهی بر ضد سرفه در دوبی
19 دی ماه 1388 هتل اینتر
کنتینانتال
18-
پنجاه و چهارمین کنگره ملی اطفال ترکیه و اولین کنگره
انجمن کودکان ترکیه و ایران بررسی اپیدمیولوژی ورم
ملتحمه نوزادی و بررسی کلامدیا در ایران 24-20 اکتبر
2010
19-
كنگره Excellence در اطفال-
تركيه.استانبول 30NOV- 3
DEC 2011
مهمترین عوامل ورمز موفقیت :
اینجانب یزدی هستم از دیار مردمان سخت کوش آهنین وعزم های راسخ ، از
دیار تلاش ورحمت ، از دیار اعتقاد وصداقت ، از دیار دین وسنت ، از دیار
مردمان سر بلند ، از دیار بادگیر ها وقنات ها ، دیار سرزمینی که سال ها
آبشان را از ته حلقوم کویر در می آورند ، سرزمینی که درختانش با عرق
جبین ساکنانش آبیاری می شود.
در بیابان های کویری گیاه هائی وجود دارد که به آن ها
میگویند
< آدور >
آدور مثل خار شتر می ماند این گیاه در جائی سبز می شود
مقاومت می کند ومی ماند که هیچ گیاهی در آنجا نمی
تواند دوام بیاورد . آدور با اینکه بوته کوچکی است ولی
با ریشه ای که میگویند تا 10 -15 متر آن را به اعماق
زمین می فرستد از کمترین آب ونم استفاده می کند و
خودش را حفظ می کند
در یزد این گیاه را که ما به آن آدور می گوئیم می
برند در
Search
اسم اصلی این گیاه دورمون یا دورمنه است . در یزد
این گیاه را از روی خاک می بریدند و وسطش را باز
میکردند وداخلش تخم هندوانه یا خربزه می گذاشتند بعد
با نخ می بستند ورویش خاک می ریختند با کمی آب .
آدور با ریشه ای که گفتم تا 15 متر زیر خاک نفوذ می
کرد آب را از زیر زمین می مکید و به این تخم هندوانه
یا خربزه می رساند وآن بزرگ وبزرگ می شد و به هندوانه
های شیرین بسیار بزرگ تبدیل می شد .
زندگی در روستا های کویری چنین حالتی دارد به حیا ت
وآب خوردن وزنده ماندن خارشتر وآدور می ماند انسان
ها از کوچک ترین چیز ها استفاده می کنند تا بمانند
. تشبیه عمیق ومعناداری
است به مثابه موجودات کویری إ إ إ
این واقعیت است من این موضوع را با پوست واستخوانم لمس
کرده ام.
از همه مهمتر تمام موفقیت را مربوط به همراهی ، همدلی ، صمیمیت وهمکاری
همسرم میدانم ، شکر گزاری بر نعمات خداوند همیشه در نظر دارم
تلاش وامید سرلوحه زندگی من بوده وبا توکل به خدا مطمئن به موفقیت
توجه به این جمله پر ارزش :
برای چیزی کمتر از بهترین بودن نباید تلاش کرد
این پرسش مرتب مورد نظر من است : من برای کشورم چه کرده ام ؟
اما تلاش شبانه روزی دارم که در پایان زندگی با صدای بلند بگویم
من آنچه در توان داشته انجام داده ام مگر خداوند نگفته است
لیس لی الانسان الا ما سعی
بخود مرتب تکرار میکنم : ارزش انسان ها به چیز هائی نیست که به دست می
آورند بلکه به دل هائی است که تسخیر می کنند
مهمترین خاطرات علمی وشخصی
Professional and Personal Memories
خاطره های نشاط انگیز در طب کودکان
THE JOYS OF PEDIATRICS
(برای دیدن خاطرات 284 به بعد کلیلک کنید)
(Click to see Memories of 284 onwards)
همه پزشکان باید برای سلامت انسان ها گام برداریم ، در این راستا
سلامت کودکان از اهمیت ویژه ای برخوردار است ، چرا که آنها تنها نقطه
ارتباط بشر با آینده هستند . شوخ طبعی و ، شجاعت وعشق کودکانه به مراتب
فراتر از هر تلاش مادی بزرگتر هاست ، به عنوان یک
پزشک متخصص اطفال و یک استاد دانشگاه با حدود
50
سال تجربه ، خاطرات
فراوانی از زندگی حرفه ای ام دارم که تقدیم پدران ومادران می کنم .
پیامبر اسلام می فرمایند :
من کودکان را به چند دلیل دوست دارم
زیاد گریه می کنند ، چون گریه کلید در بهشت است
خاک را دوست دارند وبازی میکنند ، چون تکبر ندارند
قهر می کنند وزود آشتی می کنند ، چون کینه ندارند
چیز هائی که می سازند زود خراب می کنند ، چون وابستگی
ندارند
خوراکی را زود می خورند ، چون دلواپسی ندارند
آدمی باید در 5 خصلت با کودکان شرکت داشته باشد :
یکی آنکه همچون کودکان غم روزی نخورد ، دیگر چون بیمار شود از عذاب
ننالد وگله نکند وآنکه اگر طعامی داشته باشد با یکدیگر بخورد ،وچون
نزاع کند در دل نگاه ندارد وزود آشتی کند و با اندک چیزی راضی و خوشنود
گردد .
بزرگمهر
حکیم
کودکان افسانه ها می آورند درج در افسانه شان بس سر
و پند
مولوی
چون سرو کار تو با کودک فتاد هم زبان کودکی باید گشود
مولوی
کودکان فارغ از رسم ورسومات وقید وبند های اجتماعی بزرگ سالان ، چهره
تلخ واقعیت را صادقانه آشکار می کنند ، آنها وقتی که اتفاقات وحرف های
بزرگتر ها را به معنای تحت اللفظی آن برداشت می کنند ، اغلب اوقات با
نمک وخنده دار به نظر می رسند
بچه ها حرف های عجیب وغریبی می
زنند
جهان کودکانه
درتاریخ 24 مهر ماه
1393 درآغاز کنگره بین المللی اطفال
در سالن کنفرانس
مرکز طبی کودکان آقای احمد دولتخواه شعری
برای
پزشکان
سروره بود
جهان کودکان دیگر جهان است
خدا
هرلحظه ای با کودکان است
نگاه کودکانه زربین است
تمام
قهر ونازش دلنشین است
به مثل غنچه های نیمه بازند
به
راه گل شدن غرق نیازند
اگرچه ناز وپاک و مهربانند
به
هنگام مریضی ناتوانند
توان شرح بیماری ندارند
زبانی
بهر همکاری ندارند
حکیمان :
همزبان کودکانند
پی
درمان درد بی بیابند
تو ای درمانگر آلام بیمار
طبیب
قابل وآگاه وهوشیار
جهان بی کودکان معنی ندارد
وطن
بی کودکان فردا ندارد
شما درمانگر ناخوشانید
سلامت
آفرین کودکانید
شما ها عاشق ودرد آشنائید
امید
ناخوشان مبتلائید
به هر سوی جهان حق یارتان باد
محبت
رهگشا در کارتان باد
جهان بی مردمان بر کس نپاید
خوشا
بر آنکه مشکل می گشاید
حکیمان
" دولت "
جانانه دارند
زساقی
جام پر پیمانه دارند
خاطره 1
یک شب درب منزل به صدا درآمد وقتی در راباز کردم شیرخواری در حال تشنج
در آغوش مادر دیدم که مادر انگشتان را داخل دهان کودک قرار داده واز آن
خون جاری بود ولی مادر دست را خارج نمی نمود چون ممکن بود زبانش گاز
بگیرد که اقدام درمانی انجام شد.
خاطره 2
در سالهای 1340-1344 در زمان تحصیل پزشکی به اتفاق تعدادی از دوستان
برای تاسیس مسجد دانشگاه تهران از رئیس وقت دانشگاه که آقای دکتر
فرهاد بودخواستار شدیم که بخاطر بودجه آن موافقت نگردید در آن زمان با
جناب حجته الاسلام فلسفی خطیب و واعظ مشهور که منزل ایشان در خیابان ری
بود ملاقات وقول تامین بودجه را توسط بازاریان دادند مجددا وبه دفعات
متعدد با رئیس دانشگاه وقت گرفته وصحبت شد باز رئیس دانشگاه عذر آوردند
که مهندس مسجد باید از خارج دعوت شود که باز آقای فلسفی تمام مشکلات را
تقبل نمودند بالاخره مسجد دانشگاه ساخته شد ودر زمان انقلاب هسته مرکزی
ومحل تحصن علماء قرار گرفت واکنون محل برگزاری نماز جمعه میباشد
خاطره 3
درتاریخ 3/3/1343 اولین سالگرد شروع نهضت حضرت امام خمینی که 15 خرداد
1342 شروع گردیداینجانب در حین پخش اعلامیه های امام خمینی دستگیر وبه
زندان قزل قلعه بردند
خاطره 4
در سال 1372 ( 1993 ) که در میوکلینیک آمریکا بودم در یکی از روز های
سه شنبه که بیماری مشکل را معرفی می کردند دختر 17 ساله ی بود که 15
روز تب طولانی داشت وهمه
کشت ها انجام شده بود وتشخیص داده نشده بودبه
علت هیپرلکوسیتوز و پلی نوکلئوز وسدیمان بالای 100 تحت درمان آنتی
بیوتیک قرار گرفته بودوتب همچنان بالا بود بحث زیادی انجام بنده بیماری
کاواساکی را مطرح کردم ابتدا با موج مخالفت مواجه شدم که بیماری
کاواساکی در کودکان کمتر از 4 سال میباشدروز بعد ریاست بخش عغونی مرا
صدا زد که تشخیص مطرح شده صحیح وسه شنبه بعد من در مورد بیماری
کاواساکی سخنرانی کنم که من 138 مورد گزارش در بالغین دراینترنت
پیداکردم وعکس های بیماران قبلی مبتلا به کاواساکی هم که در ایران
داشتم نشان دادم که استقبال گردید ودر گواهی آخر دوره هم این سخنرانی
را گزارش نمودند
خاطره 5
شیر خوار 5 ساله پس از معاینه وقتی در حال نوشتن نسخه او بودم آمد جلو
میز من وگفت آقای دکتر آب نباتم را لطفا بدهید میخواهم بروم
خاطره 6
یک شب ساعت 11 بعد از ظهر آقائی تلفن به منزلم نمود که نوزاد 5 روزه ای
دارد که به علت زردی در بیمارستانی بستر ی بوده ومرخص شده است وکفته
اند عفونت ادراری هم دارد الان به نظر میرسد زرد تر شده باشد به ایشان
کفتم اگر خیلی زرد است فورا به منل بیاور ببینم یا به بخش نوزادان
بیماستان مراجعه وسفارش میکنم اقدام لازم انجام دهندیا فرداصبح ساعت 9
نزد من بیاور . عصر روز بعد خانم وآقائی به اتفاق فرزند 5/2 ماهه آمدند
که چکاپ گردد در ضمن از نوزاد شب قبل که 5 روزه وزردی داشت صحبت نمودند
وخانم گفت نوزاد 5 روزه برادر این نوزاد 5/2 ماهه است با تعجب به خانم
وآقا نگاه کردم وسوال کردم چگونه ممکن است پس از 5/2 ماه نوزاد دیگری
متولد شود ؟ خانم با حالت خنده گفت آقا زن دیگری دارند وخجالت می
کشیدند بیان کنند.
خاطره 7
در یکی از روز ها مادری به اتفاق فرزند 3 ساله اش به مطب آمد و گلایه
داشت که غذا نمی خورد بلافاصله من از بجه 3 ساله سوال کردم چرا غذا نمی
خوری؟ پاسخ داد برای اینکه زیاد است ومن به مادر گفتم بچه راست
میگوید معده بچه کوچک است.
خاطره 8
کودک 3 ساله در موقع معاینه واندازه گیری قد به او گفتم چرا مدتی است
که نیامدی ؟ گفت آخر داشتم بزرگ می شدم ودر آخر کار موقع خدا حافظی
آمد گفت آب نبات من کو ؟
خاطره 9
بچه 2 ساله عروسک بزرگی باندازه نصف خودش بغل کرده وبا ملافه وارد
کلینیک شد که اورا بخاباند وگفت به عروسکم هم شکلات بدهید .
خاطره 10
بچه 5/3 ساله ای که پسر بود وقتی روی تخت معاینه رفت گفت چه تخت بدی
است ؟ سوال کردم چرا ؟ به خاطر اینکه تشکش نرم نیست
خاطره11
درسال 1347 که در بندر دیلم برای درمان بیماران رفته بودم وسرخک شایع
شده بود تمام منطقه مبتلا شده بودند. یک روز یکی از اهالی ایلی که در
دره ای زندگی میکردند مراجعه کرد وگفت 5 کودک در دره مبتلا به سرخک شده
اندودارو می خواست ووقتی گفتم باید بیایم ومعاینه واقدام نمایم پاسخ
داد که راه نارد وتا بحال هیچ پزشکی به آنجا نیامده است بالاخره تصمیم
گرفتم شخصا هر طور شده به آن در ه بروم قسمتی از راه با جیپ وقسمتی از
راه را با اسب وبقیه را پیاده رفتم صحنه عجیبی بود چند درخت وآب چشمه
ای کوچک 1-2 الاغ و1-2 اسب وچند راس گوسفند درکنار آن آلاچیقی از حصیر
ونی وتنه درخت خرما ودر داخل آلاچیق 5 کودک سرخکی که به پنومونی مبتلا
شده بودند بد حال در آن موقع داروهای نسل دوم وسوم وچهارم وجود نداشت
با پنی سیلین تزریقی شربت های خوراکی درمان انجام وخواستم خداحافظی کنم
که با اصرار کفتند باید نهار باشم ومن قبول نمی کردم اصرار وپافشاری
شدید وکفتند برای ما اگر نهار نمانید عیب است وآنها یک گوسفند را سر
بریده بودندیعنی تقربا سرمایه اصلی را اهداء کرده بودند.
خاطره 12
در23 اردیبهشت ماه 1347 که تازه وارد بندر دیلم شدم وبرای تحویل گرفتن
درمانگاه از آقای دکتر احسانی شدم اطاق بزرگی بود یک گوشه آن قفسه دارو
، یک گوشه آن میز وسائل تزریقات که چراغ نفتی هم بود ووسائل سر سوزن
وسرنگ ودیگر وسائل را می جوشاندندواستریل می کردند ، در یک گوشه دیگر
اطاق میز کهنه ودرب داغون با تخت معاینه ویک پاراوان دیده می شد ودر
گوشه دیگر اطاق جداشده بود برای خواب پزشک بالاخره با چه حالی که
میتوانی حدس بزنید تحویل گرفتم ولی تصمیم گرفتم تحولی ایجاد کنم که
کردم به خاطره بعد توجه کنید.
این درحالی است که از 300 نفر هم کلاسی های اینجانب در دانشگاه تهران
حدود 200 نفر به آمریکا سفر کردند
پای در زنجیر پیش دوستان به که با بیگانگان در
بوستان
اینجا سرزمین ماست
اینجا سرزمین ماست ، این قطعه جغرافیا همیشه متعلق به
ما بوده است ، از گذشته های دور تا آینده ای پر غرور
که در تصور هم نمی آید . با هر طلوع ، خورشید سر
انگشتان مهربان ونوازشگرش را بر فلات ایران می افشاند
، جویبارانش روان می شوند وکوهسارانش ، مغرور تر از
دیروز می ایستند .
اینجا سرزمین ماست ،
کویرش
پهنه استقامت و سرسختی مردمانی است که قنات و قنوت
وقناعت را در برابر جهان گذرانده اند ،
جنوبش
زیستگاه رادمردان وشیرزنانی است که دین داری و میهن
پرستی را بهم آمیخته اند وشمالش
زادگاه مردمان نجیب ومهربان و قلندری است که چون دریای
مازندران آرام وعمیق ومهربانند وچون شیر البرز در
برابر بیگانه.
اینجا سرزمین ماست، سرزمین اهورائی ، سرزمین مهر ،
سرزمین اسلام ، اقلیم پاک همزیستی گرم مذاهب واقوام
خاک پاک پدران سخت کوش وباشرف ، مهد فرزندان غیور
ومادران مهربان وایثار گر .....
اینجا سرزمین ماست، درختانش قامت استواری اند
ورودسارانش جلوه زندگی ودشتستان هایش آئینه بی کرانکی
ما در این دیار ، تا همیشه تاریخ خواهیم ماند ومهیب
ترین طوفان ها ووحشی ترین باد ها نهیبی از ترس بر چهره
مان ودرنگی از تردید در گام هایمان نخواهد گذارد
تا خورشید
خداوندی هر صبح
طلوع میکند ، این سرزمین زنده وجاودانه وپاینده خواهد
ماند .
اگر طوفانی گزندی بر آب وآبادانی مان زند با دست های
توانا ومعمار فرزندانمان دوباره وبهتر از پیش آبادترش
خواهیم کرد واگر خراشی بر اراده وشکیبائی مان بیندازند
، به دانش وتجربه وحلم پدرانمان ، راسخ تر از پیش بازش
خواهیم ساخت واگر زخمی بر ما وارد شود ، دست های
مهربان مادرانه مادرانمان التیامش خواهد داد ......
اینجا سرزمین ماست ، با مردمانی که زیر باران دلنواز
سرزمین مهر می زیند وصلابت وپایداری وجاودانگی شان را
پاس میدارند وپروردگار مهربانشان را سپاس می گذارند
وپرچم سه رنگشان
را بر بلند ترین قله کوه های بلندشان همیشه در اوج
اهتزاز نگاه می دارند ...
خاطره 13 ادامه خاطره 12
با آقای دکتر موسوی که آن موقع مددیر کل بهداری بنادر ساحلی بودند
تلفنی در مورد درمانگاه واینکه یک اطاق برای معاینه ، تزریقات
،داروخانه ،انتظار و اطاق خواب پزشک صحبت نمودم ( داستان تلفن هم خود
داستانی دارد برای تلفن باید به تلفن خانه رفت وتلفن های دسته دار زنگ
می زدند سیر تکاملی تلفن تا امروز که به صورت موبایل در آمده است )وشرح
کامل درمانگاه را دادم البته ایشان اطلاع کافی از درمانگاه را داشتند
در پاسخ فرمودند اگر مردم 20
درصد کمک کنند ما 80 در صد بقیه را تقبل
می نمائیم ، بلافاصله موضوع را با بخشدار بندر دیلم در میان گذاشتم .
آقای بخشدار دعوت عمومی از مردم نمود ومن برای آن ها سخنرانی نمودم
وبیان کردم اگر مردم بندر دیلم همکاری نمایند با کمک 80 درصد دولت
درمانگاه ساخته خواهد شد اعتراض همه بلند شد که این مطالب تکراری است
وما سال هااست که از روسای قبلی درمانگاه شنیده ایم بنده گفتم این دفعه
من قول میدهم به هر ترتیبی شده درمانگاه را بسازمشما تعد کنید اگر
درمانگاه ساخته شد چه کمکی مینمائید وکاغذ بزرگی تهیه واسامی کسانی که
با شرط ساخته شدن درماگاه کمک خواهند کرد به اتفاق آقای بخشدار نوشتیم
هر به اندازه ای که میتواند کمک کند حتی کسی نداشت بیاید به عنوان بناء
یا کارگر چند روز کار کند همه امضا کردند وتعهد نمودند البته با شرط .
یکی از خیرین هم با شرط 5000 متر زمین داد با توجه به قول مردم ووعده
مدیر کل استان بنادر ساحلی بنه نقشه ای برای درمانگاه کشیدم البته بدون
آشنائی مهندسی ورفتم در اهواز به یک بنگاه مصالح فروشی بدون داشتن پول
اما جوان تازه فارغ التحصیل با داشتن انرژی جوانی گفتم من رئیس بهداری
بندر دیلم هستم می خواهیم یک درمانگاه در بندر دیلم بنا کنیم ومصالح
زیاد می خواهیم و صورت بلند بالائی از آجر ، گچ ، سیمان دادم وآدرس
زمین درمانگاه به ورود مصالح چند بناء وکارگر دعوت به کار در درمانگاه
کردم وبا نقشه مهندسی – پزشکی که خود تهیه نموده بودم بدست بناء دادم
وکار شروع شد مردم متحیر بودند که این دفعه چه شد که ساخت درمانگاه
شروع شدبه هر حال پس از دو هفته دیوار های درمانگاه تقریبا به سقف
رسیدومن با تلفن کزائی که شرح آن گذشت با آقای میر کل استان تماس گرفتم
که وعده ای که برای ساخت درمانگاه داده اید اجرا کنید درمانگاه اکنن به
سقف رسیده وتیر آهن نیاز داردبا تعجب پرسید کی ؟ چگونه ؟ چه نقشه ای ؟
وبا چه پولی ؟
گفتم با همه چراهای شما درمانگاه تا سقف رسیده وما منتظر
اجابت وعده های شماهستیم ایشان بلافاصله معاونشان آقای دکتر واحدی پور
را برای باز دید فورا اعزام وایشان هم پس از بازدید به تلفن خانه دستی
رفتند وبه آقای مدیر کل صحت بیانات بنده را گزارش نمودند ماجرای جالب
از این جا به بعد بود مردم تعهد کرده بودند اگر درمانگاه شروع شود کمک
خواهند نمود ، مدیر کل نیز بهمین منوال من هم به مصالح فروشی اهواز 1-2
ماه مهلت پرداخت خواسته بودم . آقای بخشدار مردم را مجددا فراخواند
وگفت کمک های خود را و وعده
های خود را عملی سازید ، آقای مدیر کل هم
در عین حال که خوشحال به نظر میرسید ازکاری که به این سرعت من انجام
داده بودم در تعجب فرورفته وخنده اش گرفت . در عین حال به فکر
این بود
که چگونه پول را پرداخت نماید . چون برای ساخت درمانگاه می بایستی 3
ماه و3دفعه در روزنامه آگهی مناقصه می شد که نشده بود . می بایستی نقشه
درمانگاه توسط مهندسین وزارت خانه تهیه می شد که نشده بود .اما آقای
دکتر موسوی مرد متعهد ومسلمانی بود وبه قولش وفادار اما با صحنه ای نو
که توسط جوان تازه از دانشگاه فارغ التحصیل شده مواجه شده بود دنبال
چاره بود وهیچکدام از وزارت دارائی و مسکن وبهداری زیر بار نمی رفتند
بالاخره ماجرا با تمهیداتی حل شد و80 در صد کمک بهداری انجام ومردم هم
به قول خودشان که اصلا فکر میکردند مثل گذشته ها انجام نمی شود مجبور
به وفای تعهد اتشان شدنددرمانگاه ساخته شد ومن هم برای دوره ای به
تهران آمدم وقتی برگشتم بوشهرسیل در بندر گناوه به شدت خانه ها را خراب
کرده بودراه باز گشت نداشتمکه در همین زمان آقای پیروز استاندار بنادر
ساحلی قرار بود برای بازدید منطقه سیل زده سرکشی وباز دید کند من هم
پیشنهاد نمودم منهم باتفاق استاندار وبا هلیکوپتر ایشان برای افتتاح
درمانگاه تازه تاسیس راهی بندر گناوه ودیلم شوم که مورد موافقت قرار
گرفت ومن هم برای اولین مرتبه هلی کوپتر سوار شدم .
خاطره 14
در سال1345 بعد از دوره نظامی 4 ماهه در پادگان سلطنت آباد برای
گذراندن سپاه بهداشت در روستا ها به قریه مشهد پیراباد در اطراف
شهرستان بهبهان رفتم وهفته ای دوروز در یکی
از روستا ها به طبابت مشغول
بودمام درمانگاهی نداشتیم در یکی از اطاق های مدرسه مستقر بود من کدخدا
( آقای بیژنی ) را صدا زدم وگفتم باید درمانگاهی بسازیم پایگاه سپاه
بهداشت در بهبهان کمک هائی از قبیل سیمان می نمود ولی کدخدا گفت اهالی
ده وضع خوبی ندارند که کمک کنند من گفتم یک زمین در اختیار بگذاریدوچون
کنار کوه بود هر فردی از اهالی 7-8 سنگ بیاورد وهر فردی هم 5 روز مجانا
کار کند به این ترتیب با سیمان پایگاه سپاه بهداشت وسنگ های اهالی و
کار کردن بنا وکارگر ونقشه اینجانب وسیمان سپاه بهداشت ودر آخر تیر آهن
سپاه بهداشت درمانگاه ساخته شد
خاطره 15
بچه 3 ساله دختر با مادرش مراجعه وجلو میز م ایستاد وگفت یک خورده سرما
خورده ام معاینه کردم و نسخه ای نوشتم پس از معاینه وموقع خاحافظی
گفت :
آقای دکتر وقتی دوباره سرما خوردم باز می آیم.
خاطره 16
نوزاد دختر 4 روزه با تب بالا 40 درجه و بیلی روبین 25 بستری گردید وشب
برای تعویض خون به اطاق عمل رفتم در موقع تعویض خون فوق العاده گریه می
کرد وگاهی با پستانکی که توسط پرستار به دهانش می گذاشت آرام می شد
ومجددا گریه میکرد تدریجا گریه وبیقراری نوزاد شدید تر می شد که نرسی
که نوزاد را کنترل می نمود اجازه خواست با تلفن موبایل آهنگ برای نوزاد
بگذارد ووقتی آهنگ گذاشت نوزاد آرام گرفت وکم کم به خواب رفت بالاخره
موسیقی در نوزاد هم موثر بود .
خاطره 17
در تاریخ 27 / 9 / 1372 نوزاد ف- ن 14 روزه ای را به مطب آوردند با
مادر وپدر عصبانی گفتم موضوع چیه ؟ مادر گفت من می خواهم شیر خودم را
به نوزادم بدهم واشک می ریخت ولی شوهر اجازه نمی دادومی گفت عقب افتاده
می شود من به او اطمینان دادم که با شیر مادر هوش شیرخوار افزایش می
یابد اما اوبه هیچوجه زیر بار نمی رفت اختلاف مادر وپدر درمورد شیر
مادر دادن وندادن به نوزاد آن قدر بالا گرفت که حتی تا جداشدن پیش می
رفت تا جائی که من به پدر گفتم حاضرم محضری به شما اطمینان دهم که با
شیر مادر نوزاد عقب افتاده نمی شود البته پدر رضایت نداد ولی مادر شیر
را می دوشید ودر یخچال وفریزر می گذاشت ودر زمانی که مادر در منزل نبود
به پدر می گفت شیر خشک را آماده کرده ودر یخچال گذاشته ام پس از گرم
کردن به شیرخوار بده واین کار انجام میشد با این ترتیب بدون رضایت پدر
شیر مادر داده شد
(
البته خانم ها همیشه حرف اول را می زنند وفرمانده کل هستند وهرچه تصمیم
میگیرند انجام میدهند ) الان ف- ن وارد دبیرستان شده وبا هوش هم می
باشد ومادر هم خوشحال هست که شیر خودش را داده است
خاطره 18
در سال 1363 که به جبهه سنندج رفتم اولین شبی که وارد سنندج شدم ودر
بیمارستان توحید قرار بود تقسیم پزشکان انجام شود وپزشکان منتظر بودند
جاها تعیین شود ناگهان آمدند وگفتند کدام پزشک متخصص اطفال قرار است در
بیمارستان توحید باشد به من گفتند پزشک متخصص اطفال شما تعیین شده اید
دراین موقع اطلاع دادند یک کودک پسر 3 ساله به علت گلودرد بستری شده
وحلش خوب نیست گلودرد چرا بستری شده ؟ بلافاصله در ذهنم آمد اینطور که
می گویند بد حال است ممکن است دیفتری باشد وفورا جهت معاینه رفتم بخش
اطفال که فاصله حدود نیم کیلو متر فاصله داشت رفتم ومعاینه کردم مشکوک
به دیفتری بود وآزمایش مستقیم هم تائید کرد ( ظن طبیب است که تشخیص
موارد اورژانس را میدهد ) ودستور سرم ضد دیفتری دادم ولی گفتند نداریم
این کودک پدرش از مریوان آمده بودوهشتمین فرزند خانواده وبعد از 7 دختر
با رئیس بیمارستان شخصا صحبت کردم گفت سرو ضد دیفتری نداریم فردا
درخواست می کنیم از همدان بیاورند من تاکید به اورژنس بودن وامتناع
رئیس بیمارستان مجبور شدم با رئیس بهداری سنندج صحبت کنم که همان پاسخ
رئیس بیمارستان را شنیدم ولذا با مدیر کل بهداری تلفن کردم که تاثیر
نداشت در این موقع با استاندار تلفن کرده وگفتم من به عنوان عضو هیئت
علمی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی از شما درخواست میکنم اگر ممکن است
با هلیکوپتر سرم ضد دیفتری را دستور فرمائید از همدان بیاورند والا اگر
این کودک فوت کند من علیه همه شما ها اعلام جرم میکنم پشت کار من که
یزدی هستم به نتیجه رسید وسرم ضد دیفتری پس از دو ساعت آوردند وکودک
بهبودی یافت وبعدا کشت مثبت گزارش شد.
خاطره 19
کودک 7 ساله ای را بستری نمودم از یکی از نرس ها که به سر میزد خوشش
آمده بود ومیگفت خوش به حال شوهرش وخوش به حال بچه اش .
خاطره 20
دختر بجه 2 ساله را بستری نمودم غالبا گریه می کردوقتی یکی از
پرستاران ناخن هایش را لاک زد آرام شد
خاطره21
درتاریخ 20/ 8/ 1368 دوقلوئی یکی باوزن 1100 گرم ویکی
به وزن 900 که هر دو بدحال بودند در بیمارستان رسالت تهران توسط
سزارین متولد شدند واقدامات احیاء برای هردو انجام در روز دوم تولد
زردی گرفتند که اختلالات خون مادر ونوزادان زردی شدید ومجبور شدم یکی
5 مرتبه ودیگری 7 مرتبه تعویض خون نمایم که بی سابقه است
وکمتر درتاریخ پزشکی
گزارش میشود بالاخره با حالت خوب مرخص وتا یک ماه نیز
کنترل شدند چون اهل تبریز بودند وپدر
مهندس بود به شهرستان تبریز رفتند بعد از گذشت 4 سال یک
روز در مطب بودم که دو قلوئی خوشکل وبا لباس های زیبا
با دسته گل وعکس قاب شده دوقلوها با هم به من دادند وگفتند آمده ایم
تشکر کنیم
چون گفته اند شما مارا نجات دادیدمی توانید خوشحالی من
را مجسم کنیدچه روز خوبی بود همیشه به یاد دارم .مهمتر از همه اینکه با
وجود بدحالی ویکی 5مرتبه ودیگری 7 مرتبه تعویض خون شده بودند به دو
زبان فارسی وترکی هم صحبت می کردند.
مجددا در تاریخ 17/ 6 /1387 دوقلو ها به اتفاق پدر
ومادر با خوشحالی به مطب من آمدند ودر حالی که از اقدامات احیاء زمان
تولد تشکر می نمودند خبر مسرت
بخش قبولی هر دو نفر را در دانشکده مهندسی برق دانشگاه
تهران دادند
لحظه
بسیار زیبائی بود آن لحظه و خوشحالی آن زمان قابل بیان نمی باشد . در
ضمن تابلو نقاشی جالبی هم هدیه آوردند ولی برای من بهترین هدیه سلامتی
وهوش وذکاوت هر دو قلو بعد از 5 مرتبه یکی و7 مرتبه دیگری که تعویض
خون شده بود ند توانسته بودند در بزرگ ترین ومعروف ترین داننشگاه در
ایران قبول شوند . من به نیما وپویا وبه پدر ومادر دوقلو ها تبریک عرض
می کنم
خاطره 22
شیرخوار 11 ماهه به علت مننژیت باکتریال در بخش بستری گردید پرستاران
دستورات را اجرا می کردند وخون گیری های مختلف وتزریقات وسرم وصل کردند
روز های بعد که به اطاق شیرخوار جهت معاینه روزانه وارد اطاق می شدیم
به من اشاره میکرد ومی گفت بگو اونا برندووقتی به شیرخوار می گفتیم یک
بوس بده تا بروند با انگشتان سبابه ووسط روی لب هاش می گذاشت وبعد به
طرف نرس ها تکان میداد .
خاطره 23
نوزاد 12 روزه پسر ع – س با وزن 1450 گرم که در موقع تولد وزن
2کیلوگرم داشته اکنون با بی حالی ودزهیدراتاسیون شدید وقیافه سوء
تغذیه داخل رحمی و فوق العاده بدحال ودرجه حرارت 5/35 درجه بستری شد
فرزند دوم خانواده است فرزند اول دختر 4 ساله و سالم نوزاد در 22 ساعت
بعد از تولد به علت قند خون پائین 12 میلی گرم در بیمارستان دیگری
بستری وپس از درمان مرخص می شود در روز12 تولد با قند خون 766 میلی
گرم بستری میگردد وتحت درمان انسولین تا 18 ماه قرار می گیرددر 8 ماهگی
از نظر رشد وتکامل خوب و در 18ماهگی انسولین قطع ومرخص شد. یک شب پس
از پایان کنگره بین المللی اطفال دانشگاه تهران یکی سلام کرد وسوال کرد
شما دکتر سلطا ن زاده هستید گفتم بلی وادامه داد من ع-س هستم و الان
سال آخر دندان پزشکی هستم چقدر خوشحال شدم که نوزادی که امید نداشتیم
اکنون دندان پزشک است .فورا به آقای دکتر رضی که از آمریکا آمده بودند
واین بیمار هم تحت نظر ایشان بود گفتم وایشان هم خیلی خوشحال شدند.
خاطره 24
شیرخوار20 ماهه که به علت عفونت ادراری در بیمارستان بستری شده
بودپرستاران برای سرگرم کردن و آرام شدن او از طریق گوشی تلفن موبایل
موسیقی می گذاشتند وشیر خوار 20 ماهه می رقصید .
خاطره 25
دریکی از سال هائی که به جبهه حق علیه باطل رفته بودم شب ها در اطاقی
که جهت استراحت می خوابیدم یک پزشک فوق تخصص قلب هم در همان اطاق می
خوابید شب ها موقع خواب تا مدت ها بالش روی صورت می گذاشت ومی خوابید
ومن نمی دانستم چرا این کار می کند و
هروقت سوال می کردم می گفت من
عادت به بالش روی صورت دارم واینطور میتوانم خواب بروم بالاخره سماجت
کردم وپرسیدم که
کفت از صدای خر وپف خوابم نمی برد ومجبور هستم بالش روی صورت بگذارم .
خاطره 26
در سال 1347 که از بندر دیلم به بخش شازند اراک که در 36 کیلومتری اراک
واقع شده واکنون شهرستان شده منتقل گردیدم در شازند هم درمانگاه
ساختمان اجاره ای در یک ساختمان قدیمی وخرابه ای بوددر خواست بنای
ساختمان درمانگاه نمودم که بالاخره با پشت کار و سماجت ساخته شد.
خاطره 27
در موقعی که در سال 1350 در شازند اراک بودم یک شب برف سنگین می آمد
به طوری که راه ها همه بسته شده بود حتی قطار اهواز تهران که از شازند
عبور میکرد در یکی از دهات اطراف شازند خانمی توسط خانم های محلی
زایمان می نمود ومشکل پیدا شده بود به دنبال من آمدند با جیپ رفتم در
وسط راه جیپ در برف ماند مدتی در سرمای شدید وبرف گرفتار شده ومن نمی
دانستم چگونه نجات یابم که چراغ ماشین را روشن وخاموش میکردیم شاید یکی
به کمک ما بیاید ناگهان ترکتوری از دور پیدا شد وبا چراغ هائی که روشن
خاموش می کردم متوجه شدند و به کمک ما امدند ومارا به خانه زائو بردند
که زایمان با مشکل مواجه شده وچون لازم بود به بیماستان اعزام شود
مواقت نمی کردند وما را هم برای برگشتن به شازند کمک نمی کردندبالاخره
توضیح دادم جان بچه ومادر هر در خطر است که موافقت کردند وزائو را با
تراکتوربه اراک منتقل کردیم ونجات مادر وبچه موفق شدیم .
خاطره 28
یک روز در مطب بچه 4 ساله را که به علت سرفه آورده بودند معاینه می
کردم وکفتم ممکن است آلرژی باشد دستوراتی جهت پیشگیری آلرژی بیان کردم
ومنجمله گفتم در منزل کسی سیگار نکشد . بچه بلافاصله با مادرش گفت :
سیکار کردن ممنوع گفته جالبی بود
خاطره 29
یک روز یک شیرخوار 2 ماهه ای را به علت اسهال خونی از بخش اورژانس در
بیمارستان
رسالت تهران در سرویس اینجانب بستری نمودند عصر بود ومن در
مطب بودم وبه من اطلاع دادند ومن درخواست آزمایش وسرم دادم تا پس از
آماده شدن آزمایش به بیمارستان بروم در اطلاعیه بعدی گفتند یک متخصص
وجراح اطفال در بیمارستان حضور دارد ( آقای دکتر کشکولی ) گفتم با
ایشان مشاوره به عمل آیدوایشان پس از معاینه تشخیص انواژیناسیون ( پیچ
خوردن روده ) را دادند وقرار شد شب به اطاق عمل برود که من تعجب کردم
چون معمولا انواژیناسیون در 6-24 ماه ایجاد می شود خودم هم به اطاق عمل
رفتم ومشاهده کردم که تشخیص انواژیناسیون صحیح بوده است.از موارد بسیار
نادر که همیشه در مواجهه با اسهال خونی باید در نظر داشت وشک داشت ظن
طبیب است که در تشخیص موارد اورژانس کمک می کند.
خاطره 30
در یکی از شب ها اواخر مطب حدود ساعت 8شیرخوار 11 ماهه ای را به علت تب
بالا به
مطب آوردند که شروع تب از 5 روز قبل بوده وبه یک مرکز آموزشی
مراجعه وآزمایش خون می شود بعد از گرفتن آزمایش با تشخیص عفونت ویرال
تحت درمان قرار میگیرد دو روز بعد به علت پائین نیامدن تب مجددا به
همان مرکز مراجعه و این دفعه توسط همکار دیگری معاینه وتحت درمان آنتی
بیوتیک خوراکی قرار می گیرد ودو روز بعد به علت اینکه با وجود آنتی
بیوتیک خوراکی تب پائین نیامده به مطب اینجانب مراجعه ودر معاینه جز تب
40 درجه مشکل دیگری نداشته است اینجانب درخواست آزمایش فورمول شمارش و
سدیمانتاسیون سی آر پی میکنم حدود ساعت 11 شب از بیمارستان تلفن که
آزمایش فورمول شمارش طبیعی ولی سدیمانتاسیون خون 123 وخیلی بالا بود
لذا دستور
بستری را دادم وساعت 2 صبح برای معاینه مجدد به بیمارستان
رفتم وپونکسیون مایع نخاع انجام نتیجه بزل مایع نخاع 62000 گلبول سفید
با
اکثریت پلی نوکلئرکه از موارد بسیار نادربود کفتم ممکن است تکنسین
شب اشتباه کرده باشد وگفتم لام آنرا نگاه دارند ودرمان مننژیت باکتریال
شروع کردم روز بعد با رئیس آزمایشگاه چک کردم کفتند صحیح می باشدولام
ان را هنوز نگه داشته ام چون از موارد بسیار نادر مننژیت باکتریال می
باشد که تا بحال در ایران واکثر نقاط جهان گزارش نشده ومدت
دوهفته
درمان و نتیجه کشت خون پنوموکوک گزارش گردیدبزل مایع نخاع آخر درمان
هنوز 100 سلول داشت با افزایش پلاکت خون وافزایش مجدد سدیمان همراه ساب
دورال افیوژن که یا تشخیص مورد نادر دیگری به نام بیماری کاوازاکی تحت
درمان وبهبود یافت
خاطره 31
در بیست وسومین کنگره بین المللی اطفال
در چین که از 150 کشور وانجمن های
پزشکان کودکان
تشکیل شده بود یک خانم دکتری با ویلچر و 90 ساله از کشور
فیلیلیپین شرکت کرده بود من به خانم پروفسور شلر رئیس انجمن های کودکان
جهان گفتم باید از چنین پزشکی که در سن 90 سالگی وبا ویلچر از راه دور
شرکت کرده است تشکر وقدر دانی بشودکه خانم پروفسور شلر از یادآوری
اینجانب تشکر ودر روز پایان کنگره از این خانم 90 ساله تجلیل شد .ومورد
توجه شرکت کنندگان قرار گرفت وهدیه ای هم به ایشان از طرف کنگره اهداء
شد .
خاطره 32
درسال های اولی که در بیمارستان رسالت تهران ( در سال 1357 ) بودم یک
مورد کودک 5 ساله ای به علت گلودرد مراجعه کرد که از تبریز توسط یکی
از پزشکان که از انترن های سابقم بود معرفی شده بود بعد از معاینه جهت
آزمایش اگزودای حلق به آزمایشگاه معرفی واز نظر دیفتری هم آزمایش دادم
بعد از 2-3 ساعت اطلاع دادند که اسمیر حلق از نظر دیفتری مشکوک است که
بیمار رفته بود ومن هیچ آدرسی از او نداشتم نمیدانستم این مورد اورژانس
را چه کنم با آزمایشگاه صحبت کردم گفتند آدرس بیمار را نداریم بلا
فاصله من اسم پزشکی که معرفی کرده بود به خاطرم آمد لذا من به اطلاعات
تلفن خانه تبریز زنگ زدم وتلفن پزشک را خواستار شدم وبا آن تلفن با
پزشک معرفی کننده خطر تاخیر درمان را ذکر وخواستم هر طور شده تلفن
بستگان بیمار را در تهران پیدا کنند وبه او اطلاع دهند هرجه زود تر جهت
درمان دیفتری مراجعه نماید این کار انجام شد وکودک 5ساله مراجعه وهمان
شب درمان دیفتری انجام وکودک از مرگ حتمی نجات یافت
خاطره 33
کودک 4 ساله ای (ط – ا ) جهت معاینه روی تخت معاینه خواباندم و ترمومتر
زیر بغل اوگذاشته بودم به مادرش گفت مامان می خواهم از تخت پیاده شوم (
یعنی از تخت معاینه پائین بیایم )
خاطره 34
شیرخوار 23 ماهه وقتی معاینه می کردم ودر جه ترمومتر گذاشته بودم پس از
معاینه کفت حالا باید ببینید چند کولیم ؟مادرش بلافاصله گفت منظورش چند
کیلو است ؟ واخر کا ر گفت 12 کولیم و رفت .
خاطره 35
مادری کودک 3 ساله اش را آورد بعد از معاینه آزمایش توصیه گردیدوداروی
مسکن هم داده شد روز بعد مادر به همراه بچه مراجعه وجواب آزمایش آورده
بود که گفتم احتیاجی به نسخه مجدد ندارد وخداحافظی نمودند ورفتند بعد
از چند لحظه در سالن انتظار کودک زاز زاز گریه می کرد ومنشی پرسید چه
شده ؟ کودک گفت آقای دکتر آب نباتم را ندادند ومنشی آمد آب نبات را
گرفت وبه اوداد وکودک آرام گرفت ورفت .
خاطره 36
در یکی از روز هائی که د ر اسفند ماه سال 1362 به جبهه به اهواز رفته
بودم وضعیت فوق العاده بدی بود همه ماشین ها و اتوبوس ها خاک مال شده
بودصندلی های اتوبوس هارا برداشته بودند وهمه اتوبوس ها پر از مجروحین
بود مرتب از میدان نبرد حق علیه باطل مجروح می آوردند تخت های
بیمارستان رازی وهمه اطاق ها وروی زمین اطاق ها وحتی کف حیاط بیمارستان
پر از مجروح بود وضعیت عجیبی بود همه پزشکان مشغول مداوا بودند یادم
هست که در یکی از روز ها وزیر بهداشت و درمان وآموزش پزشکی جناب آقای
دکتر هادی منافی هم حضور داشتند جوانی 17-18 ساله دیدم که مجروح شده
بود وقیافه ناراحتی داشت پیش او رفتم که ببینم چه شده ؟ تیر به قفسه
سینه اوخورده بود واز طرف دیگر خارج شده بود به او دلداری دادم که
خوشبختانه چیزی نشده اما او ناراحت از این بود که شهید نشده است واجازه
برگشت به جبهه را می خواست این جوان ها همان جوانانی هستند که کشور را
از شر اجانب محفوظ داشتند وافتخار آفریدند .
خاطره 37
در روز 21 بهمن 1357 که من در بیمارستان رویال تهران ( رسالت تهران )
مشغول بودم وتظاهرات برعلیه رژیم شاهنشاهی به شدت خود رسیده بود تعداد
زخمی ها مرتب اضافه می شد بیمارستان ها از کمبود گاز وپنبه وسایر وسائل
کمک می خواستند خانم پیری حدود 85 ساله با چراغ لامپای نفتی ومقداری
گاز وپنبه به بیمارستان آورد وگفت ممکن است برق برود وبه این چراغ در
بیمارستان احتیاج شود این عمل در نوع خود بی نظیر است این نشان از
ایثار وهم بستگی مردم است
والهام از تعالیم اسلام وشعر سعدی می باشد :
بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
خاطره 38
در روز های قبل از انقلاب ودر جریان تظاهرات مردم بر علیه رژیم شاه
آقائی به داروخانه بیمارستان رویال تهران مراجعه وبا یک کیسه پلاستیکی
پر از اسکناس تحویل داد وگفت کسانی که نسخه داشتند و توان پرداخت
ندارند از این پول داده شود در کجای دنیا این هم بستگی وجود دارد ؟
خاطره39
در سال های 1367 و1368 که در بخش عفونی اطفال در سمت استادیار دانشگاه
انجام وظیفه می نمودم یک بیماری را با پلورزی بستری وتشخیص های مختلفی
مطرح گردید در ضمن رادیو گرافی های متعدد سایه دندانی در ریه مشاهده شد
وقتی از گذشته بیمار سوال شد معلوم شد چند ماه قبل کودک را به
دندانپزشکی برده بودند ودندان کودک راکشیده اند ولی دندان کشیده شده را
پدر و ومادر ندیده اند احتمالا دندانپزشک بعد از کشیدن دندان از دستش
افتاده وگمشده وتوجهی نکرده ودر کودک بعدا در ریه عفونت کرده و به این
علت مراجعه و بستری شده است که بعد از درآوردن دندان بهبودی یافت.
خاطره 40
من تلفن منزلم را به همه والدین برای موارد اورژانس داده ام وروی کارت
ویزیت ونسخه هم ذکر کرده ام البته بعضی از بیماران هم بدون اینکه مورد
اورژانس باشد گاهگاهی تلفن می کنند اما این دفعه واقعا مورد اورژانس
بود ساعت 2 بعد از نیمه شب بود که بیماری به علت استفراغ های مکرر
وبیقراری فرزند 2 ماهه اش اظهار ناراحتی می کرد گفتم جهت معاینه به
منزل بیاوردتا اورا معاینه کنم آمد وپس از معاینه معلوم شد که شیرخوار
2ماهه مبتلا به فتق مختنق است واگرفورا عمل جراحی صورت نگیردگانگرن
روده ایجاد خواهد شد بیمار در بیمارستان رویال تهران بستری وهمان شب
عمل چراحی توسط آقای دکتر صادقیان جراح اطفال انجام ونجات یافت.
در سن بیست
سالگی
خاطره41
نوزادی تازه متولد شده بود وگروه خون نوزاد اوی منفی بود
پدر وقتی از من سوال کرد وگروه خون اورا گفتم من ومادرش گروه خون اوی
مثبت هستیم چطور شده که گروه خون نوزاد منفی است پس از توضیح
کامل که به اودادم گفت آخر میگویند خون اوی منفی خوب نیست من گفتم
اتفاقا بهترین است چون او می تواند به همه خون بدهد وتعدادی را مرگ
نجات دهد مگر در قرآن خداوند مرتب از انفاق صحبت نکرده است درست است که
خودش نمی تواند از همه خون بگیرد .
خاطره 42
درسال1340 برادر من که آن موقع 24 ساله بودبه علت دل درد معاینه وتشخیص
بدخیمی داده بودند توسط جناب آقای پروفسور عدل تحت عمل جراحی قرار گرفت
وبعد از عمل متاسفانه بدخیم گزارش شد که به برادر گفتیم زخم اثنی عشر
است ولی پدرم که سوال کرد تشخیص چیست ؟ حقیقت را به اوگفتیم وایشان که
در ماه مبارک رمضان بود ونزدیک افطار ما در محل میدان 24 اسفند سابق (
میدان انقلاب فعلی ) بودیم پدرم ارتباط خوبی با خدا داشت در عین اینکه
از بدخیم بودن بسیار ناراحت وغمناک شد صدای اذان مغرب به گوش رسید واو
رو به آسمان کرد گفت خدایا اگر عمری از من باقی است 10 سال آن را از من
به پسر جوانم عطا کن پس از آن مشغول مداوای برادر بودیم ومن آن موقع
دانشجوی سال چهارم پزشکی بودم متاسفانه در 17 دی ماه 1341 پدرم فوت
نمود وموضوع مهم این که درست 10 سال تمام پس از فوت پدرم ساعت 58/11روز
16 دی ماه 1351 یعنی درست 10 سال تمام برادرم فوت نمود که به معجزه
شبیه بود.
خاطره43
در سال 1342-1341 که من دانشجوی سال پنجم پزشکی بودم ودر بیمارستان
امیر اعلم استاژر بودم یک روز پسرخاله ای داشتم که به علت پو لیپ
وانحراف بینی ناراحت ومی خواست جراحی شود به من گفته بود ومن به او
گفتم صبح به بیمارستان امیر اعلم بیا تا تورا معرفی کنم چون به این
زودی وقت بستری نمی دادند یک روز صبح پسر خاله به بیمارستان امیر اعلم
آمدومن در حالی که پروفسور جمشید اعلم به اتفاق سایر اعضاء علمی
بیمارستان در راهرو در حرکت بودند وبرای راند بیماران می رفتند به
پروفسور جمشید اعلم گفتم ( در حالی که با دستم اشاره به پسر خاله ام
کرده بودم ونشان میدادم گفتم این آقا پسرخاله من است دستور فرمائید جهت
عمل جراحی پولیپ وانحراف بینی بستری نمایند ( وقت گرفتن مشکل بود وبه
این زودی وقت نمی دادند با آقای پروفسور هم کسی جرات حرف زدن نداشت )
پروفسور در حالی که به اعضاء هیئت علمی نگاه می کرد گفت خودش را نمی
شناسیم پسر خاله شا معرفی می کند اما بالاخره احترام گذاشت وبه آقای
دکتر مرشد گفت ترتیب بستری اش را بدهید.پسر خاله بستری وفورا عمل جراحی
انجام گردید.
خاطره44
در زمانی که من در دوره پیش دبستان بودم در محله خرمشاه یزد زندگی
میکردیم در آن موقع سید بزرگواری بود که بناء بود ودر نزدیک حسینیه
خرمشاه وبنای مسجد خرمشاه که بنای خشتی بود در کنار آن حفره کوچکی دو
متر در سه متر که کاه گلی و در اثر آتش روشن کردن سیاه شده بود زندگی
میکرد ودر آن موقع وضع خوبی نداشت پدرم هر روز صبح یک دبه کوچک شیر گاو
به من می داد و می گفت برای آن آقای سید ببرم اکنون آن سید وضع خوبی
دارد و 6 فرزند پسر دارد که همگی شغل های بسیار بالائی دارند وهر کدام
در ادارات مختلف مسئولیت حساسی دارندومنشا خدمات برای کشور می باشند .
خاطره 45
چهارده سال بعد از دستگیری من به علت پخش اعلامیه های امام خمینی در
تاریخ 3/3/43 درزمان نماز مغرب وعشاء پنجشنبه19/11/1357 در مدرسه رفاه
موفق شدم به اتفاق تعدادی ( حدود 30 نفر ) از پزشکان انجمن اسلامی
اولین نماز را در خدمت امام خمینی بر پاداریم وآقای دکتر عالی از طرف
پزشکان خیر مقدم گفتند و امام خمینی هم بیاناتی ایراد فرمودند واین
خاطره به یاد ماندنی از روز های قبل از انقلاب میباشد
خاطره 46
کودک 10/2 ساله به اتفاق پدر ومادرش به مطب آوردند گفتم چه شده است ؟
بلافاصله کودک گفت آقای دکتر " دستم جوش آمده : هی می خوارانم
زخم میشود چکار کنم ؟ در این موقع قبل از اینکه جواب کودک را بدهم صدای
گریه بچه ای در سالن انتظار به گوش رسید کودک گفت آقای دکتر چون آب
نبات به او نداده اید گریه می کند .
خاطره 47
یک روز کودک 9/2 ساله را به مطب آوردند ومادرش تعریف میکرد دیابت دارد
ومادرش معتقد بود که علتش ترس کودک بوده است وماجرا را اینطور تعریف
کرد :
گربه سیاه باعث ترس کودک شده وگفت در 5/2 سالگی کودک گربه سیاهی در
خیابان زیر یک ماشین می بیند وشدیدا می ترسد دفعه دوم در هنگام بازی در
پارک گربه سیاه دیگری می بیند وبه طور وحشتناک می ترسد دفعه سوم که
کودک می ترسد بدین ترتیب است که مادر برای کودک سی دی میخرد وبرای او
می آورد که از بد حادثه وقتی کودک تماشا می کند در آن گربه سیاهی بوده
که شدیدا وحشت می کند واز آن به بعد مبتلا به دیابت می شود .
خاطره 48
در روز 21 مهر ماه 1369 که اولین کنگره عفونی اطفال توسط دانشگاه علوم
پزشکی شهید بهشتی و به ریاست جناب آقای دکتر ولایتی وزیر امر خارجه در
هتل لاله برگزار گردیدوجناب آقای رفسنجانی ریاست محترم جمهور پیام
فرستادند وجناب آقای حبیبی معاون محترم ریاست جمهورکنگره را افتتاح
نمودند اینجانب دبیر کنره بودم وآغاز کنگره برای پیشگیری از بیماری ها
به اصل امر به معروف و نهی از منکر درخواست نمودم هفته پیشگیری توسط
دولت اعلام شود و هر روزی از هفته به یکی از پیشگیری ها اختصاص یابد (
نوار سخنرانی هم در دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی موجود است )که
خوشبختانه در آذر ماه 1379 در نماز جمعه توسط حضرت آیت الله خامنه ای
هفته امر به معروف ونهی از منکر اعلام گردید.
خاطره 49
صبح روز جمعه کودک 5 ساله ای را به طور اورژانش به منل آوردند که سرفه
شدید وتب بالا داشت کودک عروسکی را در دست داشت ودر حالی که عروسک را
خم میکرد گفت آقای دکتر دارد سلام می کند
خاطره 50
کودک 5/2 ساله را به مطب آوردند گفتم چی شده ؟ کودک گفت : شیمکم درد
می کنه ) ( منظور ش شکمش بود ) ودر موقع معاینه گفت من گریه
نمی کنم بعد از معاینه شکلات می خواست که به او دادم در موقع خدا
حافظی گفت آقا دکتر زود زود می آیم شکلات بگیرم
خاطره 50
یک روز بیمار دوقلوئی داشتم که قل اول را آورده بودند که در موقع
مراجعه 6/2 ساله بود واسم و فامیش را که پرسیدم درست جواب داد پس از
معاینه موقعی که نسخه را می نوشتم گفت آقا دکتر : آبیلاز بده : که
پدرش فورا گفت منظورش آب نبات چوبی است بعد از اینکه آبیلاز گرفت گفت
برای وصال هم آبیلاز بده ( قل دوم ) وقتی آبیلاز را به
اودادم آبیلاز جدید را که رنگ دیگری داشت برای خودش برداشت وآبیلازی که
قبلا برای خودش داده بودم گفت این برای وصال است .
خاطره 51
مادری شیرخوار 5 ماهه را که ایلیا بود برای چکاپ ومعاینه به مطب آورد
وخواهرش هم که 4 ساله بود به نام پانتئا به همراه ایلیا آمده بود وقبلا
از مریض های من بود وقتی پانتئا وارد اطاق من شد گفت آقا دکتر من
مریض نیستم وایلیا هم مریض نیست آمده که اورا ببینید خوب اورا معاینه
کردم ودستوراتی به مادر دادم در موقع خداحافظی پانتئا گفت امروز هم
به من آب نبات میدهید ؟ که گفتم بله وبه او آب نبات دادم خوشحال
خداحافظی کرد .
خاطره 52
یک روز کودک 3 ساله ای را به مطب آوردند گفتم چی شده مادر گفت مدت ها
خارش دارد و احتمال میداد که کرمک ( اوکسیور ) داشته باشد به کودک
گفتم چی شده ؟ گفت آقا دکتر" پشه خورده تم "
خاطره 53
کودک 3 ساله ای به اتفاق مادرش به مطب آمد گفتم چی شده ؟ کودک جواب
داد مادر جون گلودرد داشت بعد من عطسه کردم وآب بینیم می آید والان
مادرم هم سرماخورده است
خاطره 53
پدر ومادری با ناراحتی شدید به مطب آمدند به همراه کودک 3 ساله اشان
وقتی روی صندلی نشستند سوال کردم چه شده است ؟ بلافاصله کودک جواب داد
اقا دکتر زبانم گرفته است بعد من شروع به صحبت نمودنم وسوالاتی مطرح
کردم که خواهر داری ؟ برادر داری ؟ گفت ندارم " مامان وبابا دارم "
اما مادر با ناراحتی جواب داد من اورا چند روز قبل کتک زده ام والان
او لکنت زبان دارد و سوال کرد آیا لکنت زبانش مربوط به کتک زدن است من
گفتم پدر ومادر هرگز نباید فرزندشان را کتک بزنند در این موقع کودک 3
ساله با قیافه بشاش رو به مادرش کرد که چرا کتک زده اید ؟ در اینجا من
به مادر گفتم اگر مطالب تنبیه کردن را در سایت من در مبحث روان پزشکی
کودک خوانده بودید هر گز کودک را کتک نمی زدید انسان میتواند با نگاهش
کودک را تنبیه نماید .
خاطره 54
نوزادی از روز سوم تولد پیش من آوردند وگفتند مادرش در چهلمین روز
بارداری شوهرش در اثر تصادف فوت نموده است جالب توجه انکه پدر نوزاد با
همسرش برای ثبت نام مادر که در کنکور پزشکی گرگان به گرگان رفته بودند
تصادف در جاده شمال رخ میدهدودر نتیجه پدر فوت می نماید اکنون کودک
دوساله شده اورا برای معاین ه توسط مادر بزرگش به مطب آوردند در موقع
ورود کودک تلفن موبایلی ( اسباب بازی ) در دست داشت وبه من گفت تلفن
موبایل است آقا ببین در این هنگام مادر بزرگ تلفن دیگری که حقیقی بود
به کودک داد وکودک درب تلفن را باز کرد وگفت آقا عکس بابا را ببین که
صحنه غمناکی بود
خاطره 55
در سال ها ئی که جنگ تحمیلی عراق بر علیه ایران شروع شده بودومرتب موشک
در نقاط مختلف ایران فرود می آمد در اواخر خیلی از خانواده ها در اطراف
تهران مسافرت می کردندولی من به علت داشتن شغل پزشکی وآنکالی در
بیمارستان مفید و امام حسین و لبافی نژاد وبیمارستان رسالت تهران مجبور
بودم در منزل باشم ودرهمان موقع دولت اعلام نمود که هر کس بخواهد
میتواند در منز ل مسکونیش پناهگاه بسازد و حتی در حیاط منزل بسازد
وشهرداری هم اجازه میدهد ولی من در یک اطاق هم کف پناه گاهی به طول
وعرض 4 متر وارتفاع به اندازه دو کیسه شن که روی سقف گذاشته شود
ودودرب ورودی وخروجی اضطراری آهنی با وزن 180 کیلو درب های دوجداره با
کلاف های آهنین ساختم وداخل دیوار هم کلاف های آهنین با بتن والبته
معاونت محترم سپاه که فرزندانش از بیماران من بودند در جریان واز نظر
ایمنی در میان گذاشتم که یکنفر از سپاه کنترل ومناسب بودن آنرا تائید
نمودندبه هر حال با چنین اطاقکی ودوکیسه شن فاصله 3 سقف که بالای آن
بود ودودرب اضطراری چند سال را در آن اطاق کوچک ماندم وبیماران اورژانس
هم در همان جا در کنار پناهگاه می دیدم وروز ها هم به بیمارستان می
رفتم وسالی یک ماه هم به جبهه در شهر های اهواز ،دزفول ، سنندج ،
بروجرد وغیره می رفتم بعد از پایان جنگ در آن اطاق هنوز کیسه های شن
رویهم باقی مانده بود واطرافیان بیماران که در مواقع اورژانس به منزل
ما می آمدند فکر میکردند کیسه های برنج است که توضیح میدادم بالاخره
کیسه ها در سال قبل برداشته شد
خاطره 56
شیرخوار5/3 ماهه ئی را همراه خواهرش که 3 ساله بود به مطب آوردند به
خواهرش گفتم اسم نی نی چیست ؟ گفت ریحانه گفتم چشه ؟ گفت شب ها همش
گریه می کند چون شیر نمی خورد
خاطره 57
کودک 3 ساله را به علت تب وسرفه همراه پدر ومادر به مطب آوردند وقتی
روی صندلی نشستند گفتم چه شده ؟ کودک گفت آقا دکتر شربت بده که سرد شوم
خاطره 58
دختر 23 ماهه را به علت اینکه پریود شده بود به مطب آوردند بعد از
معاینات وآزمایشات معلوم شد بلوغ زودرس است ودرمان انجام شد
خاطره 59
در سال ها ئی که در بندر دیلم طبابت میکردم ( 1347 ) یکروز کودکی
آوردند که از روستا های اطراف بندر دیلم بود با مختصری حالت استوپور
وبیحالی وروز قبل هم به علت سرفه مراجعه کرده بود وشربت سینه برایش
روزی 3 قاشق مربا خوری تجویز شده بود از پدرش پرسیم چه شده ؟ گفت شما
گفته بودید روزی 3 قاشق شربت بخورد من نصف شیشه شربت را به او دادم که
زودتر خوب شود که بیحال شد
خاطره 60
در سال 1360 در بیمارستان رسالت تهران نوزادی دو قلو که از ناحیه سینه
بهم چسبیده بودند متولد شد ولی قبل از اینکه اقدامی برای جداکردن آن
ها انجام گیرد فوت نمودند
خاطره 61
در سال 1387 در بیمارستان رسالت نوزادی با ناهنجاری متولد شد که برای
اولین مرتبه در مدت 42 سال طبابت من با آن مواجه شدم پای چپ کوتاه تر
از پای راست بود ودر رادیوگرافی استخوان ران نداشت با بخش اورتوپدی
میوکلینیک هم مشاوره شد گفتند در حال حاضر نمیتوان اقدامی نمود
خاطره 62
در11 مهر ماه 1359 که تازه جنگ تحمیلی عراق بر علیه ایران شروع شده بود
من در درمانگاه تراب بودم واقای دکتر عباس پاک نژادمسئول درمانگاه
بودند وتازه 13 روز بود که جنگ شروع شده بود آقای دکتر پاک نژاد می
خواستند به اتفاق دکتر خالقی ودکتر جریری و دکتر بیگلری به جبهه بروند
از من خواستند امضاءکننم که در نبودن ایشان درمانگاه را اداره نمایم
نمیدانم چرا ؟ ولی دلم راضی نبود این امضاء را بکنم بالاخره با اصرار
آقای دکتر پاک نژاد امضاء کردم وایشان به اتفاق سه نفر دیگر رفتند وروز
13 مهر در بین جاده خرمشهر –آبادان اسیر گردیدند ومتاسفانه حدود 10 سال
اسیر بودند
خاطره 63
در سال1343-1344 که من در بیمارستان معتادین کشیک بودم قرار بود آقای
یول براینر وخانم انجی دیکنسون که قرار بود برای بازی در فیلم که در
کوه های رید بختیاری انجام گیرد به ایران بیایند وقصد داشتند از یک
بیمارستان کودکان هم بازدید کنند ازمن خواستند ایشان را از فرودگاه تا
بیمارستان همراهی کنم که من ایشان را به بیمارستان کودکان بهرامی بردم
ومورد توجه قرار گرفت
1344/9/11
خاطره64
در یکی از روزهای تعطیل کودک 8/2 ساله را به علت دل درد شدید به منزل
ما توسط والدینش مراجعه کرد کودک که از شدت دل درد ناراحت بود به من
گفت آقا دکتر منو دوست دارید ؟ و در جریان معاینه مرتب صحبت میکرد
وسوال میکرد وخودش جواب میدادوپس از معاینه و وقتی که من مشغول نوشتن
نسخه بودم صحبت می کرد ومسائل مختلف بیان می کردخیلی شیرین بود اما چون
ساعت 11 شب وروز تعطیل بودمن جوابی نمی دادم کودک به پدر ومادرش گفت
آقا دکتر حرف نمی زند پدر گفت آقا دکتر خسته اند
خاطره 65
در سال 1993 که برای گذراند ن دوره عفونی به میو کلینیک آمریکا رفته
بودم در اواخر دوره با یکی از دوستانم که در تکزاس بود گفتم برای دیدن
آقای پروفسور فیژین که مولف کتاب عفونی اطفال بود وقت بگیرد که در
جریان مسافرت به ایران در تکزاس ایشان را ملاقات کنم که ایشان گفتند به
این زودی وقت نمی دهند اما خودم برای ایشان نامه ای وبا فتوکپی صفحه
اول کتاب تکس تنفسی که در ایران تالیف کرده بودم فاکس کردم وایشان
بلافاصله به من وقت ملاقات دادند ومن به بیمارستان تکزاس مراجعه ودر
کلا س معرفی موارد جالب ایشان در ساعت 5/10 صبح شرکت وبا ایشان
وپروفسور کاپلان عکس یادگاری گرفتم وبعد از کلاس با پروفسور کاپلان
رئیس بیمارستان مدت یک ساعت به بازدید بیمارستان پرداختم
خاطره 66
من در کلینیک اطفال و مطب عکس بیش از 500 کودکان وشیرخواران که به مطب
مراجعه کرده اند روی دو دیوار وبه طول 1متر در 2 متر نصب کرده ام ودر
سایت هم گذاشته ام یک شب در مطب کودک 10/2 ساله مراجعه وبه من گفت آقا
دکتر عکس مرا بگیرید می خواهم عکسم آن بالا نصب شود
خاطره67
شیرخوار 2 ماهه ای را به مطب آوردند که به علت مختصری تب به پزشکی
مراجعه کرده بود و5-6 شیشه شربت های مختلف به همراه داشت که پس از
معاینه داروها قطع گردید وآزمایش داده شد وآزمایش ها طبیعی بود وبدون
دارو بهبودی یافت
خاطره68
کودک 3 ساله ای به اتفاق مادرش به آمد گفتم اسمت چیه ؟ گفت علی آقا
گفتم فامیلت چیست ؟ که گفت سپس گفتم چه شده ؟ در حالی که دستش روی
پیشانی گذاشت گفت داغ شده است
خاطره 69
در سال 1345 در پادگان سلطنت آباد مشغول گذراندن دوره نظامی برای
پنجمین دوره سپاه بهداشت بودم یکی از پزشکان که اسمش ضیاء بود مرتب در
حال خواندن پلی کپی های نظامی بود که سایر پزشکان اورا ( ضی پو )
یعنی ضیاء پلی کپی نام نهاده بودند
خاطره 70
کودک 4 ساله ای را به مطب آوردند از او پرسیدم چند سالت است گفت 5 سالم
هست وزن کردم 16 کیلو بود گفتم وزن تو به اندازه 4 سال است دوباره
تکرار کرد من 5 ساله ام و می خواهم به مهد کودک بروم و 7 تا دوست دارم
خاطره 71
در آذر ماه 1366 که از بیمارستان مفید به بیمارستان امام حسین منتقل
گردیدم بخش نوزادان واطفال مخلوط بود ونوزادان را اغلب روبروی ایستگاه
پرستاری بستری می نمودند که من به ریاست بخش پیشنهاد نمودم انتهای بخش
چند اطاق مجزا گردد وبخش نوزادان جدا شود که گفته شد نباید بخش دور از
نگاه پرستاری باشد که البته درست هم بود چون تعداد نرس بخش کم بودند
لذا پیشنهاد دیگری مطرح شد که دو اطاق روبروی پرستاری با برداشتن دیوار
وسط بهم وصل ودر موقع ورود به این قسمت رعایت استریل بودن وشستوشوی دست
ها تاکید گردد خوشبختانه مورد موافقت قرار گرفت ومدتی بخش نوزادان این
طوری بود تا بالاخره انتهای بخش به بخش نوزادان و مراقبت های ویژه
نوازان تبدیل گردید وهم اکنون دو اطاق اولی که قسمتی از دیوار وسط را
برای بخش نوزادان برداشته بودند هنوز باقی است
خاطره72
در سال 1344 که از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شده بودم چند روزی به
شهرستان زادگاهم رفته بودم در یکی از روز ها گفتند یک خانمی در همت
آباد که در چند کیلومتری شهر واقع است دچار تب واستفراغ شده ولازم است
یکی از پزشکان اورا معاینه کند در آن موقع من ودو پزشک فامیل که هر سه
پزشک عمومی بودیم ودرحال حاضر یکی متخخص اطفال ودیگری متخصص بیهوشی
ومن هم متخصص اطفال هستیم قرعه بنام من در آمد ومن رفتم واحتمال مننژیت
دادم وبه بیمارستان منتقل وبزل مایع نخاع مننژیت را تایید نمود ودرمان
شد وشوهرش هم در آن زمان مکه رفته بود والان صاحب چند اولاد وحالش خوب
است
خاطره 73
در روز جمعه 10 /3/87 یکی از نوه های یکی از ائمه جمعه معروف تهران
مبتلا به مننژیت گردیده بود که درمان انجام وسه روز بعد از شروع درمان
امام جمعه که ناراحت ونگران حال نوه بودند تلفن کردند بنده به ایشان
گفتم یک کودک یک ساله سال ها قبل داشتم که به مننژیت مبتلا و بعد از
درمان پس از چند سال حافظ قرآن گردید واز دست ریاست محترم جمهوری
اسلامی ایران جایزه دریافت کرد وگفتم امیدوارم ایشان هم همینطور حافظ
قرآن شود که خیلی خوشحال گردیدند وتشکر نمودند کودک بادرمان کامل وحالت
خوب از بیمارستان مرخص گردید
خاطره 74
کودک 3 ساله همراه مادرش به مطب آمدند که به علت تب وسرماخوردگی مراجعه
کرده بود بعد از معاینه واندازه گیری قد ووزن ودستورات لازم ازتخت
معاینه آمد وروی صندلی کودک نشست وگفت حالا نوبت آب نبات چوبی است
خاطره 75
شیرخوار 6 ماهه ای را به مطب آوردند قبلا گفته بودیم تا 6 ماه فقط شیر
مادر داده شود واکنون پدر با عجله گفت دستور غذای کمکی را بدهید گفتم
بعد از انجام واکسن های 6 ماهگی ومعاینه خواهم گفت که پدر با شوخی
گفت " آخر فردا برای غذای شیرخوار رستوران رزرو کرده ایم "
خاطره 76
کودک 3 ساله ای به مطب مراجعه قبل از ورود به اطاق معاینه سکرتر به
مادرش گفت چند دقیقه صبر کنید آقای دکتر چائیش را بخورد وقتی زنگ زدم
که به اطاق معاینه بیاید کودک به اتفاق مادرش وارد شد وگفت آقادکتر
چائیت را خوردی ؟
ودر موقع خداحافظی مادرش به کودک گفت خداحافظی بکن کودک گفت آقای دکتر
می خواهند بخوابند ؟
خاطره 77
در سال 1369که در بخش عفونی اطفال بیمارستان لبافی نژاد بودم کودک 9
ساله ای را از قزوین مراجعه وبه علت گاز گرفتگی سگ که به طور وحشتناک
همه بدن ودست وپا گاز گرفته بود بستری شده بود که اقدامات لازم انجام
وجهت واکسیناسیون به انستیتو پاستور معرفی گردید
خاطره 78
دختر 5/2 ساله ای به علت گاستروآنتریت در بیمارستان
رسالت تهران بستری وتحت درمان قرار دادم صبح روز بعد جهت معاینه به
اطاق کودک رفتم دیدم سرم به دست راست او وصل است ولی کودک با دست چپ
قلمی به دست گرفته وروی دفتری در حال نوشتن است که برای من دیدن این
صحنه خیلی جالب وعکس گرفتم که می بینید
خاطره 79
کودک 5/3 ساله ای به اتفاق مادرش به مطب آمد ودر لحظه
ورود گفت آقا دکتر من بزرگ شدم واز آمپول نمی ترسم وپس از معاینه که از
تخت پائین آمد وروی صندلی نشست و گفت حالا نوبت شکلات است وقتی من
شکلات به او دادم وفرم آن با دفعه قبل تفاوت داشت گفت من این شکلات را
نمی خواهم شکلات دیگر می خواهم که تعویض کردم وخوشحال خداحافظی کرد
خاطره 80
کودک 3 ساله ای را به علت آدنوپاتی گردن در بیمارستان
رسالت تهران جهت درمان بستری نمودم بعد از 4 روز درمان یک روز صبح
حدود ساعت 8 صبح بعد از ویزیت کودک از من پرسید آقای دکتر اجازه میدهید
قرمه سبزی بخورم جواب دادم بله اشکالی ندارد بلافاصله کودک گفت مامان
قرمه سبزی را بده ومادر از یخچال آورد من با حالت تعجب پرسیدم مگر
صبح زود قرمه سبزی بیمارستان می آورد مادر گفت کودک شب قبل گفته است از
منزل قرمه سبزی بیاورم وگفته اجازه را از دکتر میگیرم فردای آن روز
هنگام معاینه کودک درحالی که دست راستش سرم وصل بود با دست چپ مشغول
نقاشی بود
خاطره 81
کودک 4/2 ساله به علت تشنج های مکر وتب در بیمارستان
رسالت تهران بستری ودرمان گردید درروز آخر که قرار بود پس از معاینه
مرخص گردد به اطاق کودک رفتم بغل مادر بود وحالش نسبتا خوب بود به او
گفتم می خواهی تورا مرخص کنم بروی خانه ؟ گفت نه مجددا سوال کردم
می خواهی بیمارستان باشی یا بروی منزل ؟ گفت بغل مامان گفتم بغل
مامان در منزل یا بیمارستان گفت آنجا إ
خاطره 82
درسال 1341دریکی از شب های تابستان در خیابان باب
همایون وپشت بام یک چاپخانه از طرف جناب آقای مهندس بازرگان شام دعوت
شده بودیم که به مناسبت آزاد شدن آقای مهندس بازرگان از زندان وایشان
سخنرانی نمودند وسراغ بعضی از دوستان را گرفتند که پاسخ دادند تازه
دستگیر وبه زندان رفته اند ایشان داستانی را نقل نمودند که در مازندران
در زمان گذشته کشاورزان بعضی از روز ها به علت تب مالاریا در منزل
بستری وتب و لرز داشتند چون مالاریا تب یک روز درمیان یا دو روز درمیان
وبعضی سه روز درمیان داشتند وزندان رفتن دوستان را هم همینطور مثل تب
مالاریا مثا ل زدند که فلانی به زندان رفته وپس از چند روز بر میگردد
ومجددا به زندان میرود مثل تب مالاریا
خاطره 83
پدر ومادر فرزند سه ماهه ای را برای کنترل وزن وقد ورشد
وتکامل به مطب آوردند که یبوست 2-3 روزه داشت پس از معاینه وزن نوزاد
کمی بیشتر از عادی بود و فقط شیر مادر استفاده می
کرد به والدین گفته شد که وزن نوزاد خوب است یبوست هم اشکالی ندارد و
به پدر گفتم به مادری که اینقدر خوب توجه کرده وخوب شیر داده است باید
جایزه داد وبهتر است یک سکه به مادر بدهید چند روز بعد روز جمعه مادر
به منزل تلفن کرد که من مادر همان شیرخواری هستم که گفتید خوب شیر داده
ام وگفتید همسرم باید سکه به من بدهد گفتم سکه را گرفتید گفت بلی ولی
سکه 25 تومانی إ إ إ وگفت به عنوان اینکه خوب شیرداده ام در قلک
به عنوان یادگار نگه میدارم بعد هم بیان کرد که 4 روز است اجابت مزاج
نداشته گفتم اشکالی ندارد ودرمانی لازم ندارد اجابت مزاج نوزادان ممکن
است روزی 8 مرتبه تا 3-4 روز یک مرتبه باشد
خاطره 84
دریکی از روز ها در بخش مراقبت های ویژه نوزادان
بیمارستان امام حسین نوزاد 17 روزه را به علت خونریزی مغزی بستری شده
بود که در شرح حال رزیدنت مسئول ذکر کرد علت ضربه مغزی است که مادر
اپی لپسی داشته ودر حین شیردادن ناگهان تشنج کرده ونوزاد روی زمین افتا
ده است پس از به هوش آمدن مجددا مادر شروع به شیردادن نوزاد می نماید
وبرای بار دوم متاسفا نه مجد دا تشنج می نماید ونوزاد روی زمین می افتد
وبعد به علت بدی حال عمومی به بیمارستان می آورند ودر بخش مراقبت های
ویژه
نوزادان بستری میگردد ودر سی تی اسکن مغز خونریزی جمجمه نشان می دهد
این
خاطره بسیار تاسف آ ور اما عبرت آموز می باشد به
اطرافیان مادر شیرده
توجه می دهد اگر مادر اپی لپسی دارد باید در حین شیر دادن نوزاد مادر
ونوزاد را مراقب باشند
در درجه بعد به پزشکان یاد آور می شود
اگر مادری در موقع زایمان در شرح حال اپی لپسی ذکر می کند به اطرافیان
مادر تذکر دهند که در موقع شیر دادن نوزاد مادر ونوزاد را تحت نظر
داشته باشند
خاطره 85
پدر ومادر ومادر بزرگ نوزادی به علت گریه زیاد نوزادرا
به مطب آوردند در حین معاینه مادر بزرگ ذکر کرد که مادر نوزاد هم در
دوره نوزادی زیاد گریه می کردیک روز به علتی مجبور بودم نوزادم را به
مدت سه ساعت تنها به فامیل بسپارم وقتی برگشتم گفتند در این مدت خیلی
گریه وبیقراری نموده وبه هیچوجه ارام نمی شده که روسری من را نزدیک
نوزاد گذاشته اند وبا کمال تعجب آرام شده است
چه عظمتی است که :
بغل کردن مادر ، شیردادن توسط مادر ، شنیدن صدای قلب
مادر ، روسری مادر که بوی مادر می دهد همه میتوانند نوزاد بیقرار را
آرام کنند
خاطره 86
در سال های 1352-1353 در کنکور امتحان اورتوپدی دانشگاه
ملی شرکت نمودم در امتحان حدود 550 نفر شرکت و5 نفر می خواستند سوالات
تستی نبود وکامل نوشته میشد ومن نفر دوم شده بودم در مصاحبه وقتی به
اطاق مصابحه رفتم اساتید مصاحبه کننده از من حدود جغرافیا ئی
لوکزامبورگ را سوال کردند و سوال بعدی تورم اقتصادی را پرسید ند که
مورد سوال من بود که چرا در امتحان اورتوپدی جغرافیا واقتصاد سوال
میکنند پس از خروج از جلسه امتحان تعدادی از دانشجویان گرد من حلقه
زدند وپرسید ند سوال چه بود و من سوالات را گفتم وبا حالت تعجب گفتم
نمی دانم چرا این سوالات را از من کردند ویکی از دانشجویان گفت می
خواستند رد ت کنند که درست بود وآن دانشجو که این جواب را به من داده
بود و نفر هفدهم بود بعدا قبول شد إ إ پارتی بازی در دانشگاه ملی
خاطره 87
کودک 4 ساله ای به علت اسها ل شدید به اتفاق مادرش
مراجعه پس از معاینه دستور سرم خوراکی او-آر –اس داده شد ونامه ای هم
برای مواقع ضروری که اگر تشدید یافت یا کودک سرم خوراکی را نخورد برای
سرم تزریقی به بیمارستان مراجعه کند خیلی جالب بود کودک حرف های مرا به
دقت گوش می کرد
وموقع خداحافظی به من گفت آقای دکتر آب هائی که گفتید آن قدر می خورم
که سرم نزنند
خاطره 88
آخرین کنگره ای که
استاد دکتر محمد قریب
در پنجم شهریور 1353 در شهر تبریز شرکت نمودند قرار بود کنگره را ایشان
افتتاح نمایند متاسفانه از شب قبل ایشان مبتلا به تب شدید شدند ولی با
وجود تب وکسالت شدید در مراسم افتتاح شرکت واین گونه سخن آغاز نمودند:
خوشحالم از اینکه می بینم مشتاقان علم از تمام نقاط
کشور در تبریز گرد آمده اند، ولی تعجب می کنم که چرا ؟ در شهر تبریز
که باید تب ها بریزد من تب کرده ام ونمی توانم آنطور که باید ادای دین
کنم
خاطره 89
خاطره دیگر از استاد دکتر محمد قریب در مورد مرحوم آقای
دکتر بینش ور استاد بیماری
های عفونی آقای دکتر سید جعفر لواسانی نقل می کنند که
در
سالهای 1333-1334 در زمستان دچار عفونت شدید ریوی می شوند (
پنومونی ) ومدتی در منزل وسپس در بیمارستان بستری و تحت درمان قرار می
گیرند با وجود همه اقدامات انجام شده تب شدید ادامه داشته وقطع نمی
شود وحالت بیمار هرروز بدتر می شود تمای دوستان پزشک واساتید دانشکده
پزشکی توصیه های لازم را می نمایند ولی تب همچنان بالا باقی می ماند
بالاخره به توصیه یکی از همکاران قرار می شود
از مرحوم استاد دکتر محمد قریب
برای عیادت و کسب نظریه دعوت شود خوب ، طببعی است که
گروهی با این دعوت با توجه به متخصص اطفال بودن دکتر قریب مخا لفت می
کنند گفتگوی مفصلی بر پا شده وبعد از بحث وجد ل ، نهایتا به این نتیجه
می رسند که حد اقل این دعوت ضرری برای مرحوم دکتر بینش ور ندارد
وسرانجام از مرحوم استاد دکتر محمد قریب دعوت وایشان عیاد ت وفقط دوز
آنتی بیوتیک را افزایش می دهد با انجام این دستور داروئی تب بالای دکتر
بینش ور قطع شده وحال عمومی وی بهبود می یابد ، مجد د ا استاد دکتر
محمد قریب اآقای دکتر بینش ور عیادت وپس از مشاهده بهبودی وقطع تب ،
با خنده به مرحوم دکتر بینش ور می گوید :
« دیدی تو هنوز بچه هستی ومن طبیب اطفا ل باید تورا
معالجه کنم » إ إ
خاطره 90
کودک 4 ساله ای به همراه برادر 5 ماهه اش همراه پدر
ومادر برای معاینه شیرخوار 5 ماهه به مطب آمده بودند کودک 4 سا له هم
از مریض های من بود و به من گفت دیشب در قصر شما بازی میکردم وراه
میرفتم وپدرش گفت مثل اینکه خواب دیده است
خاطره 91
شیرخوار 23 ماهه را به علت تب برای معاینه مراجعه کرد
وترمومتر زیر بغلش گذاشتم ومنتظر شدم در این موقع مرتب به مادر می
گفت غغلم کن غغلم کن غغلم کن ومادر گفت می گوید بغلم کن وقتی معاینه
تمام شد ودر حین نسخه نوشتن به مادرش می گفت بریم بیرون در در ه مادرش
گفت منظور سرسره است
خاطره 92
خاطره دیگر از استاد دکتر محمد قریب در سال 1341 که من
در بخش اطفال بیمارستان هزار تختخوابی
استاژر بودم خواهر زاده ام را که آن زمان دو سا له بود
وتوسط پدرش که داماد ما بود جهت معاینه توسط استاد به بخش اطفال مراجعه
ومن در حین راند بخش که استاد داشتند از ایشان در خواست معاینه نمودم
وایشان احترام زیادی در حضور داماد به من گذاشتندوکودک دوساله را
معاینه ودستورات لازم را دادند وبعدا کاملا بهبودی یافت
خاطره 93
در مهر ماه 1369 که من دبیر اولین کنگره عفونی اطفال
بودم که توسط دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی در هتل استقلال برگزار می
شد وریاست محترم جمهور جناب آقای رفسنجانی پیام دادند وتوسط جناب آقای
حسن حبیبی معاون اول افتتاح گردید حدود یک هفته بعد از آزاد شدن
جناب آقای دکتر عباس پاک نژاد بعد از
10 سال اسارت در عراق دعوت کردیم که در کنگره ومراسم
افتتاح حضور داشته باشند که موافقت نمودند ودر مراسم افتتاح تشریف
داشتند از ایشان به عنوان پزشک وجراح قهرمان آ زادی به مدت 10 سا ل
اسارت وبا دادن دو شهید در 7 تیر که جزء 72
تن بودند تقدیر گردید
خاطره 94
کودک 4/3 ساله از دوبی در تابستان به ایران آمده بود که
مادرش می گفت دل درد دارد وقتی روی تخت معاینه نشست از کودک پرسیدم چه
شده است ؟ پاسخ داد :
آقای دکتر آمده ام دلم را خوب کنید در حالی که دست روی
شکمش گذاشته بود
ونشان می داد
خاطره 95
کودک 5/3 ساله به اتفاق پدر ومادر به مطب آمدند وقتی
وارد اطاق معاینه شد به او
گفتم چه شده است ؟ پاسخ داد آقای دکتر دانه های قرمز
روی بدنم هست که نمی توانم بخارانمش شما ببینید
وقتی معاینه کردم آبله مرغان داشت که تحت درمان قرار گرفت.
خاطره 96
بچه 5/3 ساله ای قبل از اینکه وارد اطاق معاینه شود ودر
اطاق انتظار منتظر بود شیرخوار دیگری در حال معاینه بودوگریه می کرد
کودک 5/3 ساله به
سکرتر گفته بود وقتی من به اطاق معاینه رفتم دروغی و
الکی گریه می کنم
وقتی وارد اطاق شد می خندید و وقتی روی تخت معاینه رفت
شروع به گریه الکی نمود که من به اوگفتم وقتی گریه می کنی باید اشک هم
داشته باشی پس چرا اشک نداری گفت الکی گریه می کنم إإ إإ
خاطره 97
کودک 5/3 ساله به علت تب 40 درجه وسردرد در بیمارستان
رسالت تهران بستری گردید در آزمایش خون محیطی هیپر لکوسیتوز وپلی
نوکلئر 90 % وباند سل 4% داشت که بزل مایع نخاع انجام ومننژیت با
کتریا ل رد گردید با احتمال سپتی سمی تحت در مان آنتی بیوتیک قرار
گرفت روز بعد همراه تب بالا دچار دل درد شدید شده بود وتوسط جراح بعد
از عکس ساده شکم وسونوگرافی معاینه وتشخیص شکم حاد جراحی رد گردیداما
کودک در این مدت وروز های بعد با دیدن پرستار یا پزشک شدیدا گریه می
کرد
در روز های آخر
درمان ورق برگشت ودیگر با دیدن پرستاران
وپزشک ناراحت نمی شد ومی گفت من می خواهم دکتر شوم ودکتر نی نی ها وبه
اونا سوزن بزنم ودیگه گریه نمی کنم إإإ
خاطره 98
دختر 5/5 ساله که هنوز مدرسه نمی رود وکلاس مکا لمه
زبان میرود یک روز معلم زبان به او می گوید من عاشقتم وبلا فاصله در
پاسخ می گوید
همه عاشق منند إإإ
همین کودک در منزل
صبا خوشگله
معروف است یک روز به مامانش می گوید صبا
خوشگله به انگلیسی چه باید گفت إإإ
خاطره 99
درسا ل 1360 دختر پسرخاله ام که شیرخوار حدود یک ساله
بود به علت اسهال خونی در یکی از
بیمارستان های خصوصی تهران بستری شده بود ومدت چند روز طول کشیده بود
وحا لش خوب
نبود عصر جمعه من به اتفاق همسرم برای دیدار شیرخوار به
بیمارستان رفتیم در عین حال اورا قیافه توکسیک دیدم گفتم با توجه به
حال عمومی واینکه آنتی بیوتیک هم تاثیر نداشته شاید انواژیناسیون داشته
باشد چون طببیش در آن ساعت در بیمارستان نبود به پسرخاله ام گفتم با
پزشک شیرخوار مطرح نماید وپیشنهاد رادیوگرافی دادم که با بی میلی انجام
واتفا قا تشخیص انواژیناسیون ( پیچ خوردگی روده ) درست بود با آقای
دکتر شفائی جراح اطفال بیمارستان مفید صحبت شد وایشان با وجودحالت
عمومی بد جراحی نمودند وحالش خوب شد والان از دانشگاه فارغ التحصیل
شده وازدواج هم نموده است
خاطره 100
کودک 4/2 ساله همراه مادرش به علت سرفه وتب به مطب آمده
بود در حین معاینه
کودک می گفت ببین درگوشم مورچه نرفته است ؟ وقتی
معاینه تمام شد کودک گفت آقای دکتر در گوشم مورچه نرفته است ؟
ومن به او گفتم گوشت سالم است ومورچه ندارد نسخه کودک
را نوشتم وبعد از شرح دارو به مادر کودک داده شد کودک منتظر شکلات بود
که به او شکلات معمولی داده شد او با نگاه مخصوص به آن نگاه کرد وگفت
من آب نبات چوبی را می خواهم وقتی به اودادم خندان خداحافظی کرد ومادر
هم از این اتفاق خنده اش گرفت
خاطره 101
دختر بچه 5/2 ساله ای به علت سرماخوردگی به اتفاق مادرش
به مطب آمد ند
گردن بند قشنگی
داشت به اوگفتم گردن بند قشنگی داری مثل خودت زیبا است
گفت آره گردن بند را عمه پری برام خریده در خونه هم گردن بند دارم ومن
حلما خوشکله هستم .
خاطره 102
در تاریخ 15 مرداد ماه هشتاد و هفت
مراسمی با شکوه برای تقدیر از
جناب آقای دکتر احمد سیادتی استاد دانشگاه
علوم پزشکی تهران از طرف دانشگاه تهران وسازمان نظام پزشکی جمهوری
اسلامی ایران وانجمن پزشکان کودکان ایران در تالار امام بیمارستان امام
خمینی در ساعت 11 صبح برگزار وهرکس از فعا لیت های درخشان استاد صحبت
می کردند تابلو زیبائی با نوشته های یک کودک جلب توجه میکرد واستاد نیز
خود صحبت نمودند وگفتند 50 سا ل خدمت در راه سلامتی و آموزش در ایران
دارم وآروزو می کنم 50 سا ل دیگر هم زنده باشم وخدمت نمایم.
خاطره 103
پدر ومادری جوان با یک بچه 2ساله به مطب آمدند ودر مورد
بچه دیگرشان که 5/7 ساله بود در
غیا ب کودک صحبت میکردند وتعریف کردند که کودک ما پیش فعا ل است گفتم
چه کسی تشخیص داده پاسخ دادند که در سایت شما در قسمت روان شناسی آن
مطالعه وهمه علائم در بچه ما وجود دارد استرس ، عدم تمرکز ، عدم احساس
خطر و...... گفتم در خانواده کسی مبتلا است پدر جواب داد خواهر خانم
هم عدم تمرکز دارد خندیدم وبه خانم گفتم خواهر شما را متهم میکند
. بالاخره گفتم کودک را بیاورند داخل مطب واز اوخواستم اسم ونام
فامیل رابگوید که درست بیان کرد گفتم کلاس اول که امتحان دادی چه نمره
ای گرفتی گفت همه نمره ها 20 ومعدلم هم 20 بود گفتم اسم وفامیلت را روی
کاغذ بنویس که با خط خوانا نوشت گفتم نقاشی بلدی گفت بله گفتم شکل یک
آدم رسم کن که بسیار خوب کشید وزن وقد رشد کودک هم خوب بود گفتم به نظر
مشکلی ندارد مختصری دارو تجویز وگفتم بعد از 2-3 ماه مراجعه کنید برای
بررسی مجد د وآزمایش ها ئی هم درخواست نمودم هنگام خروج مادر گفت همه
چیز به خیر وخوبی گذشت نهایت خانواده ما از طرف شوهر متهم شدیم
خاطره 104
کودک 4 ساله ای به اتفاق مادرش وارد مطب شدند ازاو
پرسیدم چند سالت است گفت 4 سال دارم گفتم چه شده است ؟ در حالی که با
دست نشان میداد پاسخ داد از بینیم آب میا د آومدم تا خوب شوم
گفتم چرا لبت قرمز است گفت ماتیک دوست دارم
خاطره 105
کودک 5/3 ساله به علت سرفه های مکرر ومزمن که از 6
ماه قبل شروع شده بود به همراه پدر ومادرش به مطب مراجعه ومادر شکایت
داشت که تا کنون به 8 پزشک مراجعه وتحت درمان های مختلف و آنتی بیوتیک
قرار گرفته و نتیجه ای نگرفته است کودک گفت آقای دکتر من چیز هائی که
سرفه ام را زیاد می کنددوست دارم سوال کردم چه چیز هائی ؟ کودک
پاسخ داد : انگور ، پیتزا ، خربزه ، موز ، شکلات پس از معاینه معلوم
شد سرفه های آلرژ یک دارد آزمایش داده شد ودرمان نیز شروع ش
خاطره 106
در سال های 1345 1346 که من در دوره سپاه بهداشت در
مشهد پیر آباد بهبهان و تمر وقره قوزی از توابع کلاله گنبد کاوس خدمت
می نمودم ودر سا ل 1347 که در بندر د یلم خدمت می کردم اغلب اوقات
می شنیدم که نوزاد تازه متولد شده مادر بزرگ ها سرمه می کشیدند و روغن
حیوانی وکره میدادند 40 -42 سا ل از ماجراگذشته است امروز (
28/5/1387 ) در بیمارستان رسالت تهران صبح نوزادی دختر متولد
ودر معاینه سا لم بود عصر همان روز در حین معاینه نوزادان پرستار بخش
اطلاع داد که نوزاد مرتب استفراغ می کند وگفتند مادر بزرگ ( مادر
شوهر ) به نوزاد شیرینی خامه ای داده است وگفته است می خواهد نوه
اش شیرین کام باشد و مادر نوزاد هم از این رویداد بسیار ناراحت بود
خاطره 107
در یکی از روز ها که نوزادی در بیمارستان رسالت تهران
با سزارین متولد شده بود روز ترخیص برای پاره ای از توضیحات وتوصیه
های لازم به اطاق نوزاد ومادر ش رفتم پدر ومادر و مادر بزرگ هم حضور
داشتند مسائلی در رابطه با شیر مادر گفتم ورعایت نکات لازم بیان کردم
در ضمن از والدین خواستم برای آزمایشات تیروئید وغربال گیری پس از 48
ساعت صبح وبعد از ظهر مراجعه کند در موقع خداحافظی پدر گفت نوزاد را
هم بیاوریم أ أ أ به پدر گفتم پس مادر
بزرگ را بیاورید که همگی خندیدند أأأ وتوضیح دادم از نوزاد می
خواهیم آزمایش غربا ل گیری را انجام دهیم
خاطره 108
کودک 3 ساله به اتفاق مادرش به مطب آمدند وقتی کودک
وارد اطاق شد پیراهنش را بالا زد
وبادست ناحیه ناف را فشار میداد و
می گفت دل درد دارم بعد روی تخت معاینه دراز کشید ومعاینه ونسخه داده
شد
خاطره 109
دختر 5/2 ساله ای به اتفاق مادرش وارد مطب شدند مادر به
کودک در منزل گفته بود جهت اندازه
گیری قد و وزن نزد دکتر میرویم بعد از ورود کودک بلا فاصله گفت
آقا دکتر می خواهی اندازم کنی ؟
ومادرش جریان را توضیح داد منظور اندازه گیری قد ووزن میباشد وقتی
معاینه انجام گردید
گفت من دکتر دارم و
مادرش بیان کرد منظورش گوشی است و هر روز همه را معاینه میکند وسپس
کودک گفت من امیر وبابا رامعاینه می کنم
خاطره 110
کودک 5/3 ساله ای را به علت تب بالا واستفراغ وبیحالی
در بیمارستان رسالت تهران بستری نمودم دستورات لازم داده بودم وپرستار
شب بخش خونگیری های درخواست شده وسرم وتزریقات کودک را انجام داده است
صبح وقتی به اطاق کودک جهت معاینه به اتفاق پرستار وارد اطاق شدم کودک
به من نگاه کرد ودر حالی که با انگشتش به طرف پرستار اشاره می کرد گفت
اونا کتک بزن و شل وپلش کن به خاطر اینکه سرم وسوزن بدست من زده است
. روز بعد که پرستار جهت سرکشی به اطاق کودک رفته کودک از او می
پرسد " حالا دیگه به ما اجازه میدید بریم خونه "
وقتی من جهت معاینه وویزیت روزانه به اطاق کودک رفتم با
دست دندان هایش را نشان میداد که
موش
نا قلا است رفته دندان ها یم را خورده است .
خاطره 111
کودک 4 ساله ای را جهت معاینه به مطب آوردند بعد شرح
حال ومعاینه ودستور داروئی نمی خواست از مطب برود والدین اصرار می
کردند که مریض ها بیرون منتظر هستند کودک ناگهان در حالی که روی پاها
نشست دست روی شکم گذاشت وگفت آخ آخ آخ إإإإ دلم در حالی که دروغی می
گفت دل درد دارم .
خاطره 112
درتابستان 1335 که تازه امتحا نا ت کلاس پنجم متوسطه
را داده بودم که در آن زمان به د یپلم علمی معروف بود وبعد از آن طبق
قوانین آن موقع می بایستی یکی از 3 رشته : طبیعی ، ریاضی ، ادبی را
انتخاب می کردیم تا برحسب آن رشته رشته دانشگاه را انتخاب می کردیم
بین انتخاب رشته ریاضی وطبیعی مشکوک بودم در آن زمان در شهر یزد یک
عالم روحانی داشتیم به نام حاج شیخ غلامرضا یزدی که فوق العاده زاهد
بود ومورد توجه همه مردم یزد بعد از نماز مغرب وعشاء خدمت ایشان رفتم
وگفتم با قرآن مجید استخاره نمایند برای من کدام رشته بهتر است بعد از
انجام استخاره ایشان فرمودند هردو رشته بسیار خوبست اما در مورد رشته
طبیعی آیه زیر را برای من خواندند وفرمودند این رشته برای شما بهترین
است و آیه این بود :
من احیا ها فکانما احیا الناس جمیعا
ومن رشته طبیعی را انتخاب وسعی کردم رشته پزشکی را
انتخاب کنم ودر حد توان به مردم خدمات پزشکی ارائه دهم امید است مورد
قبول حق تعالی قرار گیرد .
خاطره 113
کودک 2 ساله به علت عفونت ادراری در بیمارستان رسالت
تهران بستری نمود م دستور سرم وآنتی بیوتیک وریدی داده شد فرداصبح کودک
روی تخت نشسته بود درحالی که سرم با آتل در دست داشت به شوخی گفتم کدام
نرس این کار را کرده ودست ترا اینطور بسته است بگو تا دعوایش کنم اشاره
کردم به پرستاری که همراه من ویزیت میکرد گفتم این نرس بود کمی نگاه
کرد وگفت نه وبا انگشت به طرف ایستگاه پرستاری اشاره می کرد وگفت آونجا
إإإإإ بچه 2 ساله با این هوش خیلی جالب است عصر همان روز که در
کریدور بیمارستان اورا دیدم انگشت سبابه اش را بالا برد واجازه می
خواست با سرم وآتل و پایه سرم در راهروبیمارستان راه برود
خاطره 114
اینجانب به خاطر شغل پزشکی که انتخاب
کرده ام بعد از ظهر ها همیشه از ساعت 4- 8 بعد
از ظهر به استثناء پنجشنبه وجمعه به مدت
47
سال در مطب افطار می کنم وروز های زوج که از صبح تا شب در
درمانگاه بیمارستان رسالت تهران می باشم نماز هم در همان اطاق معاینه
بجا می آورم
خاطره 115
دختر 16 ماهه را برای واکسیناسیون آنفلوآنزا به مطب
آوردند در موقع معاینه که روی تخت معاینه قرار داشت ومن چراغ معاینه را
روشن کردم با انگشت سبابه به نور چراغ اشاره کرد وگفت برق برق
إإإإإ
خاطره 116
کودک 2 ساله با اسباب بازی که در دست داشت و شکل کلاغ
داشت برای معاینه به اتفاق پدر ومادر ش به مطب آمدند کودک که وزن
17 کیلو وقد 96 سانتیمتر یعنی مثل بچه 3 ساله به نظر می رسید در حالی
که به من اشاره میکرد می گفت کلاغ غاغا می کند وبا فشار دست صدای اورا
در می آورد در اخر معاینه از من غاغا می خواست مادرش گفت منظور آب نبات
چوبی است وقتی به اودادم مادرش گفت بگو نماز وروزه شما قبول باشد
وبلافاصله او هم جمله را تکرار کرد
خاطره 117
شیر خوار 8 ماهه ای را والدینش به مطب آوردند که پدر
ومادر 8 ماه برای درمانش اقدامات زیادی کرده بودند وشیرخوار بعد از 8
ماه وزن 3 کیلو راداشت بسیار نحیف ولاغر، چربی زیر پوست از بین رفته
ودچار سوء تغذیه شدید بود همرا ه اسیدوز کلیوی وقتی عکس اورا گرفتم
خواهرش گفت عکس من را هم همراه برادرم بگیرید که انجام شد جالب توجه
شیر خوار بسیار هوشیار به نظر می رسید .
خاطره 118
درتاریخ 25/6/1387 در بیمارستان رسالت تهران نوزادی
دختراز یک مادر 21 ساله که با همسر فامیل ودختر عمو وپسر عمو بودندتوسط
سزارین متولد با آپکار 10/9 زایمان اول بود دوساعت بعد از تولد توسط
اینجانب معاینه شد در معاینه به جز رنگ پریدگی شدید به نظر طبیعی بود
مشاوره برای اکوی قلب وفوق تخصص قلب درخواست که بعدا انجام گیرد آزما
یشات مختلف انجام که همگی طبیعی بود هموگلوبین 15 وپلاکت 279000 کومبس
منفی ورتیکولوسیت 9/3 درصد قند خون 84 و کلسیم 9 بیلی روبین 3/3 که
پس از 4 ساعت تکرار شد 7/4 و4 ساعت بعد 5/5 وحالت عمومی تا 24 ساعت
جز رنگ پریدگی نکته ای نداشت پس از 24 ساعت گفتند مختصری دیسترس تنفسی
پیداکرده که اکسیژن با هود گذاشته شد آزمایشات تکرار که نکته ای نداشت
رادیوگرافی ریتین انجام که سایه قلب وریه طبیعی و دیافراگم های دوطرف
نرمال بود کم کم دیسترس تنفسی افزایش می یافت که لوله داخل تراشه
گذاشته شد و به بخش مراقبت های ویژه نوزادان یکی از مراکز آموزشی اعزام
وپس از 4 ساعت با دستگاه رسپیراتور واقدامات ویژه که انجام شده بود
درگذشت علت مشخص نشده بود تشخیصی که به نظر می رسید بیماری قلبی
مادرزادی که در 24 ساعت اول فقط رنگ پریدگی داشته باشد مثل هیپو پلازی
بطن چپ ( هیپوپلاستیک لفت هارت سیندرم ) از مرکز آموزشی درخواست
اتوپسی برای تشخیص نمودم واز پدر نوزاد هم درخواست نمودم برای روشن شدن
تشخیص از جهت کمک به علم و وضعیت فرزند بعدی خانواده اجازه اتوپسی
بدهند که پدر بسیار خوب و روشنی که داشت اجازه دادند ودر اتوپسی نشان
داد که اصلا بطن چپ ندارد ومشکلات دیگر در آئورت و شریان ریوی ودهلیز
ها وجود داشت از موارد نادری بود که در مدت 43 سال طبابت می دید م .
|
|
خاطره 119
کودک
5/5 ساله جهت معاینه روی تخت معاینه نشست وقتی با چراغ وآبسلانگ خواستم
معاینه کنم گفت من چوب دوست ندارم در دهانم بگذاری گفتم آیا بستنی دوست
داری ؟ گفت بله گفتم خوب این مثل چوب بستنی است
چرا دوست نداری پاسخ داد من بستنی را دوست دارم ولی دوست ندارم چوبش را
بخورم
خاطره 120
کودک 5 ساله به اتفاق مادرش جهت معاینه گوش به مطب
آمدکه اسباب بازی های جدید به نام اسباب بازی ترانس فورمر در گوش کرده
بود وگوش راست خونریز ی کرده بود وقتی خواستم با اوتوسکپ گوش را معاینه
کنم اول خواستم گوش چپ را معاینه وسپس گوش راست را که خونریزی
داردمعاینه نمایم که کودک بلافاصله پاسخ داد آقای دکتر این
گوشم ( گوش چپ ) سالم است و با اشاره گوش راست را نشان می داد .
توجه وهشدار :
جسم خارجی برای کودکان بین 6 ماه تا 6 سال شایع است
بعضی ها تا 8 سال ذکر می کنند در بررسی بین 6842 مورد جسم خارجی که در
ایران انجام شده 75 درصد بین 2-8 سالگی و 90 در صد قابل پیشگیری بوده
است دادن بادام ، پسته ، فندق ، پاک کن ، وسائل واسباب بازی های نوک
تیز ویا گرد دانه تسبیح ، دکمه به دست بچه ها نباید در اختیار بچه
ها قرار گیرد
خاطره 121
در سال 1336 یعنی حدود 56 سال قبل
جناب اقای دکتر عباس ظریف از
جناب آقای دکتررضا پاک نژاد
که بعدا جزء
72 تن شهدای هفتم تیر گردیدند وبرادرشان جناب آقای
دکتر عباس پاک نژاد مدت 10 سال در جنگ تحمیلی عراق
اسیر بودند وبرادردیگرشان هم جزء 72 تن شهدای 7 تیر
هستند از ایشان اندرزی در خواست میکند که بتواند
همیشه چون چراغی فراراهش قرار گیرد ایشان در جواب
چنین مرقوم می فرمایند:
بسمه تعالی وبه ثقتی
آنقدر نیکی کن که بر
تو ثابت شود پاداشی از مردم جز بدی نداری ومتاسف مباش
که اگر می سوزی عده ای از روشنائی سوختن تو می توانند
استفاده نمایند و این چنین سوختن از سوختن در سرای
دیگر امان خواهد بو د – دکترسیدرضا پاک نژاد12/10/1336
اندرز بسیار پر معنائی است
انشاء-------بتوانیم انجام دهیم
خاطره 122
درسال 1362پدر ومادر مهندسی که منزل آن ها در منطقه ونک
بود به مطب آمدند برای فرزند پسرشان که بیمار بود در ضمن گرفتن شرح حال
متوجه شدم که برای این فرزند که 9 ساله بود واکسن اوریون تزریق نشده
است به پدر ومادر توصیه شد هرچه زودتر بعد از بهبودی فرزند را برای
واکسیناسیون اوریون بیاورند که این توصیه انجام نشد یک سال بعد کودک را
به علت سردرد واستفراغ به مطب آوردند که تشخیص مننژیت اوریونی مطرح
وسفارش بستری وبز ل مایع نخاع شد کودک بستری ونتیجه پونکسیون مننژیت
بود تحت درمان ومراقبت کامل قرار گرفت پس از ترخیص یکی از عوارض بسیار
نادر مننژیت اوریونی که یک در میلیون ذکر می شود مبتلا گردید حالا پدر
ومادر ناراحت که در امر واکسیناسیون قصور کرده اند چند وقت بعد والدین
گفتند پسر در مدرسه جلو هم کلاسان خجالت می کشد که باید در میز
جلوبنشیند وگوش سالمش را به طرف جلو جهت شنیدن حرف های معلم کج کند 24
سال از این ماجرا گذشت همین فرزندپسر همراه فرزند تازه متولد شده اش که
دختر است در تاریخ 8/8/1387 مراجعه وکنترل گردید واین خاطره را باز گو
کردم وپسر هم برایش مسائل تازه شد
توجه
:
والدین باید در امر واکسیناسیون فرزندشان کوشا باشند
و به موقع واکسیناسیون های لازم را انجام دهند .
خاطره 123
در سال 1368 کنگره بیماریهای عفونی در شهر تبریز توسط
دانشگاه علوم پزشکی تبریز برگزار و من هم در آن کنگره سخنرانی داشتم
زمانی بود که من در بخش عفونی اطفال
بیمارستان لبافی نژاد بودم .
دبیر کنگره در حین خوش آمد گوئی چند عکس ازآثار تاریخی
استان آذربایجان را با اسلاید نشان داد وگفت به بهترین استادی که پاسخ
دهد وجواب صحیح بدهد در آخر کنگره جایزه میدهیم من هم در مسابقه شرکت
نمودم اما به مناسبتی ایجاب نمود که روز آخر کنگره وقبل از خاتمه کنگره
به تهران بیایم یک هفته از ماجرا گذشت ومن هم اصلا مسابقه را فراموش
کرده بودم که استاد بسیار وارسته و معروف دانشگاه تهران جناب آقای
دکتر مولوی به من تلفن کردند وگفتند من در ساختمان اسکان هستم وجایزه
شما پیش من است بیائید جایزه را بگیرید من با حالت تعجب پرسیدم مگر در
میان این همه اساتید من برنده شدم ؟ گفتند چون تعداد زیادی پاسخ صحیح
داده بودند وشما کمترین جواب را داده بودید جایزه برای شما در نظر
گرفتند ومن هم رفتم جایزه را که کوزه ای بود گرفتم ویادگاری از آن
گنگره که حدود 20 سال میگذرد در منزل نگهداری نمودم وهنوز هم نمی دانم
که واقعا از جواب صحیح یا نا صحیح برنده شده ام ؟ إإإ وعکس کوزه
اهدائی کنگره را میتوانید ببینید
خاطره 124
درسال 1371 که من دبیر اولین کنگره تنفسی در کودکان
بودم تصمیم داشتم کتاب تکس تنفسی کودکان هم تالیف نمایم کتاب آماده
چاپ شد وقتی درچاپخانه مراحل پایانی چاپ را سپری می نمود یادم آمد که
مطلب مهمی فراموش
کرده ام ( کیست هیداتید ریه ) یادم آمد که این مطلب توسط جناب آقای
دکتر فرخ سعیدی جراح عالیقدر تحقیق شده به ایشان تلفن کردم وخواهش کردم
این مطلب را ایشان تهیه کنند ایشان با کمال میل تقبل نمودند سپس از
ایشان در خواست دیگری نمودم که در ظرف مدت 1-2 روز تحویل نمایندایشان
گفتند به این زودی ومن پاسخ دادم بله چون چاپ کتاب تکس تنفسی کودکان در
حال مراحل نهائی می باشد ایشان گفتند زمانی در ژاپن اتومبیلی تهیه شده
بود وصاحب کارخانه دنبال اسم قشنگی برای اتومبیل بود وبه یکی از کسانی
که در نامگذاری ها تبحر داشت تلفنی سوال کرد
وگفت در ظرف مدت 1-2 روز ارائه دهدایشان هم گفت [ دت سون به
انگلیسی که معادل فارسی آن به این زودی ] وصاحب کارخانه گفت
خیلی خوب اسمی است ونام
ماشین را [ داتسون ] گذاشت و این خاطره همیشه من به
یاد دارم البته ایشان این مطلب ظرف چند روز ارائه دادند ودر کتاب تکس
تنفسی کودکان چاپ گردید
خاطره 125
کودک 5/4 ساله ای به همراه مادرش به مطب آمد مادر تعریف
کرد که این دختر به منزل مادر بزرگش در لواسان رفته بود ویکی از دختر
های همسایه هم برای بازی با این دختر بچه به منزل ایشان آمده بود وبه
اوگفت بیا خودکشی کنیم ومیخی به دست اوداده بود که داخل سورخ پریز برق
کند ودختر بچه میگوید اول تو انجام بده اگر خوب بود من هم انجام میدهم
که این مکالمه را مادر بزرگ می شنود وفورا به طبقه پائین می آید وقضیه
فیصله می یابد
توجه:
والدین
به این نکته جلب می شود به بچه ها باید آموزش داد وخطرات احتمالی برق
را بیان نمود از طرف دیگر سوراخ های برق در دسترس کودکان پوشیده شود
خاطره 126
کودک 5/4 ساله ای به علت تب بالا در بیمارستان رسالت
تهران بستری شده بود هنگامی که صبح جهت ویزیت به اطاق او رفتم مادر
اظهار داشت کودک از خوردن شیر امتناع می کند علت را پرسیدم مادر پاسخ
داد بچه من خیلی مقرراتی است وچون پزشک قبلی توصیه کرده است شیر در تب
خوب نیست لذا امروز شیر نخورده است وقتی بیدار شد ازاوسوال کردم چرا
شیر نخورده ای ؟ پاسخ داد چون مادر بزرگ گفته در موقع تب شیر خوب
نیست به ا و گفتم شیر بهترین غذا است وشما می توانید شیر وسوپ وآب میوه
ومیوه را مصرف کنید بعد از چند دقیقه آمد وگفت کودک می خواهد شیر وکیک
بخورد اشکا لی ندارد گفتم می تواند مصرف کند
خاطره 127
پسر 4/2 ساله به علت عفونت در بیمارستان بستری شده بود
پس از چند روز مرخص می شود وبا دستور خوراکی در منزل دارو را ادامه
میدهد هفته بعد جهت کنترل بیماری به مطب مراجعه می کند وقتی حالش سوال
می شود مادر پاسخ میدهد که در منزل مرتب صدا میزند ساعت آمپول است تلفن
کن نرس ها بیایند وخود کودک به شوخی گفت الان ساعت آمپول است پرستا ر
را خبر کنید
خاطره 128
در
تاریخ 19/6/1377 نوزادی متولد شد به نام حمید رضا
علی اوسط که پدر مادر بعد از سال ها انتظار دارای
چنین فرزندی شده بودند که متاسفانه دارای بیماری قلبی
بود به نام « ترانکس آرتریوزوس » که اکوشده
بود پدرش می گفت هر چقدر خرجش باشد آماده هست
والتماس میکرد کاری انجام دهیم در آن موقع کنگره بین
المللی اطفال دانشگاه تهران در حال برگزاری بود و جناب
آقای دکتر سیاسی فوق تخصص قلب هم از آمریکا آمده بودند
و به عنوان سخنران حضور داشتند من اکوکاردیوگرافی
ورادیوگرافی وآزمایش های نوزاد را به ایشان نشان دادم
پاسخ دادند اگر در ظرف مدت 3 ماه عمل شود نتیجه بخش
خواهد بود وگفتند اگر به آمریکا بیاید من همکاری لازم
را در مورد عمل قلب ایشان انجام میدهم البته در ایران
هم موافقت شده بود برای رفتن آمریکا پدر در نظر داشت
منزلش را بفروشد ونوزاد را برای عمل جراحی قلب به
آمریکا ببرد آقایان دکتر سیاسی ، دکتر مهران پور ،
دکتر مجتهد زاده هم در جریان اقدامات درمانی وکمک به
اوداشتند اما پدر در لحظات آخر استخاره کرد ورفتن به
آمریکا بد آمد وتصمیم به مراقبت طبی نمودند بعد ها که
بزرگتر شد می آمد به مطب وراجع به ماهی گیری در سد
لارسخن می گفت ودعوت کرد که من هم یک روز تعطیل برا ی
ماهی گیری به لار بروم در مراجعات بعدی من گاهی مسئله
ماهی گیری را یاد آوری میکردم مدتی بود که خبری از او
نداشتم وداشتم نگران می شدم که در تاریخ 2 دی ماه 1387
به کلینیک من در بیمارستان رسالت تهران مراجعه کرد عکس
در 10 سالگی گرفتم که ملاحظه می فرمائید . بنابر این
در طب 2 ضرب در 2 مسای 4 صحیح نیست .
با کمال تاسف در تاریخ 18/6/1392 مادر
ش با صدای غمگین وگریه وناله به من تلفن کرد که
فرزندش بعد از ماهیگیری در سد لار به علت ناراحتی قلب
به بیمارستان قلب مدرس مراجعه وبا حضور متخصص قلب
اطفال در سن 15 سالگی ودر تاریخ 5/6
/1392 فوت میکند
شاید در دنیا این اولین مورد بیماری قلبی با ترانکوس
آرتریوزوس باشد که بدون جراحی قلب تا سن 15 سالگی زنده
مانده است ، این ضایعه اسفناک را به خانواده وپدر
ومادر داغدارش تسلیت گفته وبرایشان صبر آروزومیکنم
پروفسور محمد حسین سلطان زاده
خاطره 129
درتاریخ 21/10/1387 نوزادی در بیمارستان رسالت تهران
متولد شد با وزن 670/4 کیلوگرم وقد 57 سانتیمتر با ابروهای پر پشت که
گویا تتو کرده بودند که جالب توجه بود
خاطره 130
شیرخوار دختر 5/7 ماهه را به مطب آوردند که پدر و مادر
اظهار داشتند 2 ماه است که فرزندشان مشکل شلی وبیحالی داشته وقدرت
نشستن وگردن گرفتن هم از دست داده است افتادگی پلک ها هم اضافه شده که
در مرکز آموزشی بستری می شود 2بار بزل مایع نخاع انجام آزمایش های
ام-آر-ا ی وبررسی های عضلانی وآزمایش متابولیک انجام میگیرد سپس مرخص
ومجددا در بیماستان آموزشی دیگر بستری میشود که در موقع بستری کودک
هوشیار ولی بیحالی وشلی شدید داشته هیپوتون وگردن نمیگیرد چشم ها
افتادگی پلک ها ( پتوز ) داشته است مادر اظهار میدارد از 5/5 ماهگی
تغذیه کمکی شروع کرده وعسل هم به شیرخوار داده است در آزمایش انستیتو
پاستور در نمونه مدفوع تست بوتولیسم نوع توکسین آ مثبت شده استکه
بیمار تحت درمان قرار میگیرد ودر حال حاضر کودک سالم است
توجه
مادر 2 کار اشتباه انجام داده است
اول
تغذیه تکمیلی قبل ازپایان 6 ماهگی شروع کرده است
دوم
اینکه زیر یک سال دادن عسل قدغن استکه در 5/5 ماهگی داده است
خاطره 131
نوزاد 34 روزه را به علت لب شکری وشکا ف کام به مطب
آوردند با 9 قلم دارو شربت های مختلف که آن ها را بالای سر نوزاد
گذاشتم درازای آن شربت ها از قد نوزاد بیشتر بود که همه را قطع کردم
ملاحظه فرمائید ـــــــــــــــــ إإإإإإإ آیا همه این داروها
برای نوزاد 34 روزه لازم است ؟
خاطره 132
دختر دختر 4/3 ساله به مطب آمد ودر حالی که کتابی در
دست داشت کفت این کتاب من است ومیخواهم به مدرسه بروم وبعد دانشگاه
وادامه داد که این کتاب دانشگاه من نیست من 4 ساله هستم و تولدم گذشته
است . وقتی در مورد غذاها ومغز گردو و بادام صحبت کردم وگفتم بجای
تنقلات روزانه مصرف کند مادرش بزرگش تعریف کرد که در یکی از روز ها
جراح مغز واعصاب داشت در تلویزیون در مورد مغز صحبت می کرد وماکت مغز
را هم آورده بود ونشان میداد این کودک که مغر رامی بیند میگوید چین
وشکنج مغز شبیه گردو است واز آن ببعد گردو را دوست دارد ومیگوید
میخواهم جراح مغز شوم
خاطره 133
در سال 1380 در یکی از شب های سرد وبرفی قرار
بود جناب
آقای دکتر حسین قریب فرزند استاد دکتر محمد قریب از آمریکا به تهران
بیایند ومن قبلا تلفنی ساعت حضورشان در فرودگاه سوال کرده بودم البته
آقای دکتر به فامیل هم گفته بودند همه ذکر کردند آقای دکتر حسین قریب
مثلا 2 صبح سه شنبه وارد فرودگاه مهراباد می شوند ومن هم گفتم 2 صبح
دوشنبه وارد فرودگاه خواهند شد وقتی خواستم به استقبال ایشان بروم
همسرم خندیدید وگفت همه گفته اند که فرداشب وارد میشوند وتو تنها
برو
وخیط شو به هر حال من با حالت تردید رفتم واتفا قا تشریف آوردند ومن
اصرار که چون امشب کسی منتظر شما نیست به منزل ما برویم ولی قبول
نکردند و به درب منزل خودشان که در خیابان میرعماد بود ومادرشان هم
آنجا بودند رفتیم من منتظر شدم که در این شب سرد وبرفی وارد خانه شوند
ومن بروم که هرچه زنگ زدندکسی درب را باز نکردتوسط سرایدار به طبقه
ششم رفتیم وهرچه زنگ زدیم کسی درب را باز نکرد صدای زنگ نشنیدند با
کلید هم به خاطر کلید داخل باز نشد لذا آقای دکتر حسین قریب ناچارا
همراه من به منزل ما آمدند وشب فراموش نشدنی داشتیم این افتخار نصیب
من شد .
خاطره 134
کودک دختر 5/3 سا له ای به اتفاق مادرش برای اولین
مرتبه به کلینیک اطفال بیمارستان رسالت تهران مراجعه کرد کودک بسیار
خوش صحبت ولحن شیرینی داشت وشروع به صحبت با من نمود وکنار میز ایستاد
وگفت آقا دکتر من آمپول دوست ندارم گوشم درد میکند وبا دست اتوسکوپ را
نشان میداد وگفت اینا داخل گوشم کن ووقتی من انجام دادم حالا اونا (
با اشاره گوشی را نشان میداد ) روسینه ام بگذار و وقتی صدای قلب وریه
اش را گوش کردم
گوشی را با اجازه از من گرفت که صدای قلبش را خودش
بشنود.
خاطره 135
کودک 6 ساله ای به اتفاق مادرش به مطب مراجعه کردند
علت مراجعه سرفه های مکرر
بود که اکثرا در شب ها ودر منز ل اتفاق
می افتد کودک سابقه تب وتشنج هم در 2 ماه قبل داشت که در بیمارستان
آموزشی بستری شده بود در آزمایش های انجام شده آلرژی شدید داشت در ضمن
معاینه و پرسش و پاسخ با مادر وکودک واینکه چه عواملی باعث آلرژی
وسرفه میشود مادر سوال کرد آیا پرند گان خا نگی هم ممکن است سبب آلرژی
و سرفه شود که پاسخ دادم بله امکان دارد گفتم مگر شما در منزل پرنده
دارید ؟ إ إ إ که بلافاصله مادر و کودک هر دو جواب دادند بله ما در
خا نه پرندگان زیادی داریم : قناری ، سره قناری ، کفتر منظور کبوتر
بود همه داریم وکودک بسیار با مزه صحبت کرد وگفت بابا حاضر نیست
اونارا از دست بده ومن هم به بابا گفتم این پرنده های لا مذهب را از
خونه ببر که من مریض نشوم ومن بلافاصله از او عکس گرفتم وگفتم در سایت
این خاطره را می نویسم که پدرت بخواند و پرنده ها را بیرون ببرد در
پاسخ کودک گفت « خدا هرچه می خواهید بهتان بدهد که من از دست
پرنده ها راحت شوم وسرفه نکم » آخرین سوال هم این بود که آیا
عید می توانم مسافرت بروم که گفتم ممکن تغییر آب وهوا برایتان بهتر
باشد وسرفه قطع گردد خوشحال شدند
خاطره 136
پدر ومادری با ناراحتی به اتفاق فرزند 8/2 ساله پسر
مراجعه کردند که فرزندشان به طور ناگهانی دجار لکنت زبان شده وقتی از
مادر انفرادی سوال کردم وسابقه را خواستم شرح دهند
سه مطلب
جلب توجه می کرد
اول
در فامیل پدر ومادر سابقه ای از لکنت زبان ذکر نمی شد
دوم
اینکه کودک فیلم سیندرلا را می خواسته تماشا کند وقبلا صدای باند هارا
بلند کرده وقتی دسگاه را روشن میکند ناگهان با صدای وحشتناکی مواجه می
شود ومی ترسد
سوم
مادر هم میخواسته کودک را تنبیه نماید اورا در اطاقی تنها حبس میکند
وکتک هم می زند و بعد از این ماجراها کودک به لکنت زبان مبتلا می شود .
لکنت زبان به طور معمول بین سنین 2-7 سالگی شروع میشود
شیوع حدود یک درصد ودر پسران سه برابر دختران دیده میشود
در طول تاریخ افراد برجسته ای مثل چرچیل ، داروین ،
ناپلئون ، روزولت مبتلا بوده اند .
عوامل متعدد ژنیتیکی ، محیطی تاثیر متقابل دارند
50 % تا 80 % به طور خود بخودی بهبودی مییابد .
یکی از منسوخ ترین روش های تربیت کودکان کتک زدن است
انسان با نگاهش بهتر از دستش می تواند دیگران را کتک
بزند .
خاطره 137
کودک 5/3 ساله به نام باران که در سفر آفریقای جنوبی در
ایام تعطیلات نوروزی رفته بودم وبا من هم سفر بود شیرین زبان ودر ماشین
گشت بلند گو از دست راهنمای تور گرفت وصحبت میکرد .
یک دفعه در مورد ضایعه ای که در بالای سینه داشت پیر
اهنش را کنار زد وضایعه را نشان داد وگفت این خال عروقی است وداره خوب
میشه .
در زمان دیگر که ماسک مخصوص روی صورت وچشم هارا
پوشانده بود گفتم باران را ندیدی ؟ فورا ماسک را از صورت برداشت وگفت
من باران هستم ماسک گذاشته بودم
زمان غذاخوردن هم جالب بود بشقاب غذا را جلو خود گذاشت
وبا قاشق وچنگال شروع به غذا خوردن نمود.
توجه به این نکته که درسنین پیش دبستانی باید به کودک
اجازه داد استقلال داشته باشد وخود غذایش را بخورد با فشار و زور نباید
به کودک غذا داد با تهدید نباید غذا داد .
خاطره 138
نوزاد 33 روزه ای را به مطب آوردند ودر سابقه مادر بعد
از 7-8 سال با مشکلاتی بچه دار شده بود ودوهفته قبل هم به مطب مراجعه
کرده بود وبه مادر توصیه شده بود که تا 6 ماهگی جز شیر مادر حتی آب هم
به نوزاد ندهد که در تعطیلات عید نوروز به رشت سفر کرده بودند ودر
هفتم فروردین به پزشکی مراجعه وشیر خشک تجویز می شود ومادر بدون توجه
به توصیه اینجانب شیشه وپستانک وشیر خشک تهیه وبه نوزاد شیر خشک میدهد
نیمه های شب بجه بیدار می شود ومادر در تاریکی شیشه شیر را به دهان
نوزاد میگذارد بعد از آن بچه به سرفه می افتد چراغ را روشن می کند که
ببیند چه شده ؟ می بیند پستانک سوراخ های متعدد دارد وچون در خانه موش
هم داشته مادر متوجه می شود توسط موش جویده و لیسیده شده است مادر
متوحش وبا من تماس میگیرد وبه تهران مراجعه ومن هم اورا به انستیتو
پاستور از نظر بیماریهای منتقله از موش به انسان مثل یرسینیا واسپیروکت
و غیره معرفی کردم .
در اینجا توجه مادران را به اهمیت شیر مادر بخصوص در
مسافرت از نظر پیشگیری
از عفونت ها جلب مینمایم .
خاطره 139
مادری مهربان شیرخوار 6 ماهه را برای چکاپ ودستور شروع
تغذیه تکمیلی به مطب آورده بود پس معاینه وتشریح وطرز شروع تغذیه
تکمیلی که ابتدا با فرنی شروع کند و از روزی یک قاشق مربا خوری وتدریجا
در آخر هفته به 12 قاشق مرباخوری افزایش دهد یعنی 4 بار و هر دفعه 3
قاشق وهفته دوم حریره بادام بهمین منوال شروع کند وطرز تهیه حریره
بادام وسپس سوپ ماهیچه بیان گردید در این موقع مادر گفت 5 /5 سال قبل
مقداری بادام جهت تهیه حریره بادام برای فرزند قبلی تهیه کرده ام آیا
میتوانم آن ها را مصرف کنم ؟ إإإإإإإ من تعجب کردم که بادام کوبیده
5/5 سال قبل را در یخچال نگهداری کرده است .
خاطره 140
کودک 5/3 ساله ای به همراه مادرش به عمت گلودرد ودل درد
به مطب آمدند کودک روی تخت نشست وحاضر نبود روی تخت بخوابد وقتی سوال
کردم چرا روی تخت نمی خوابی پاسخ داد اگر بخوابم خوابم می بره
إإإإإإإإإ
خاطره 141
دختر 6 ساله ای به همراه مادر وبرادر 10 ماهه اش به مطب
آمدند وقتی اسمش را پرسیدم گفت آقای دکتر ما همیشه پیش شما می آئیم
اسمش را نمی دانید ؟ مارا نمی شناسید إإإإإإ گفتم چرا اما مثل شما
زیاد میآیند گفت پس چرا اسمامون را می پرسید . ؟
خاطره 142
شیرخوار 18 ماهه ای را برای اولین مرتبه به علت تب بالا
وتشنج به مطب آمدند و فورا به اطاق معاینه وارد وبلا فاصله اقدامات
اورژنس انجام وبرای درمان به بیمارستان اعزام وبستری گردید آزمایشات
ضروری انجام ومنتظر جواب شدم از سابقه سوال کردم در فامیل سابقه تب و
تشنج وجود داشت وقتی پا سخ آزمایشات گرفتم لکوپنی شدید گلبول سفید
2100 که خیلی پائین نشان میداد گفتم ویروسی است ونه بزل مایع نخاع
انجام گردید ونه آنتی بیوتیک تجویز شد بیمار تحت نظر قرار گرفت روز
چهارم شروع تب بثورات ظاهر گردید و مسجل گردید که علت تب و تشنج
روزاولا اینفانتم است بنابر این اگر علائم دال بر عفونت نباشد با ید در
دادن آنتی بیوتیک عجله نکرد .
خاطره 143
دختر 4/4 ساله ای به همراه مادرش به
مطب آمد بلافاصله بعد از ورود وقبل از اینکه من اسمش
را سوال کنم گفت : آقای دکتر من دکتر دیگری هم دارم
که به من نقل میدهد که شما آب نبات میدهید وگفته نقل
را بخورم دلم خوب میشود ولی دلم خوب نشد ( مادرش گفت
پنج شنبه ها وجمعه ها که شما نیستید به درمانگاهی
نزدیک منزل میرویم ) وحالا آمده ام تا شربتی بدهید
که دل دردم خوب شود .
خاطره 144
مادری درحالی که مضطرب بود فرزند 9
ماهه اش که آلرژی شدید وکهیر جنرالیزه داشت به مطب
مراجعه کرد واظهار داشت شما روز گذشته در تصویر زندگی
بیان کردید که به شیرخواران غذاهائی که مادر در منزل
درست می کند واز موادی که بعدا سرسفره خانواده است
تهیه می شود برای شیرخوار مناسب تر از غذاهای آماده
تجارتی است متاسفانه یکی از همسا یگان امروز یکی از
غذاهای آماده شده تجارتی از یکی از کارخانجات به شیر
خوار 9 ماهه ام داد وحالا مشکل آلرژی شدید ایجاد شده
است واظهار داشت من خود را مقصر میدانم که حرف شما را
گوش نکرده املطفا زودتر دارو بدهید
خاطره 145
در سفرسیاحتی که به اتفاق
همسرم به ایتالیا داشتیم ابتدا در شهر
ونیز وارد شدیم در
فرودگاه خانم وآقا ئی به اتفاق دو فرزند 5/4
ساله به نام کیانا و3 ساله به نام کورش
اظهار محبت کردند وگفتند این دو کودک
مریض های شما هستند که من به خاطر نداشتم
وضمن تشکر فامیلشان را سوال کردم شاید به
خاطرم بیاید ایشان اظهار کردند از بیماران
ایتر نتی شما می باشند وگفتند ما از موقع تولد
از وب سایت شما برای تغذیه وبیماری های عفونی
وغیر عفونی وروانپزشکی کودکان استفاده می کنیم
بهر حال خوشحال شدم که بیمار اینترنتی هم
دارم
امید وارم این سایت علمی که
حاوی بسیاری از مطالب دانستنی های پزشکی در
رابطه با سلامتی کودکان است بتواند در سلامت
اطفال ایرانی در هر کجای جهان باشد
خاطره 146
کودکان درسن دو سالگی ببعد
خودشان غذامیخورند واحتیاجی به گفتن وتاکید
کردن
ندارند خودشان تصمیم میگیرند غذا بخورند واگر
به آنها بگوئید غذایت را بخور بر عکس انجام
میدهند و لج میکنند وغذا نمی خورند در این
زمان تاکید به غذاخوردن ، تشویق ، تهدید ،
جایزه دادن موثر نیست بلکه باید آن ها را آزاد
گذاشت وهمه خانواده با هم غذا صرف کنند وحدود
نیم ساعت برای غذاخوردن در نظر بگیرند و بعد
از آن غذا وبشقاب ها را جمع نمایند اکثر اوقات
کودکان از والدین تقلید میکنند
در اینجا کودکی را می بینید
در حال غذا خوردن است بدون اینکه کسی به
او بگوید غذا بخور
خاطره 147
نوزادی در بیمارستان رسالت
تهران متولد گردید مادر بزرگ ابروها وچشم ومژه
های نوزاد را سرمه کشیده بود در این زمان هم
هنوز آداب ورسوم قدیمی مادر بزرگ ها اجرا
مینمایند
خاطره 148
دختر 4 ساله ای به اتفاق مادرش به کلینیک
کودکان بیمارستان رسالت تهران آمدند وگفت آقا
دکتر من به مهما نی فامیلی رفته بودم واستفراغ
میکنم ودل درد وتب هم دارم به اوگفتم روی تخت
دراز بکشد تا معاینه نمایم
وگفتم بزرگ شده
ای ؟ بلافاصله پاسخ داد
<
عمو نادر گفته بزرگ شده ام شیر خوردم ،
غذا خوردم وبزرگ شده ام
>
خاطره 149
در اواخر بهمن ماه 1364 دو قلوئی به نام های
مژده ومرجان در دو ماهگی با حال عمومی بسیار
بد ودیسترس تنفسی وسپتی سمی و بیماری مادرزادی
قلب به بیمارستان رسالت تهران آوردند ودستور
بستری در بخش داده شد ولی هر چه تلاش کردم تخت
خالی برای بستری نبود ناچار در اطاق
ایزوله نوزادان با وجودی که می دانستم بالای
یک ماه نباید بستری نمایم ولی به خاطر نجات
دوقلو ها اقدام به بستر ی ودرمان نمودم
وفردا صبح با اعتراض همکاران قرار گرفتم وبا
خالی شدن تخت به بخش دیگر منتقل ودرمان
ادامه یافت وبا بهبودی نسبی مرخص شدند بعدا قل
اول در انگلستان و قل دوم در ایران عمل
جراحی قلب انجام دادندوسال ها دوقلوها تحت نظر
بودند و پدر ومادر هم تشکر نمودند اکنون قل
اول فوق لیسانس معماری وقل دوم فوق لیسانس
جامعه شناسی می باشند
خاطره 150
در سال 1370 که تصمیم گرفتم کتاب تکس تنفسی
کودکان را به کمک همکاران تالیف نمایم مطالب
مورد نظر وتهیه شده را جهت جناب آقای پروفسور
محسن ضیائی که استاد در دانشگاه جرج واشنگتن
بودند جهت اظهار نظر فرستادم وایشان نظرشان را
در یک صفحه برایم ارسال نمودند که آن نوشته در
اول تکس تنفسی جهت اطلاع همه چاپ نمودم ایشان
مرقوم فرموده بودند کتاب در حد یک آن سیکلوپدی
میباشد و کتاب تکس تنفسی برای اولین بار در
آذر ماه 1371 به فارسی تالیف
گردید
خاطره 151
دختر 2/2 ساله به اتفاق
مادرش به کلینیک بیمارستان رسالت تهران
مراجعه وسلام کرد خواستم به او دست
بدهم گفت دستم کثیف است از مادر سوال
کردم چرا ؟ گفت 2 ساعت منتظر شدیم دست ها
یش به جاهای مختلف زده است واجازه خواست
دستش را صابون بزند که برای من خیلی جالب
بود از بیان کودک 2/2 ساله بعد از آن
معاینه کردم وقتی گفتم از تخت معاینه
پائین بیاید گفت آقا دکتر چشم ها را
ندیدید چون دفعات قبل پلک هارا از نظر
کم خونی دیده بودم .
خاطره 152
پسردو و نیم
ساله به همراه پدر و مادرش جهت معاینه
به مطب آمدند جهت معاینه ووزن کردن
کودک را روی ترازو قرار دادم
بلند صدا زد
بابا اینجا خطرناک است إإإإ
خاطره 153
در سال 1369 که سفیر کشور
هندوستان در ایران تازه عوض شده بود وسفیر
جدید به نام آقای انصاری به اتفاق خانواده
اش به ایران آمده بودند ومن دبیر اولین
کنگره عفونی اطفال بودم وجناب آقای دکتر
علی اکبر ولایتی که در آن زمان وزیر امور
خارجه بودند ریاست کنگره هم به عهده
داشتند تازه یک هفته بود که سفیر هندوستان
با خانواده وارد تهران شده بودند توسط
آقای عثمانی از سفارت هند با اینجانب در
مورد تب بسیار بالا ی یکی از فرزندان سفیر
صحبت نمودند با وجودی که به علت برگزاری
کنگره خیلی گرفتار بودم ایشان را معاینه
وبه علت تب بالا ورنگ پریدگی در بیمارستان
رسالت تهران بستری نمودم کودک بسیار بد
حال بود در ضمن آزمایشات چون تازه از
هندوستان آمده بود از
نظر مالاریا
هم آزمایش در خواست نمودم و به
علت هموگلوبین پائین خون هم توصیه شد در
آن موقع یکی از اساتید عفونی اطفال
دانشگاه نیودهلی پروفسورچوپرا
در کنگره
کنفرانس داشتند با
آقای سفیر برای مشاوره پروفسور چوپرا
استاد دانشگاه نیودهلی در مورد درمان
کودکشان که بسیار بد حال بود صحبت نمودم
واز ایشان خواستم کودک را معاینه نماید
تشخیص مالاریا تائید ودرمان
انجام وبا بهبودی مرخص گردید
خاطره 154
پسر بچه 3 ساله ای به اتفاق پدرش از
شهرستان ایلام جهت درمان به مطب آمدند پدر
تعریف کرد که پسرش در خواست نموده که خانه
ای بگیرم که 1000 اطاق داشته باشد وهمه
اطاق ها رو به هال باز شود و1000 زن برایش
بگیرم از پسر سوال کردم تو 1000 زن می
خواهی گفت بله گفتم می خوای چه کار ؟
گفت می خواهم همه را صدا بزنم وهمه بیایند
داخل هال ومن بخندم
خاطره 155
پسر 5 ساله ای به اتفاق مادر به مطب آمدمد
ومادر اظهار داشت گوش راست پسرش درد دارد
پرسیدم چه شده ؟ مادر پاسخ داد تلمبه ای
که بادکنک را باد می کنند گوشش را باد
کرده وگوش راست صدمه دیده ودرد دارد کودک
را معاینه ودستوراتی دادم .وگفتم جهت
کنترل 4 روز بعد مراجعه نمایند وبه کودک
کفتم حتما تلمبه را بیاورد من می خواهم
تلمبه را ببینم خداحافظی نمودند وپس از 4
روز با تلمبه آمدند مادر می گفت از امروز
صبح پسر تلمبه را برداشته که فراموش نکند
برای شما بیاورد .
توجه
بعضی از اجسام برای کودکان زیان بخش
وممکن است باعث ضایعات جبران ناپزیر شوند
بنابراین مادران توجه به اجسام خارجی
داشته باشند و در دسترس کودکان قرار
ندهند
خاطره 156
پسری که قل دوم بود و5/2 ساله به اتفاق
مادر به مطب آمد در حالی که دستش باند
پیچی شده بود سوال کردم چرا باند پیچی شده
مادر پاسخ داد روز عاشورا در منزل قربانی
داشتیم که با چاقوی تیز سر گوسفند را در
حضور پسرم بریدند وروز گذشته همان چاقوی
تیز را برداشته ودست چپ را روی میز
کامپیوتر قرار داده وبا دست راست دورتادور
بند اول سبایه دست چپ بریده است وقتی سوال
شده چرا اینکار می کنی جواب می دهد دارم
سر ببه ای را می برم سپس به درمانگاه
مراجعه وگفتند زخم خیلی عمیق است بایدبه
بیمارستان مراجعه کنید که به بیمارستان می
روند ودر اطاق عمل وبا بیهوشی کامل زخم را
بخیه می زنند
هشدار
هر عملی که پدر ومادر در حضور کودک انجام
دهند تقلید می کند بنابر این والدین باید
خیلی دقت کنند به خصوص قربانی ها در حضور
کودک نباشد.
خاطره 157
در سال های گذشته ( 1354 ) که
در بیمارستان مرکز طبی کودکان کشیک بودم
ساعت حوالی
2 بعد از نیمه شب بود نا گهان جناب آقای
دکتر فریدون زنگنه فوق تخصص غدد اطفال را
دیدم در سالن انتظار بیماران قدم
میزندرفتم جلو وسلام کردم وگفتم جناب
استاد چه شده که این وقت شب به بیمارستان
آمده اید جواب دادند مادری تلفن کرده که
فرزنش خیلی بد حال است من آمده ام اما
ایشان نیامده است إإإإإ
این اتفاق خیلی از موارد برای من هم پیش
آمده است وروز های بعد مادر گفته چون بچه
بهتر شده بود نیامدمه
اگر استاد دانشگاهی به خاطر آرامش شما
تلفن منزلش راداده وقرار ملاقات می گذارید
حتما به موقع وسروقت مراجعه نمائید یا
لااقل قرار را کنسل نمائید
خاطره 158
بردیا بادپای پسر 7/5 سال
به همراه مادر وارد مطب شد به علت شلوغی
مطب خیلی معطل شده بودند دو کودک قبلی که
حدود یک سالگی بودند موقع معاینه خیلی
گریه میکردند وگاهی جیغ می کشیدند صداهای
گریه بچه ها در سالن انتظار به گوش همه
رسیده است مادر با ورود به مطب به من گفت
بردیا در
سالن انتظار اسم شما را
< کاظم >
گذاشته است پرسیدم چرا ؟ پاسخ داد
از بس صبور هستید وگریه بچه هارا از صبح
تا آخر شب تحمل می کنید گفتم چرا کاظم
گذاشته است گفت معنای کاظم
صبور است
البته من این معنی را تا آن لحظه نمی
دانستم به هر حال بچه های این دوره خیلی
نکات را بهتر می فهمند .
خاطره 159
پسر بچه 4 ساله با خوردن
14 تکه آهن ربا دربیمارستان رسالت تهران
توسط آقای
دکتر شاهرخ ایروانی آندوسکپی وبوسیله
آقای دکتر حبیب قدوسی تحت عمل جراحی
قرار گرفت از نظر اطفال
هم تحت نظر پروفسور سلطان زاده قرار گرفت
پدر ومادر قطعه های کوچک آهن ربا برای
بازی کردن کودک 4 ساله خریداری ودر اختیار
کودک گذاردند کودک یکی از قطعات را داخل
دهان میگذارد که دردهان به پائین میرود
کودک قطعه دوم برای بیرون آوردن این قطعه
قطعه دوم راداخل دهان میگذارد که به وسیله
قطعه اول به داخل کشیده میشود واین عمل
برای قطعه های دیگر ادامه داده شده تا 14
قطعه به داخل روده ها میرود وبه صورت یک
قطعه 5 سانتیمتری در می آید ابتدا
بیمارستان مرکز طبی کودکان میرود
وآندوسکپی می شود و رادیوگرافی میگردد سپس
در بیمارستان رسالت تهران تحت عمل جراحی
قرار میگیرد
هشدار
اجسام کوچک به ویژه قطعات
کوچک آهن ربا نباید در دسترس بچه های زیر
سن 10 سال قرار گیرد
خاطره 160
پسر 19 ماهه به علت
سرماخوردگی به مطب آوردند سلام کرد
خوشحال شدم بچه با تربیتی بود گفتم پسر
جون اگر بزرگ شدی می خواهی چه کاره بشی
پاسخ داد می خوام برم مدرسه گفتم بعد از
آن چکاره بشی گفت دکتر گفتم بعد چی گفت
پروفسور
خاطره 161
خاطراتی از کهن ترین سرزمین جهان
در تاریخ 27 اسفند 1388 در سفری که با تور
سیاحتی ققنوس به استرالیا داشتم
ابتدا وارد شهر ملبورن شدیم که دومین شهر
استرالیا از نظر جمعیت بود
در تاریخ29 اسفند ماه 1388 از منطقه
Lochard George که
در جاده
:Greate
Occian Road
واقع شده دیداری نمودیم
هنگام دیدارمان از این منطقه داستانی را
راهنمای محلی برایمان تعریف نمود که خالی
از جذابیت نمی باشد بر اساس گفته وی در
این منطقه که یک خلیج بسیار کوچک می باشد
و دهها کشتی بوا سطه دهانه کوچک خلیج
وگاهی اوقات بخاطر طوفانی بودن دریا در
این منطقه غرق گردیده بودند :
در یک
مورد کارگر کشتی با چسباندن خود به چوب
های شکسته کشتی توانسته بود با شنا خود را
نجات دهد وبه ساحل برود . در آنجا صدائی
می شنود که نشان دهنده آن بود که فرد
دیگری نیز از کشتی منهدم شده جان سالم بدر
برده لذا به سمت او شنا می کند وا و را که
دختر زیبائی بود نجات میدهد در منطقه نجات
یافته شدگان غاری وجود داشت که با پناه
بردن به آن به وجود هیزم ویک صندوق مملو
از ( اشربه ) شب را می گذرانند هیچکس از
آنچه که در آن شب گذشت خبری ندارد اما
تصور اینکه این دو بتوانند با همدیگر
ازدواج کرده باشند وجود نداشت زیرا دختر
از خانواده ثروتمند وپسر از خانواده طبقه
فقیر بود اما آنچه بعد ها مشخص گردید این
بود که آن دختر با یک شخص دیگری پیوند
زناشوئی بست وآن کارگر کشتی هم بعد ها
کاپیتان کشتی گردید .
در طول
جاده اقیانوس کبیر
سرپرست گروه
ما جناب آقای شمشیر گران برای
آمار گیری سریع
خانواده ها را بر اساس شمارش تفکیک نموده
بود ولذا از آنجائی که 12 خانواده در این
گروه قرار داشتند آمار گیری با گفتن شماره
های 1 تا 12 به سرعت پایان می یافت که در
هر پیاده وسوار شدن مجدد انجام می پذیرفت
.
در دو
آمار گیری آخر در این تور تمام روز
مسئولیت بر عهده راهنمای محلی قرار داده
شد و او توانست با گفتن این شماره ها به
فارسی آمار خانواده ها را مشخص نماید گفتن
اعداد 1 تا 12 را بخوبی یاد بگیرد که مورد
توجه اعضاء تور قرار گرفت وبرای او کف
زدند وتشویق نمودند .
سفر به
استرالیا همانگونه که ذکر شد در
صبح روز 27 اسفند 88 انجام پذیرفت بنابر
این روز سال
نو را می بایستی در اولین شهر استرالیا
یعنی در ملبورن جشن می گرفتیم تفاوت ساعت
تهران با ملبورن 5/7 ساعت بود ولذا زمان
سال تحویل به ساعت چهار وسی ودو دقیقه و12
ثانیه بامداد یک شنبه ملبورن رخ می داد .
پرواز از تهران به ملبورن وهمچنین گردش
تمام روز 29 اسفند که شرح آن گذشت
خود خستگی بسیاری را بر افراد گروه تحمیل
کرده بود اما از آنجائی که عرق ایرانی
بودن ، ایمان واعتقاد وافر
به آئین مراسم سال نو ، خستگی را از چهره
افراد گروه زدود و با اختصاص سالنی در هتل
Langham
ملبورن وچیدن سفره هفت
سین که یکی از خانواده ها ی بسیار خوب
ترتیب داده بود مراسم سال نو در ساعت مقرر
با چهره های شاد اکثر افراد گروه برگزار
وخاطره خوشی را در این سفر برای یکایک
افراد به ارمغان آورد.
در
محافل توریستی ، راننده اتوبوس همان قدر
برای تور اعتبار دارد که راهنمای محلی
برای اعضاء تور دارد ، چرا که راهنمای
محلی بیشتر اوقات را با افراد تور می
گذراند در بریز بین
Brisbane
راننده اتوبوس شخصی بسیار دوست داشتنی با
نام آندرو
بود که بیشتر از حتی راهنماهای محلی بر
روی افراد گروه ما تاثیر گذاشت و آن قدر
با محبت بود که در طول تور بچه های کوچک
به سراغش می رفتند واز او پاستیل می
خواستند واو قوطی بزرگ پاستیل را در
اختیار آن ها قرار می داد و در ضمن به
تمام گروه نیز تعارف می کرد ، او انسانی
والا ، با محبت و دوست داشتنی ودست و
دلباز بود در تمام گردش های نیمه روز و
تمام روز ، اوقات خود را با گروه می
گذرانید وباعث شادمانی گروه میگردید .
ضمنا
هنگامی که مارا برای دنباله سفر به فروگاه
بریزبین آورد از همه ما تشکر کرد و برای
هریک هدیه کوچکی را به عنوان یادگار به
ارمغان آورد .واعضاء گروه نیز به خاطر
سپاس وقدردانی برای سرویس های فوق العاده
علاوه بر آنچه که آژانس ترتیب داده بود
هدیه ناقابلی به او وراهنمای محلی اهداء
نمودند.
در
طول سفری که در جاده اقیانوسیه داشتیم از
پل لندن
London bridge
هم دیداری به عمل آوردیم ،
اگرچه این پل بصورت طبیعی ساخته شده وهیچ
شباهت انچنانی به پل لندن ندارد ، اما این
سیاست انگلیسی ها است که در هر جا پا می
گذارند نامی از خود بجا می گذارند .
اما
این پل هم داستان خاص خود را داراست :
وآن بدین مضمون می باشد که یک روز گروهی
که برای دیدار از این پل به آنجا رفته
بودند ، دونفر ، یکی خانم ودیگری آقا که
هیچ نسبتی هم با یکدیگر نداشتند به
لبه پل نزدیک می شوند که ناگهان نیمی از
پل فرومی ریزد ، واین دو نفر در آنسوی پل
به تله می افتند .
جهت کمک
به این دونفر ، پای روزنامه ها
وسرویس های خبری و هلیکوپتر ها به آنجا
کشیده می شود . اما این مرد نگون بخت دچار
مشکل فراوانی می گردد زیرا همسر او که در
خانه و پای تلویزیون نشسته بود ، تصویر
شوهر خود همراه با خانم دیگری را می بیند،
وحدس بزنید که بقیه داستان به کجا خواهد
کشید .
در
منطقه
Blue mountain
که نزدیک شهر سید نی است
( Sidney )سه
تخته سنگ بزرگ وجود دارد که
نام سه
خواهران بر آن نهاده شده است
واین خود داستان مختص خود را دارا است .
در داستان های قدیمی بومیان ، افسانه ای
نقل شده از اینکه سه خواهر که خود قبیله
Katoomba
بودند در دره
Jamison
زندگی می کردند این سه
دختر زیبا عاشق سه برادری می شوند که اهل
قبیله
Nepean
بودند وبه همین خاطر
ازدواج مابین آنها بر اساس قانون قبیله ای
ممنوع می بود . برادران برای آنکه به
آرزوی خود برسند تصمیم گرفتند که از زور
استفاده نمایند.
برادر
ها از پذیرش این قانون ناخرسند بودند
وبرای دستیابی به این سه خواهر تصمیم
گرفتند که وهمین امر هم باعث یک جنگ
قبیله ای میان آنها گردید از آنجائیکه
زندگی این سه خواهر در معرض خطر واقع شده
بود ، جادوگر قبیله
Katoomba
بر
عهده خود می بیند که برای جلوگیری از آسیب
این سه خواهر ، آنها را تبدیل به
سنگ بنماید . هنگامی که در پایان جنگ
جادوگر قصد داشت که طلسم را باطل نماید
، خود جادوگر کشته می شود واز
آنجائی که تنها خود او بود که می توانست
طلسم را باطل ودختر های زیبا را به روز
اول برگرداند لذا این اتفاق نیفتاد و دختر
ها به همان صورت تخته سنگ مانند باشکوه به
عنوان یادی از این جنگ برای نسل های آینده
باقی می ماند .
درگلدگست
در هتل ورساچه که خیلی زیبابود اقامت
داشتیم یکی از دیدنی های این منطقه
اتوبوسی بود که در شهر حرکت می کرد
جذابیت خاص خودرا داشت وقتی به اقیانوس
میرسید بصورت قایق حرکت می نمود وپس نیم
ساعت مجددا در خشکی بصورت اتوبوس به راه
خود ادامه میداد که مورد توجه بسیاری از
توریست ها قرار گرفته بود
از دیدنی های دیگر
کانگروبود
که توریست ها به آنها غذا می دادند وعکس
وفیلم با آنها می گرفتند .
در
سیدنی در منطقه
Circular
quay
اوپرا
هوس
( opera House
)
که نمادی از استرالیا است
جلب توجه توریست ها می بود .
در روز
دهم مسافرت پس از باز گشت از منطقه
Blue mountain
در سالن هتل
Shangri-la
در سیدنی افراد گروه
دورهم جمع شدند واز هماهنگی بسیا دقیق
ومنظم راهنمای تور جناب آقای شمشیر گران
تشکر قلبی خود را اعلام نمودند وخواستار
آن شد ند در آینده هم در تور هائی که
ایشان هستند حضور یابند .
در روز
11 مسافرت تمام روز در گشت کانبرا
Canbrra
پایتخت سیاسی استرالیا
شرکت نمودیم و از
موزه یادبود جنگ استرالیا
Australian
war memorial
و
خانه پارلمان وسفارت
ایران
در استرالیا بازدید به عمل آوردیم .
خاطره 162
مادری
نگران کودک 14 ماهه اش را
به علت قورت دادن سنجاق
قفلی
به کلینیک بیمارستان رسالت تهران مراجعه
کرد پس از آرام کردن مادر که نگران نباشد
دستور رادیوگرافی داده شد وملاحظه شد
سنجاق قفلی باز در روده ها قرار گرفته به
مادر توصیه شد 2-3 روز دفع مزاج های
شیرخوار را کنترل نماید ممکن است دفع شود
اگر اشکالی پیدا شد به من تلفن نماید
وتلفن منزل هم به اودادم پس از 2 روز مادر
خوشحال تلفن نمود که سنجاق قفلی دفع شده
است .
توجه
اجسام
ریز مثل تخمه ، دانه تسبیح ، فندق ،
آجیل ، تکمه پیراهن ، مداد پاک کن،
سنجاق قفلی ، سوزن ته گرد ،تکه های کوچک
سبزی نباید در اختیار کودکان باشد
خاطره 163
دختر 6
ساله ای به اتفاق مادرش درحالی که یک تیله
که بچه ها با آن بازی میکنند در دست مادر
بود وبا ناراحتی گفت این کودک مشابه این
تیله را خورده است دستور رادیوگرافی دادم
تیله در روده نشان داده شد که توصیه شد
دفع مزاج کودک را کنترل کنند
توجه
هرنوع
اسباب بازی کوچک وگرد نزد کودکان خطرناک
می باشد
خاطره 164
درتاریخ 19 خرداد ماه 1389 دو قلوهائی
پسر ودختر متولد گردیدند که مادر
دوقلوها خاطره ای جالب ذکر نمود
که 12
سال نازائی داشته وبه همین
مناسبت یک
دختری را
5/4 سال قبل به فرزندی قبول
نموده حدود 9 ماه قبل این فرزند
درخواست خواهر وبرادر میکند وعجیب
آنکه بعداز چندروز خداوند این
دوقلوهارا به این خانواده عطا می
نماید که یکی دختر ودیگری پسر میباشد.
اسم این دختر فاطمه است که خودش
یاس میگوید واسم خواهر وبرادر را یسنا
ویزدان گذاشته است
خاطره 165
کودک
5/4 ساله ای به همراه مادر به علت سردرد
ودل درد مراجعه ودر حین معاینه هرچه اصرار
کردم اسمش را نگفت بالاخره از مادر سوال
کردم چرا حرف
نمیزند ؟ إ مادر از پسرش سوال کرد
واو تابلو کودکی که درمطب نصب شده بود وبا
دستش روی بینی نهاده بود وبعلامت
<
هیس > می
گفت ساکت حرف نزنید حرف نمی زد.
خاطره 166
کودک 4
ساله ای به اتفاق مادرش جهت کنترل و چکاپ
به مطب آمدند مادر گله داشت که کودک شب ها
اکثرا بیدار است وبه قدر کافی نمی
خوابد ونیمه های شب به اطاق مادر می آید و
اظهار میکند
چرا دیر صبح می شود إإإ ومیگوید
مامان از
خدا بخواه
دیر صبح نشه إإإ من از کودک
سوال کردم با مزه همین مطلب را بیان کرد.
خاطره 167
خاطراتی از کشور کانادا
Canada
که از
نظر وسعت خاک دومین کشور جهان
بعد از روسیه میباشد و در آن کشور فقط
حدود 40
میلیون نفر زندگی میکنندولی
وسعت خاکش
شش برابر ایران است.
در تاریخ 11-26 مرداد ماه 1389 مطابق دوم
آگوست لغایت 16 آگوست 2010 برای اولین
مرتبه به کشور کانادا مسافرت نمودم وابتدا
وارد تورنتو
Toroto
شدم کانادا 8893 کیلومتر تنها خطوط مرزی
خشکی با همسایه جنوبیش ، ایالات متحده
آمریکادارد مرز آبی با ایالت آلاسکا که
شامل اقیانوس اتلانتیک شمالی در شرق
اقیانوس آرام شمالی در غرب واقیانوس منجمد
شمالی در شمال است .
تورنتو
در شمال غربی ساحل دریاچه اونتاریو واقع
وتابستان گرم وشرجی وزمستان های سرد دارد
این شهر پر جمعیت ترین شهر کانادا است
تورنتو شهر مهاجران نامیده میشود ودر میان
شهر های جهان بعد از شهر میامی در آمریکا
بیشترین میزان جمعیت خارجی را دارا است
. قبل از اروپائیان قبائل
Huron
دراین منطقه ساکن بوده اند نام تورنتو
مشتق از کلمه اسکیموئی
کارونتو
Karonto
به معنی جائی که درختان در آب قرار دارند
در سال 1793 در این محل شهر York
تاسیس ودرسال 1834 بنام شهر تورنتو
نامیده شد.
دانشگاه تورنتو
در سال 1827 تاسیس وقدیمی ترین دانشگاه
اونتاریو محسوب میشود .
مرکز راجرز سنترRogers
center
بزرگترین استادیوم سرپوشیده در جهان
محسوب با سقف تمام متحرک وهتل 348 اطاق که
70 اطاق آن مشرف به زمین بازی است
بیش از 2000 ساختمان بلند تر از 90 متر
دارد که اغلب در داون تون قرار دارد
کلیسای جامع سنت جیمز
در سال1797 ساخته شد برج آن 93 متر زمانی
بلند ترین ساختمان تورنتو محسوب می شد
.
موزه سلطنتی انتاریو
و
بیش
از 6 میلیون اثر هنری وطبیعی در آن
نگهداری میشود .
برج سی ان
CN Tower
به ارتفاع553 در داون تون به مت 31 سال
بلندترین ساختمان جهان محسوب می شد تا
اینکه برج 818 متری دبی ساخته شد برج
میلاد تهران هم 435 متر چهارمین برج دنیا
است
ساختمان شهرداری تورنتو
Toronto City Hall
یکی از شاخص ترین جاذبه های تورنتو است در
سال 1965 بنا گردید.
اسکله تورنتو
در کنار دریاچه انتاریو به وسعت 46
کیلومتر یکی از مکان های دیدنی شهر است.
در یکی از روز هائی که در کنار این اسکله
قدم میزدم صحنه جالبی جلب توجه ام کرد وآن
علاقه مادر به فرزندان
مرغابی که 7 فرزندش را در دریاچه مراقبت
وهمراهی می نمود.
Harbour front
قسمتی از اسکله تورنتو است که به مکان
تفریحی تبدیل شده است
کازالوما
Casa Loma
یکی از مناطق حومه شهر است ویکی از
قصر های بزرگ وبا شکوه کانادا به همین نام
در آن واقع است
رویال بانک پلازا
Royal Bank Plaza
دوبرج
جنوبی 180 متر و برج شمالی 112 متر ارتفاع
داردنمای خارجی از شیشه و بیش از 14000
پنجره دارد که هر کدام از آن ها با لایه
ای از طلای 24 عیار پوشیده
شده اند.
جزایر تورنتو
Toroto Islands
11 جزیره در یک ردیف در دریاچه اونتاریو
قرار گرفته اند ومحل انواع تفریحات ورزشی
وخانوادگی است یکی از فرود گاه های تورنتو
به نام
فرودگاه جزیره
Toroto Island Airport
در
یکی از این جزایر واقع است
از مناظر دیگر هزار جزیره
در خلیج جورجین
Georgian
است که تعداد آن ها از 1000 جزیره هم
بیشتر است در مسیر دریاچه اونتاریوبه
رودخانه سن لورنس واقع اند .
آبشار نیاگارا
Niagara falls
با ارتفاع تقریبی 52 متر در 120 کیلومتری
جنوب شرقی تورنتو در امتداد رود خانه
نیاگارا واقع است
ودارای
سه آبشار
کوچکتر به نام های
آبشار نعل
اسبی
Horse
shoe
، آبشار
آمریکائی
American
falls
، آبشار
برایدال ویل
Bridal veil falls
است آبشار نیاگارا بزرگ ترین آبشار
آمریکای شمالی است وبا سقوط حدود 3000 متر
مکعب آب در هر ثانیه از بالای آن منبع
ارزشمند تولید نیروی برق هیدروالکتریک است
تعداد بازدید کننده در هر سال حدود
20000000 بیست میلیون نفر میباشد .
پارک ملکه ویکتوریا
این پارک در منطقه زیبا با باغ های تزئین
شده وچشم اندازی زیبا است
اوتاوا
Ottawa
برای
دیدن اوتاوا پایتخت کشور کانادا با قطار
مسافرت کردیم ودر طول راه بسیار مناظر
دیدنی وپل های جالب توجه مشاهده کردیم
اوتاوا در شرق ایالت اونتاریو در دره
اوتاوا واقع شده است بعد از تورنتو دومین
شهر بزرگ این ایالت است بین مرکز شهر
ورودخانه اوتاوا
تپه کوتاهی به نام تپه پارلمان
Parliament Hill
واقع شده که محل اسقرار بسیاری از
ساختمان های مهم دولتی پایتخت است. اوتاوا
یکی از سردترین پایتخت های جهان است
دانشگاه اوتاوا
University Ottawa
دوزبانه در سال 1848 تاسیس گردید دانشگاه
کاتولیکی سنت پل هم در سال 1848 وابسته به
دانشگاه اوتاوا تاسیس شده است.
کلیسای جامع نوتردام
در سال 1839 ساخته شده و از کلیساهای
قدیمی شهر است
دادگاه عالی کانادا ساختمان آن از سنگ
مرمر ساخته شده بهترین نمونه هنر معماری
ودکوراسیون است
اقامت گاه نخست وزیر درسال 1866 بنا شده
واز سال 1948 تا کنون محل اقامت همه نخست
وزیران بوده است
مونترال
Montreal
بزرگترین شهر ایالت گبک است در سال 1832
نامگذاری شد کلیسای بزرگ نوتردام وکلیسای
سنت پاتریک وکلیسای سنت جوزف از بنا های
مهم است
ساختمان اولین بیمارستان در مونترال در
سال 1774 ساخته شده است
سازمان بورس اوراق بهادار
Stock exchange
درسال 1867 در مونترال شروع شده است
کبک سیتی
Quebec City
این شهر مرکز ایالت کبک است اکثر ساکنان
فرانسوی زبان هستند تا قبل از ورود جاکوز
کارتیر کاشف فرانسوی در سال 1535 این
منطقه به نام دهکده استاداکونا
Stadacona
زیستگاه قبائل بومی آمریکائی بوده است
اولین شهری است که اروپائیان ساخته اند
وزیسگاه اروپائئان در آمریکای شمالی بوده
است شهر کبک درسال 1608ساموئل چامپلین
Samuel de Champlain
بنیان نهاد وبه دلیل عرض باریک رود
خانه سن لورنس در ورودی
شهر نام آن
را کبک به معنای < تنگنای رودخانه >
گذاشتند
این شهر
دو پل مهم روی رود سن لورنس
دارد
پل کبک
Quebec Bridge
1919 به طول 987 متر که فاصله دو پایه آن
549 متر است واز بزرگترین پل های معلق
جهان است پل دیگ
پل لاپورت
Laporte Bridge
1970 به طول 1041 مترکه فاصله دو پایه
آن 667 متراست وطولانی ترینپل کابلی
کانادا است
دانشگاه کبک
Laval University
در سا ل 1852 تاسیس شده است
ساختمان پارلمان کبک
8 طبقه وبرای استفاده اعضاء مجلس شهر در
نیمه دوم قرن نوزدهم ساخته شده است
خاطره 168
سارا
7ساله وثنا 5/2 ساله به اتفاق مادر جهت
درمان ومعاینه به مطب آمدند پرونده سارا
که 7 ساله بود روی میز بود به ثنا گفتم تو
که مریض نیستی با تعجب گفت من مریض هستم
مجددا به او گفتم که تو مریض نیستی پاسخ
داد که مریض هستم و خیلی خندان بود ابته
همیشه در موقع معاینه بیقراری می نمود
وقتی به سارا گفتم جهت معاینه روی تخت
معاینه بنشیند ثنا هم رفت روی تخت معاینه
وکنار سارا نشست ومجبور شدم اوراهم معاینه
نمایم
خاطره 169
دختر
3/2 ساله به اتفاق پدر و مادرش به مطب
آمدند در پرونده بیمار نامش نیکی نوشته
شده بود به محض ورود اسمش را سوال کردم
گفت نیکی عسلی
بلافاصله پدرش گفت قبلا اورا نیکی عسلی
صدا می کردیم وحالا وقتی از او سوال
میکنیم پاسخ میدهد نیکی عسلی
درموقع
معاینه صدای گریه از اطاق انتظار شنیده
شد نیکی گفت فکرکنم نی نی کوچولو بیرون
گریه می کند إ إ
خاطره 170
نوزادی را آوردند که سرمه غلیظی روی
ابروهایش کشیده بودند سرمه کشیدن از رسوم
دوران قدیم بود ودر این زمان دور از
انتظار إ إ إ
خاطره 171
دختر 9 ساله به علت اسهال واستفراغ شدید
با دزهیدراتاسیون شدید در بیمارستان رسالت
تهران بستری گردید ودرمان با سرم رینگر
وقندی نمکی شروع گردید فردا صبح هنگام
معاینه وراند بخش از بیمار سوال کردم حالت
چطور است بلافاصله پاسخ داد آقای دکتر و
در حالی که با انگشت به سرم اشاره می کرد
گفت
" این سرم
خیلی
تاثیر گذار بود " إإإإإ
نحوه گفتار کودک بسیار جالب بود
خاطره 172
ثمین 3/2 ساله بود که در بیمارستان رسالت
تهران بستری گردید روز بعد که جهت معاینه
به اطاق بستری اش رفتم عروسک زیبائی داشت
گفت نی نی مریض شده
اورا معاینه کنید که من مجبور شدم اول نی
نی را وسپس کودک را معاینه نمایم
خاطره 173
در سال 1347 که من در بندر دیلم برای خدمت
پزشکی رفته بودم بیماری را آوردند که سرفه
شدیدی داشت داروهائی برای او تجویز نمودم
در میان داروها شربت سینه هم وجود داشت
دستور دارو اینچنین بود روزی 3 قاشق مربا
خوری روز بعد پدر شیرخوار بچه را با حال
عمومی بد ودر حالت نیمه کما به درمانگاه
آورد از پدر سوال کردم چه شده ؟ وچه
خورده است ؟ پاسخ داد دستورات داروئی شما
را اجرا کردم پرسیدم شربت سینه را چقدر
داده ای گفت شما گفتید روزی 3 قاشق مربا
خوری بدهم
ولی من برای
اینکه زودتر خوب شود نصف شیشه شربت را
یکجا دادم که مسمومیت پیدا شده
بود .
از این ماجرا 42 سال میگذرد امروز در
تاریخ 7/10 / 1389 در مطب مشغول معاینه
بودم خانمی تلفن نمود که بچه اش تب بالا
دارد
اجازه میدهید 2 تا شیاف اطفال با هم مصرف
کنم که تب زودتر پائین بیاید .
این خاطره مشابه خاطره 42 سال قبل بود .
توجه
: دوز دارو همان مقداری که توسط پزشک
تجویز شده بایدمصرف گردد.
خاطره 174
کودک 5/3 ساله جهت واکسیناسیون به اتفاق
مادر به مطب آمدند بع از معاینه واکسن
آنفلوآنزا تزریق نمودم وخواستم چسب کوچکی
روی محل تزریق بگذارم مادر گفت از چسب
خوشش نمی آید پاسخ دادم چسب فقط جهت
جلوگیری از خونریزی است لذا یک دقیقه با
پنبه ناحیه محل تزریق را نگه دارید ورفتم
نسخه بنویسم که کودک آمد جلومیز و
گفت آقای
دکتر حالا که چسب نزده ایم خونریزی نکند
؟ إإإإإإ
خاطره 175
راشین دختر 7 ساله به اتفاق مادرش به مطب
آمدند
شب قبل برف زیادی باریده بود
به طوری که مدارس تعطیل شده بود
گفتم چه شده ؟
راشین از مادرش اجازه گرفت خودش علت
مراجعه را بگوید وشروع به صحبت نمود :
وگفت دیشب هوس کردم بستنی بخورم . امروز
هم هوس کردم برف بازی کنم ونیم ساعت بعد
هم برف بازی کردم بعد از آن استخوان هایم
درد گرفت بعد گلوم درد گرفت کمی هم سرفه
می کنم سردرد هم گرفتم
خاطره 176
در تاریخ
دوم اسفند ماه 1389 مراسم بزرگداشت استاد
دکتر ابوالقاسم قلمسیا در یزد به همت فارغ
التحصیلات دبیرستان ایرانشهر ، جناب آقای
عباس فیاض دبیر جامعه یزدی ها ومدیر مسئول
یزدا ، با همکاری 16 اورگان دولتی وملی
کشور برگزار گردید پس از سخنرانی افراد
مختلف در باره شخصیت علمی وفرهنگی استاد
قلمسیا پرده برداری از تندیس مرحوم دکتر
قلمسیا در دبیرستان ایرانشهر انجام گردید
وسپس از دبیرستان ایرانشهر که درسال 1307
آغاز ودر سا ل 1313 تاسیس گردید واطاق
استاد قلمسیا بازدید به عمل آمد
متن
سخنرانی پروفسور محمد حسین سلطان زاده در
مراسم نکوداشت استاد دکتر قلمسیا درتاریخ
2/ اسفند /1389 در دبیرستان ایرانشهر
به یاد
استاد دکتر قلمسیا
دانشمند برجسته هسته ای معاصر
پروفسور محمد حسین سلطان زاده
متخصص کودکان ونوزادان
استاد دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی
طی دوره بالینی عفونی از میوکلینیک آمریکا
میلاد حضرت رسول اکرم «ص»
oبه
حضور شخصیت های علمی ، فرهنگی ، اجتماعی
وتمام کسانی که دربرگزاری این همایش در
یزد وتهران زحمت کشیده اند وبرای بزرگداشت
معلم وارسته گام برداشته اند تبریک عرض می
نمایم
ان معلم الخیر یستغفرله دواب الارض وحیان
البحر وکل ذی روح فی الهواء وجمیع اهل
السماء والارض
oبه
درستی که برای آموزگار نیکی ها جنبندگان
زمین وماهیان دریا وهر ذی روحی در هوا
وتمام اهل آسمان وزمین طلب آمرزش می کنند
o
قال رسول الله « ص » بحارالانوار
جلد 2 صفحه 17
به یاد استاد قلمسیا
oان
الذین آمنوو عملوالصالحات سیجعل لهم
الرحمن ودا
oهمانا
آنانکه به خدا ایمان آوردند ونیکوکار شدند
، خدای رحمان آنها را در نظر خلق وحق
محبوب می گرداند
(آیه95 سوره مریم)
به یاد استاد قلمسیا
oیکی
از معلمین دبیرستان ایرانشهر در دهه 30 که
من در دبیرستان ایرانشهر تحصیل میکردم (
1331-1336)
oاستاد
قلمسیا بود ناظم دبیرستان هم بودند
oمن
وهمه دانش آموزان هر سوالی واز هر درسی
داشتیم پاسخ می دادند
oبه
همه دروس آشنائی کامل داشتند
oاگر
من توانستم پزشک واستاد دانشگاه شوم
مرهون زحمات وراهنمائی های استاد
قلمسیابود
oاگر
من توانستم مبتکر بزرگترین سایت علمی کشور
باشم
oکه
برای سلامتی کودکان ایرانی در سرتاسر دنیا
مادران ایرانی به زبان فارسی
تغذیه
از زمان قبل از بارداری ، زمان
بارداری ، 6 ماه اول تولد ، 6 ماه دوم
تولد ، سال دوم تولد ، در سال2-5 سالگی
(پیش دبستان)، 6-12 سالگی و12-18 سالگی
oبیماریهای
عفونی
oبیماریهای
غیر عفونی
o
روانپزشکی کودکان
oاگر
توانستم 61 بیمار جالب
Case Problem
در سایت در یکجا معرفی ودر جای دیگر تشخیص
های افتراقی را
برای تمام پزشکان ایرانی مطرح
نمایم
oاگر
توانستم 11 جلد
کتاب در مورد بیماریهای کودکان
تالیف
نمایم
o
اگرتوانستم پایه گذار کنگره های استاد
دکتر محمد قریب باشم که 32 سال برگزار
گردیده و ادامه دارد
oاگر
توانستم در بیش از 100 کنگره داخلی
سخنرانی نمایم
oاگر
توانستم در 29 کنگره های بین المللی اطفال
در خارج از کشور با شرکت 150 کشور سخنرانی
نمایم
oاگر
توانستم بیش از 200 برنامه زنده تلویزیون
در مورد تغذیه کودکان وبیماریهای اطفال
داشته باشم
oاگر
توانستم بیش از 100 کارگاه آموزشی احیاء
نوزادان برگزار نمایم
o
همه وهمه مرهون زحمات وراهنمائی های استاد
قلمسیا بود
دبیرستان
ایرانشهر
پیشنهاد
oپیشنهاد
می شود ، سالن کنفرانس یا اطاقی که استاد
قلمسیا 59 سال قبل حضور داشتند به نام
استاد :
o«
نامگزاری گردد »
o
همچنین یکی از خیابان های شهر به
نام ایشان نامگزاری شود
به یاد استاد قلمسیا
oمعلم
یک واژه نیست ، معلم یک دائره المعارف است
، اقیانوسی است که امواج آن عطوفت وفضل را
به ساحل می برد
oمعلم
احیاکننده سبزه زار علم ودانش در کویر خشک
ناامیدی است ، راستی اندیشیده ایم که
چرامعلمین وارثان پیامبرانند ؟
oمعلم
منجی جامعه از ضلالت وتیرگی هااست
o
انسان هرچه علمش زیادتر باشد تفکرش نسبت
به عظمت خدا وکرنش وتواضعش در برابر حضرت
باریتعالی افزون تراست
« استاد قلمسیا اینچنین بود »
oمعلم
شمعی است فروزان که می سوزد ومواضع تاریک
جامعه را نورانی می کند
oمعلم
کوهی است که از قله وجودش چشمه ها سرازیر
شده و مرغزارهای دل وجان دانش پژوهان را
هماره سرسبز ، خرم وبا صفا نگه میدارد
oمعلم
ابری است که پیوسته می بارد وحیات می بخشد
oمعلم
طبیبی است مهربان که مشفقانه برای شفای
درد انسان ها داروی دانش بکار می برد
oمعلم
هنرمندی است که هنرش صرف آرایش شخصیت
کسانی می شود که در آینده دانش پژوهان
جامعه خواهند شد
oتک
تک شما باید نخست از خود بپرسید :
oبرای
یادگیری وخود آموزی چه کرده ام ؟
oسپس
از خود بپرسید ،
برای کشورم چه کرده ام ؟
oاین
پرسش را اینقدر ادامه دهید تا به این
احساس شادیبخش برسید که شاید سهم کوچکی در
پیشرفت واعتلای بشریت داشته اید
o
هنگامی که به پایان تلاشهایمان نزدیک می
شویم با صدای بلند بگوئیم « من آنچه در
توان داشته ام انجام داده ام»
استاد قلمسیا آنچه در توان داشت در راه
میهن ایران انجام داد
oای
همه مردم در این جهان به چه کارید ؟
oعمر
گرانمایه را چگونه گذارید ؟
oهرچه
به عالم بود اگر به کف آرید
oهیچ
ندارید اگر که عشق ندارید
oوای
شما دل به عشق اگر نسپارید
oگر
به ثریا رسید هیچ نیرزید
oعشق
بورزید ---- دوست بدارید
oاستاد
قلمسیا عاشق کارش بود وتا سن 90 سالگی به
معلمی و کشورش عشق ورزید
یادش
گرامی باد
خاطره 177
یکی از سه قلو ها به نام
هستی قل ( 3
) 7ساله به علت عفونت ریه در
بیمارستان رسالت تهران بستری گردید پس از
4 روز دو
قل دیگر یاسمن ( 1 ) وعسل ( 2 )
در ساعت 9 بعد از ظهر جهت معاینه به مطب
آوردند هردوقل از بیماری قل 3 ناراحت
ومطالب زیادی بیان کردند عسل قل 2 اظهار
داشت دلم تنگ شده و میخواهیم هستی را
ببینیم وبیمارستان اجازه ملاقات نمی دهد
به آن ها گفتم شما بروید بیمارستان ومن هم
به بیمارستان میآیم وشما را به دیدن هستی
می برم وانجام دادم وهر سه قل با دیدن
همدیگر خیلی خوشحال شدند .
خاطره 178
کودک حدود
4 ساله از ایلام به اتفاق پدرش
به مطب آمدند ازاو سوال کردم چه شده ؟ در
پاسخ کودک با انگشت سبابه در ناحیه گردن
اشاره کرد که درد می کند وقتی خواستم
معاینه کنم پدرش گفت از من
درخواست کرده خانه ای درست کنم که 1000 اطاق داشته باشد . من از
کودک سوال کردم 1000 اطاق برای چه می
خواهی ؟ پاسخ
داد میخواهم
1000 زن
بگیرم همه زن ها چشم آبی باشند
خاطره 179
خاطراتی از سفر به کشور
پرتقال Portugal،
جزیره مادیرا
Madeira
وبارسلون
Barcelona
اسپانیا داشتم
درتاریخ جمعه 27 اسفند 1389
مطابق 18 مارچ 2011 در سفر سیاحتی با تور
مارکوپلو – تعطیلات از فرودگاه امام
خمینی
با پرواز لوفتانزا از طریق فرانکفورت به
لیسبون
پایتخت پرتقال رسیدیم
ودر
هتل تیارا *****
TIARA
سکنی گزیدیم وبعداز کمی استراحت گروه گشت
پیاده روی را از هتل به سمت مرکز شهر آغاز
نمودیم سرپرست
وراهنمای گروه آقای سهراب الماسی که جوانی
قد بلند و اطلاعات کافی در مورد لیسبون
وجزیره مادیرا و بارسلون داشت و برخورد
خوب باافراد گروه داشت
ابتدا
از میدان
POMBAL
گذشتیم
وبعد
مسیر را از طریق خیابان
LIBERADE
یا آزادی که اصلی ترین وزیباترین خیابان
شهر محسوب می شود ، ادامه دادیم ، سپس به
میدان
Restauradores
رسیدیم
وبعد هم اصلی ترین میدان یعنی
Rassio
با محیطی دوست داشتنی میدانی که در یک سمت
آن ، ساختمان تئاتر شهر یاد آور عصر
رنسانس است ودر سمتی دیگر خیابان
Augusta
با
سنگفرش های زیبایش که به Portuguese
Calcada
معروف
است با تداعی کننده راهروئی شایسته به سمت
طاق پیروزی ، میدان Camercio
ونهایتا کناره چشم گیر
رودخانه
TAGUS
شنبه 28 اسفند 89
مطابق با 19 مارچ 2011 صبح طبق برنامه
ساعت 9 صبح به همراه گروه گشت تمام روز
شهر لیسبون را آغاز نمودیم با اتوبوس از
مسیر روز قبل یعنی میدان پومبال
Pombal
، خیابان آزادی ، میدان راسیو
Rassio
گذر
کردیم تا به کناره رودخانه تاگوس
Tagus
رسیدیم وآن را با ورود به منطقه تاریخی
بلم Belem
که روزگاری به واسطه حضور مسلمانان بیت
الحم خوانده می شد ادامه دادیم منطقه ای
که با برج دریای معروفش وصومعه کم نظیر
Jeronimos
یاد آور 500 سال پیش با همان عصر اکتشاف
است وپرتقالی ها به آن می بالند . بازدید
از برج وصومعه با سبک معماری منحصر به
فردشان که به Manueline
شهرت دارد در هوائی بسیار مطلوب انجام
شد از برج دیده بانی بلم
Blem Tower.
وازکشتی
سربازان
Padrao dos Descobrimentos
و هواپیما ی نماد وپل
Vascodama Brige
ومحلی
که سربازان قبل از رفتن به جنگ دعا می
کردند بازدید نمودیم .
سپس
گشت را تا دوباره میدان Rassio
ادامه
دادیم پس از صرف نهار به منطقه Alfama
که در روزگار سلطه اسلام
به خاطر داشتن چشمه های فراوان به آن
Al-hama
گفته می شد ، رفتیم .
منطقه
با فراز وفرود های تند وتیزش ، با کوچه پس
کوچه های باریکش که جز با پای پیاده امکان
گذری دیگر نیست
منطقه
نه چندان تمیز اما برخواسته از دل مردان
زحمت کش ، دریانوردانی که روزگاری با آب
های پهناور دست وپنجه نرم می کردند تا کسب
رزق وروزی کنند . محله هائی که از یک سو
پذیرای کلیسای جامع شهر لیسبون با قدمتی
قریب به 900 سال است واز سوی دیگر قلعه ی
Saint
Jorrge
را نیز بر بلندای خود می بیند .
در
ادامه گشت به منطقه ای از شهر رفتیم که
برای نمایشگاه 1998 بر پا شده بود . منطقه
ای با ساختمان های مدرن وبعد از بازدید Oceanarium
کم
کم به پایان گشت روز 19 مارچ رسیدیم
.
روز یکشنبه 29 اسفند 89
مطابق 20 مارچ 2011 طبق برنامه ساعت 9 صبح
گشت تمام روز خارج از شهر لیسبون را به
همراه گروه آغاز کردیم ابتدا به منطقه ای
به نام
Sintra
رفتیم . مکانی تقریبا کوهستانی وچشم نواز
که گویا قصد تسخیر روح انسان را دارد .
کاخ موقر ومتواضع
Sintra
با تلفیقی از هنر های شرقی وغربی مورد
بازدید گروه قرار گرفت . کاخی که از کاشی
کاری های مسلمانان <مور> معروف به
Azulejos
تا صندوقچه های دست ساز از چوب وعاج فیل
هندی تا هدایای بسیار ارزشمند چینی والبته
از همه جالب توجه تر برای ما ، یگانه فرش
های ایرانی را در خود جا داده است . در
انتها واقعا نمی توان از مناظر چشم گیر
ونیز دودکش های مشهور آشپز خانه ی خاص آن
بی تفاوت گذشت.
در ادامه مسیر با گذر از جاده ای با پیچ
وخم های مرتفع وچشم انداز خیره کننده در
اقیانوس اطلس ، به غربی ترین نقطه اروپا
یعنی
Roca Cape
رسیدیم
.
یکی
از صحنه هائی که جالب توجه بود حضور 100
ها موتور سوار حرفه ای وماهر بود که هر
یکشنبه در این نقطه گرد هم می آیند با
عبور از ساحل ماسه ای
Guincho
به
منطقه ای ساحلی تفریحی به نام
Cascais
وارد شدیم پس از دانستن وقت نهار وگشت
وگذار در این منطقه سوار اتوبوس شدیم وبعد
دوری در اطراف بزرگ ترین
Casino
اروپا در منطقه
Estoril
زدیم وراهی هتل شدیم . شام را که همگی به
مناسبت شب تحویل سال نو در رستوران
Luso
به همراه رقص وموزیک محلی
Fado
سپری کردیم
که
البته بعد از آن هم با هماهنگی های انجام
شده از روز قبل در
هتل تیارا گرد هم آمدیم . گردش تمام روز
29 اسفند که شرح آن گذشت خود خستگی بسیاری
را بر افراد گروه تحمیل کرده بود اما از
آن جائی که عرق ایرانی بودن اعتقاد وایمان
وافر به آئین مراسم سال نو خستگی را از
چهره افراد گروه زدود ودر سالن هتل تیارای
لیسبون با چیدن سفره هفت سین که توسط
راهنمای تور تهیه وتوسط دختران جوان گروه
تزئین شده بود مراسم با تطبیق ساعت لیسبون
با خواند ن دعای یا مقلب القلوب والابصار،
یا مدبرالیل والنهار ، یا محول الحول
والاحوال ، حول حالنا الی احسن الحال ،
ودر خاتمه با خواندن سرود " ای ایران ای
مرز پر گهر " خاطره خوشی را در این سفر
برای افراد گروه به ارمغان آورد
روز
دوشنبه اول فروردین 1390مطابق
22 مارچ 2011 ساعت 10 صبح به اتفاق گروه
پیاده عازم سوار شدن
" تراموای خط 28
"
شدیم چون روز آزاد گروه بود والبته هوا هم
چون روز های پیشین عالی بود این برنامه را
اجرا کردیم ،
تراموا ئی که حدود 100 سال قبل
از آمریکا آورده شده بود ، واگن های چوبی
وقدیمی اما همچنان مغرور ومتحرک در انتهای
خط هم از بیرون باسیلیکا وپارک
Estrela
دیدن کردیم ، باسیلیکائی که چون دیگر
بناهای سبک باروک به زیور آلاتش می نازد .
روز سه شنبه دوم فروردین 90مطابق
22 مارچ 2011 برنامه پرواز از لیسبون به
جزیره فونچال
Funchal
مرکز جزیره مادیرا
Madeira
طبق برنامه انجام شد
در
هتل
Park Atlantic *****
که قبلا نام
TIVOLI
نام داشته مستقر گردیدیم سپس برای شام به
رستورانی محلی ودوست داشتنی به نام
Seta
رفتیم . گروهی از کودکان به همراه بزرگ تر
ها برنامه رقص وموسیقی محلی جزیره را با
لباس های زیبایشان اجرا کردند وسپس کمی هم
موسیقی
Fado
را اجرا نمودند ، موسیقی هائی که فریاد
عشق وجدائی است.
راهنمای محلی خانم ناندا
Nanda وراننده
Rui
روز چهارشنبه سوم فروردین 90
مطابق 23 مارچ 2011 ساعت 9 صبح عازم گشت
نیم روز شهر فونچال مرکز جزیره مادیرا
شدیم .
این جزیره گرچه به آفریقا نسبت به پرتقال
نزدیک تر است مثلا نسبت به کازابلانکا
Casablanca
ولی متعلق به پرتقال است . کلا 8 جزیره در
فونچال هست که بزرگ ترین آن جزیره مادیرا
است .
فونچال در لغت به معنای
" رازیانه "
ومادیرا
به معنای چوب است .
چرا
که کاشفان ابتدائی جزیره در اوائل قرن 15
از یک سو با کنده های غنی از درختانی با
چوب مفید برای ساخت کشتی وقایق وخانه
وغیره مواجه شدند واز سوئی دیگر پا به
منطقه ای انباشته از گیاه رازیانه
گذاشتند ، بنابراین وجه تسمیه جزیره ومرکز
آن اینگونه رشد پیدا کرد. به هر حال گشت
را به سمت مرکز شهر فونچال آغاز کردیم هتل
ریتزRitz
را دیدیم که یک زمانی چرچیل در آن اقامت
داشته ودر سال 1949 ساخته شده است وسپس
ابتدا
از بازاری رنگارنگ از گل ومیوه بازدید
کردیم .
در
این جا گل زیبائی دیدیم به اسم پروتئا
داشت
Protea
.
بازاری
کوچک اما جالب که در قسمتی نیز بساط ماهی
های گوناگون را به خود میدید یکی از ماهی
ها خیلی دراز بود به نام اشپادا
Espada
که
از منطقه 600-1000متری زیر آب دریا صید می
کنند .
سپس
به باغ گیاه شناسی رفتیم باغی به
وسعت 18000 متر مربع
که انواع واقسام گیاهان خاص جزیره را در
آغوش گرفته بود .
چشم
انداز کم نظیر وهوای دلنشین جاذبه ی این
باغ را دوچندان کرد در انتهای باغ هم از
پرندگان زیبائی
چون طوطی ،
کبوتر ، طاووس و غیره دیدن کردیم.
برنامه بسیار جالب توجه هم برنامه سوار
شدن به سورتمه های چوبی – حصیری را داشتیم
که در زبان محلی به
Tobogon
گفته می شود در محله
Monte
. سورتمه هائی که شاید امروز توسط مردان
خستگی ناپذیر جزیره برای تفریح وشادی مردم
در مسافتی کوتاه کشیده می شد اما روزگاری
در قرن 19 به عنوان اختصاصی ترین وسیله
حمل ونقل در جزیره مورد استفاده قرار می
گرفت.
روز پنجشنبه چهارم فروردین
مطابق 24 مارچ 2011 گشت تمام روز را به
قصد بازدید از مناطق مختلف غرب جزیره آغاز
کردیم پرتقالی ها اول دفعه در قرن 15 از
منطقه لوبوLobo
به این خطه وارد شدند.ابتدا به سمت
Camara de
Lobos
ودوستان ماهیگیران رفتیم وسپس به
Cabo
Girao
که با ارتفاع 580 متر دومین صخره دریائی
دنیا است . بعد هم مسیر پر پیچ وخم را که
سراسر با پوشش های گیاهی گوناگون مزین شده
بود به سوی
Paul da Serra , Ribeira Braua
ادامه دادیم وبه ارتفاع 1400 متر ی
رسیدیم .
نهار
را در منطقه ای با استخر های آتشفشانی
طبیعی وکم نظیر با ماهی اشپوداEspoda
صرف کردیم . سپس در بین راه به سوی
Sao
Vicente
یکی
از آبشار های بسیار زیبا ی طبیعی را که به
تور عروس شباهت دارد را بازدید کردیم بعد
از این مسیر را ادامه دادیم تا به
Encumeada
جائی که هم زمان شمال وجنوب جزیره رخ
نمائی می کند . در انتها این سفر یک روزه
که همواره با فراز وفرود هائ جاده ای
باریک همراه بود ، پس از گذر از دره ای
چشم گیر
Serra D Agua
به فونچال وهتل رسیدیم
با به پایان رسیدن سفرمان در کشور پرتقال
جالب است داستان نماد کشور پرتقال که یک
خروس است می توان تعریف نمود : گویند در
روزگار قرون وسطی (قرن 13)
در شمال کشور پرتقال در شهری به نام
BARACELOS is a small walled village with
a medieval tower of honour on the right
bank of the River Cavado
بی گناهی به اعدام محکوم می شود قبل از
کشتن وی محل غذائی برای او ترتیب می دهند
وخروسی را پخته شده روی میز می گذارند وبه
اومی گویند اگر قبل از مرگ آرزو یا خواسته
دارد بگوید وی هم از خدا می خواهد که اگر
واقعا بی گناه است خروس مذکور زنده شود
وسه بار بخواند که در نهایت این اتفاق رخ
می دهد و او از کشته شدن نجات می یابد
( ما هم ضرب
المثلی داریم که سر بی گناه پای دار میرود
اما بالای
دار نمی رود ) این گونه است که
خروس " نماد کشور پرتقال نشانه ای از
علامت بی گناهی گردید.
روز جمعه پنجم فروردین 90
مطابق 25 مارچ 2011 عزیمت از جزیره
مادیرا به سوی لیسبون وسپس به کشور
اسپانیا در شهر بارسلون شدیم . اسپانیا
کشوری است در جنوب غربی اروپا وشبه جزیره
ایبریا واقع شده است .
امپراتوری روم طی سال های 218-201 پیش از
میلاد جزیره ایبری را تصرف نمود وبا سقوط
امپراتوری روم غربی مسیحیت در آنجا اشاعه
یافت . در سال 700 میلادی اعراب مسلمانان
از جنوب به اسپانیا حمله نمودند وآخرین
شاه ویزیگوت ها را مغلوب نمودند و دوران
با شکوه اسلامی را در تاریخ اسپانیا پایه
گذاری نمودند با تسلط یافتن اعراب بر نوحی
جنوبی ایبری ، ویزیگوت ها به شمال مهاجرت
کردند وکشورهای کوچکی چون کاسینا ،
کاتالونیا ،ناوارا ،آراگون وپرتقال را
تاسیس نمودند همینان بودند که بعد ها دست
اتحاد به هم دادند و وحدت اسپانیا را
فراهم ساختند وبا اعراب به جنگ پرداختند
اعراب طی استیلای خود بر نواحی جنوبی
ایبری که آن را
آندلس
می نامیدند در سده دهم میلادی به اوج عظمت
خود رساندند با کشف قاره آمریکا
به دست کریستف کلمب در سال 1492
امپراتوری اسپانیا پایه گذاری شد
امپراتوری مزبور در سال 1516 در زمان
شارل اول به اوج عظمت ونهایت وسعت خود
رسید . شکست نیروی دریائی اسپانیا از
انگلستان سر آغاز نزول وسقوط امپراتوری
اسپانیا بود جنگ های 30 ساله 1618-1648
نیز به به زیان وشکست اسپانیا تمام شد
ناپلئون اول در سال 1808 فرناندو هفتم شاه
اسپانیا را وادار به استعفا نمود و برادر
خویش ژوزف بناپارت را به سلطنت اسپانیا
نشاند باسلون
مرکز وشهر معروف کاتالونیا
Catalonia
ودومین
شهر بزرگ اسپانیا است این شهر مرکز اصلی
ومهم اقتصاد اسپانیا است این شهر در طول
تاریخ چندین بار محاصره شده است بارسلونا
مرکز مهم فرهنگی ومقصد اصلی توریستی
اسپانیا است به دلیل آثار معمارانی از
جمله آنتونیوگودی
Antoni Gaudi
لوئیس دومنچی مونتانر
Luis Domenechi Montaner
معروف است راهنمای محلی
خانم اولگا
Olga
بود.
روز شنبه ششم فروردین 90
مطابق 26 مارچ 2011 گشت تمام روز شهر
بارسلون را با بازدید از منطقه
Gothic Quarter
آغاز
نمودیم . قسمت قدیم شهر که با کلیسای جامع
Santa Eulalia
،
کلیساس
کاتدرال
Catedral
که در قرون وسطی وقصر پادشاهان در کنار
کلیسای کاتدرال واقع شده است . در مسیر
باغ گیاه شناسی که در آن درختان خرما واز
گیاهان گرمسیری دارد مشاهده نمودیم کوچه
پس کوچه های قرون وسطی وساختمان های رومی
تداعی گر قرون تاریک اما تاثیر گذار تاریخ
است . سپس به خیابان اصلی شهر یعنی
La Ramblas
دیدن کردیم.
وگشت
را به طرف تپه های
Montjuic
که
زمانی منطقه یهودی نشین بوده ادامه دادیم
.
چشم
اندازی به شهر بندری باسلون که محیطی
آرامبخش بود برای نهار هم به
Spanish
Village
رفتیم
می توان آن را موزه ای از معماری نقاط
گوناگون اسپانیا بنامیم .
بعد از ظهر هم از قسمت های مختلف استادیوم
Camp nou
بازدید کردیم که خود حکایتی مفصل از ورزشی
که این روز ها در مورد فوتبال بر سر زبان
ها است استادیوم نیوکمپ ورزشگاه اختصاصی
تیم فوتبال
F.C.Barcelona
یکی از بزرگ ترین باشگاه های اروپا است
که ***** 5 ستاره است
با ظرفیت 100هزار نفر
در میان استادیوم های اروپا بیشترین
گنجایش را دارد .
شب راهم برای تماشای
رقص آب
که جمعیت بی شماری را از توریست وغیر
توریست گردآمده بودند رفتیم منظره جالب و
تماشائی بود وافراد زیادی همراه رقص آب در
اطراف آن به شادی ورقص پرداختند.
روز یکشنبه هفتم فروردین 90
مطابق 27 مارچ 2011 گشت نیم روز از ساعت
30/9 صبح شروع کردیم . گشتی که به دیدن
آثار معروف ترین هنرمند شهر بارسلون یعنی
آنتونی گائودی
Antoni Gaudi
گذشت . ابتدا از کلیسای با شکوه وخیره
کننده ای ساگرادا فامیلیا
Sagrada
Familia
که به جرات می توان آن را یکی از بهترین
نمونه های ترکیب سه عضو سنت ، تاثیر پذیری
و خلاقیت در معماری به حساب آورد .
گائودی
در سال 1852 متولد ودر سال 1926 یعنی 74
سالگی بدون اینکه ازدواج کند فوت می
نماید پدرش ماهی گیر وخودش معمار تاثیر
گذار ارتفاع کلیسای ساگرادا فامیلیا 100
متر وشروع ساخت آن 1883بوده است در طرف
دیگر کلیسا
مجسمه گائودی
مشاهده می گردد .
بعد هم سوار بر اتوبوس از خانه های
گائودی که در طراحی همگی از طبیعت الهام
گرفته است دیدن کردیم .
در
انتها در هوای بسیار دلپذیر یکی دیگر از
کارهای بی نظیر گائودیی یعنی
پارک گوئل
Guell
بازدید
به عمل آوردیم .
خانه
ای که در سال های آخر زندگی گائودی
در آن زنگی می کرده از 1900 تا 1926 دیدیم
. بدون تردید تاریخ معماری نام این
هنرمند بزرگ را هیچ وقت فراموش نخواهد کرد.
روز دوشنبه هشتم فروردین
گشت آزاد گروه
وروز سه شنبه
نهم هم حرکت به لیسبون وسپس
فرانکفورت وتهران
خاطره 180
به یاد استاد دکترسید ابراهیم چهرازی
در
تاریخ 25 فروردین 1390 همایشی توسط عده ای
از شاگردانش وشماری از پیشکسوتان پزشکی
کشور در سالن کنفرانس رستوران لمون برج
های سامان برگزار گردید وجناب استاد دکتر
بهادری ابتدا در مورد زندگی نامه وخاطرات
استا د سخنرانی نمودند بنده هم به سبب
اینکه مدت سه سال در زمان دانشجوئی
دانشگاه تهران وبا ویزیت بیماران که صبح
ها با ایشان انجام میدادم در مورد خصوصیات
استاد سخنرانی نمودم استاد در 15 مهر 1287
متولد ودر 15 اسفند 1389 بعد از 102 سال و
5 ماه دار فانی را وداع نمودند ودر لنجان
اصفهان زادگاهش به خاک سپرده شدند .
استاد دکترسید ابراهیم چهرازی پایه گذار
کرسی اعصاب وروان ایران
میباشد واولین بیمارستان روانی به نام
بیمارستان
چهرازی تقریبا 50 سال به مردم کشور
ایران خدمت نمود . تعداد 16 جلد کتاب در
مورد بیماریهای اعصاب تالیف نمود
استاد دکتر چهرازی برای اولین مرتبه در
سال 1336
مجله سلامت فکر
را تاسیس ومنتشر نمود .که امروز بعد از 54
سال سازمان بهداشت جهانی
WHO
به بعد معنوی سلامت توجه نموده است واظهار
میدارد علاوه بر سلامت جسم باید به ابعاد
دیگر سلامت خصوصا بعد معنوی سلامت مورد
توجه قرار گیرد.
استاد به سلامت فکر بیش از سلامت جسم
اهمیت میداد
استاد بنیان
گذار انجمن ملی
مبارزه با
تریاک والکل بود
واین رادمرد
مشعل مبارزه با مواد مخدر را در ایران
وجهان
روشن نمود که مورد تقدیر مرجع
عالیقدر جهان تشیع سید ابوالحسن اصفهانی
وهمچنین مرحوم آیت الله بروجردی قرار
گرفت حضرت آیت الله بروجردی خدمات استاد
دکتر چهرازی را برای مبارزه با تریاک
والکل به مثابه جهاد ذکر نموده بودند .
اینجانب با توصیه استاد دکتر چهرازی ودر
بیمارستان معتادین که ریاست آنرا جناب
آقای دکتر منوچهر صبا
عهده دار بودند والحق که ازپزشکان زحمت کش
وبسیار خوب بودند روی 3139 مورد معتاد
بررسی انجام دادم ودر کنگره پزشکی رامسر
مطرح نمودم وعین آن مقاله در مجله مسائل
ایران 1345 چاپ گردید
در مورد سلامت فکر استاد دکتر چهرازی
مطلبی را ارائه نمودند :
همیشه ودر هر حال بخاطر داشته باشید
سلامت فکر
حالتی استکه آدمی در آن عقده های باطنی
خود را حل وفصل کند وبا تغییرات ومقتضیات
محیط طببعی واجتماعی خویش سازش داشته
ومفید باشد وجهد کند تا تندرستی ونشاط
برای خود ودیگران فراهم سازد . میل تجاوز
به دیگران ، ریاکاری ، دروغ گوئی ، تنبلی
، ولگردی ، گدائی ، حرص ، طمع ، حسادت ،
اغفال ، کینه توزی ، فحشاء ، خودپرستی ،
دزدی وکلاه برداری
مباین با سلامت فکر است
.
نگرانی ، ترس ، اضطراب ، خودخوری ، وسوسه
، تلون مزاج ، تند خوئی ، نداشتن علاقه به
زندگی ، می گساری ، اعتیادات مضره
مقدمه بیماری
روانی به شمار میرود
خاطره 181
دختر 3.9 ساله که در روز پزشک برایم گل
آورده بود به علت تب به اتفاق مادرش به
مطب آمد وگفت من همان کسی هستم که قبلا
برای شما گل آورده بودم اما الان
مرده است ( مادرش گفت می خواهد
بگوید پژمرده
شده است )
خاطره 182
دختر 8/2 ساله که همراه مادرش به مطب آمده
بود مادر اظهار داشت که مدتی است دخترم
سوزش ادرار دارد بعد از گرفتن شرح حال
ومعاینه ودرخواست آزمایش در موقع خداحافظی
آب نبات چوبی می خواست که به او دادم
وگفتم حالا یک بوس بده در پاسخ گفت :
من بوس نمی دهم ـــــــ إإإإإ ؟ به هیچ
کس هم بوس نمی دهم ــ إإإإإ به
مادرش گفتم ببینیم بعدا هم به هیچکس بوس
نمی دهد ـــــــ إإإإإ ؟ که مادر خندید
وگفت فکر نمی کنم .
خاطره 183
پسر 4 ساله ای که از دوران نوزادی درمطب
پرونده داشت و به اتفاق مادر ش به مطب
آمدند گفتم اسمت چیست ؟ و چند سال داری ؟
پاسخ داد نه هنوز بزرگ نشده ام
و آمد نزدک میز من وگفت ببین هنوز بزرگ
نشده ام واشاره به قدش می کردکه کمی از
میز من بالا تر است بعد از معاینه مادر
گفت با وجودی که بزرگ شده و4 ساله است
هنوز دوست دارد در اطاق ما بخوابد به کودک
نگاه کردم وگفتم تو بزرگ شده ای وباید در
اطاق جدا بخوابی
پاسخ داد من گفتم که بزرگ نشده ام .
خاطره 184
خاطراتی از
سه کشور المان ، دانمارک ، سوئد
داشتم
در
تاریخ 7 تیرماه 1390 با تور سیاحتی دیبا
از فرودگاه بین المللی امام خمینی با قطر
ایر ویز به فرودگاه دوحه وسپس به مقصد
برلین حرکت ودر هتل هیلتون اقامت گزیدیم
راهنمای تور جناب آقای
پیمان طهماسیان
که جوانی خوش قامت وخوش برخورد وجدی
وبسیار صبور که در تمام مراحل سفر به خصوص
انجا که اتفاق حادی رخ میداد که البته یکی
از آن موارد در کپنهاگ رخ داد
وشرح
واقعه در موقع خود اشاره خواهم کرد بسیار
صبورانه موضوع را حل وفصل نمود.در
برلین راهنمای محلی وراننده اتوبوس
هم به گروه اضافه گردیدند.
آلمان
دومین کشور پر جمعیت قاره اروپا و
شانزدهمین کشور پر جمعیت جهان وبزرگترین
قدرت اقتصاد اروپا با سابقه حضور در دو
جنگ جهانی وتجربه دونیم شدن وجنگ سرد
.جمعیت 81471834 نفر و
پایتخت برلین با
جمعیت 3450000 نفر به عنوان بزرگترین وپر
جمعیت ترین شهر آلمان ودومین شهر پر جمعیت
اتحادیه اروپا بعد از لندن است .
اولین بار
درسال 1701 فردریک کبیر
پادشاه پروس این شهر را پایتخت قرار داد
، شهر آلمان با مساحت 892 کیلومتر مربع
، نماد جداشدن دو آلمان وتبدیل به دو شهر
برلین شرقی وغربی از سال
1961-1989
برلین در زمان جنگ جهانی دوم که زیباترین
شهر اروپا بود تقریبا تخریب وویران گردید
( 1943- 1945 )
وبعد از پایان یافتن جنگ جهانی دوم این
خطه بین 4
قدرت بزرگ جهانی آمریکا ، فرانسه
، بریتانیا ،
اتحاد جماهیر شوروی تقسیم گردید .
در سال 1961 حکومت جمهوری دموکرتیک آلمان
شرقی ، برای جلوگیری از فرار مردم از
برلین شرقی به برلین غربی
، دیوار بتونی به طول 155 کیلومتر
وارتفاع 3 متر
بین این دوقسمت احداث کرد در جریان وحدت
دو آلمان در سال 1990 دیواربرلین فرو
پاشید ، بخش بزرگی از قسمت سالم دیوار
در شرق مرکز شهر در امتداد رودخانه اسپری
در خیابان موهلن (
Muhlenstrasse
(
است که معروف به گالری
بخش شرقی است .
نقاشی های جالب وزیبائی روی دیوار کشیده
اند
یادبود دیوار برلین
برای گرامیداشت یاد کسانی که هنگام عبور
از این دیوار کشته شده اند ساخته شده است
ایستگاه بازرسی چارلی (Checkpoint
Charlie )
این منطقه تنها گذرگاه بین آلمان شرقی
وغربی طی جنگ سرد بوده است . فقط خارجیان
مجاز به عبور از آن بوده اند و ساکنان
برلین غربی وشرقی اجازه ورود به آن را
نداشته اند تابلو هشدار معروف
: شما در
حال ترک قسمت آمریکائی هستید
You are leaving American Sector )
)هنوز در این محل هست
برلین سپس توسط دو قدرت بزرگ غرب وشرق
مجددا ساخته شد وبعداز یکی شدن به دستور
پارلمان برلین مجددا پایتخت دو آلمان شد .
این شهر از نظر جغرافیائی در شرق آلمان
ودر فاصله 70 کیلومتری غرب مرز لهستان
قرار دارد
دروازه براندنبرگ
Brandenburg Gate
این محل نشان اختصاصی برلین وآلمان است
عکس این دروازه روی سکه های 10 ، 20 ، 50
سنتی یوروی آلمان حک شده است یکی از مهم
ترین اماکن تاریخی برلین به حساب می آید .
همچنین
موزه های قدیمی و کلیسا های زیبا
با سبک معماری های مختلف برلین را به
عنوان یکی از شهر های زیبای دنیا معرفی
کرده است . کلیسای جامع برلین ،
Berliner Dom
و کلیسای جامع سنت هدویک را میتوان نام
برد .
رایشستاک
Reichstag
که
مجلس فدرال آلمان در آن واقع است .
بازار ژاندارمری
Gendarmenmarkt
از جمله دیدنی های شهر برلین است.
قصر
Schloss Charlottenburg
بزرگترین کاخ تاریخی برلین است که در جنگ
جهانی اول آتش گرفت و قسمت وسیعی از آن
خراب شد امروز این کاخ بازسازی شده است .
برج تلویزیون
TV Toower
بلند ترین برج آلمان که درسال 1969 ساخته
شده 368 متر ارتفاع ودومین برج مرتفع
اروپا است .
بلوار تاریخی
Karl-Marx – Alleee
یک بلوار تاریخی است که طی سال های
1952-1960 ساخته شده است .
ساختمان شهرداری
Rotes Rathaus
که
طی سال های 1961-1969 ساخته شده است با
آجر های قرمز با سبک معماری ویژه ساخته
شده است .
بلوار
Unterden Linden
بلواری در مرکز برلین به صورت غربی شرقی
از دروازه براندنبرگ تا قسمت سابق کاخ
شاهنشاهی است و ساخت آن به قرون 17 و 18
بر می گردد معنی نام این بلوار ( زیر
درختان زیرفون ) است اولین تفرجگاه شهر
برلین بوده است .
محل برگزاری کنفرانس ها : اولین ساختمان
برگزاری
در قدیم و محل برگزاری کنفرانس ها جدید
ملاحظه می شود.
سمبل شهر برلین هم
خرس
ذکر شده است .که اکثرا در خیابان ها
وورودی هتل ها گذاشته شده است.
یکی از نکات جالب توجه
در برلین
برپائی موزه پرگامون
Pergammon
بود که در تاریخ 27-30 ژون2011 در زمانی
که ما در برلین بودیم در معرض دید عموم
بود که به مدت سه روز از نقاشی ها ی مینیا
تور کتاب شاهنامه در تالار هنر های اسلامی
ترتیب داده شده بود در این تالار علاوه بر
نمونه های بی نظیری از نقاشی مینیاتورهای
داستان های شاهنامه نمونه های نایابی از
هنر کاشی کاری ایران وهمچنین هنر قالی
بافی ومحراب های کاشی بسیار زیبا ودرب های
تزئین شده را به نمایش گذاشته بودند.
پتس دام
POTSDAM
SANSSOUCI Residence of Frederick the
Great
یکی از قسمت های جالب و دیدنی درنزدیک
برلین قصر فردریک کبیر
در پتس دام است
در
ابتدای شهر آلاچیقی زیبا
طراحی شده که شاه زاده ها دور هم می
نشینند وتماشا می کنند چه کسانی وارد پتس
دام می شوند
و حدود 200 سال قبل ساخته شده واز پلی که
قبل از ورود به پتس دام ساخته شده به
پل جاسوسی
نامیده می شود
پل اتحاد
هم گفته می شود
در
ضمن وقتی وارد پتس دام می شویم مثل اینکه
وارد بهشت شده ایم فردریک کبیر که 74 سال
عمرکرد در سال های آخر عمر در پتس دام
قصری ساخته ومجسمه هائی اطراف ساختمان
قرار دارد و معروف است که
مجسمه ها
الهه هائی هستند که قصر را حمل می کنند
در
این قصر سالن هائی وجود دارد که
سران 3 کشورآمریکا ، انگلستان ، شوروی
ترومن ، وینستون چرچیل ، ژوزف استالین
در سال های 1945 جلسه مهم برگزار کردند .
روزولت و چرچیل واستالین
در همین قصر صبحانه می خوردند و تصمیم می
گرفتند چند هزار نفر سوزانده شوند .
فردریک کبیر وصیت کرده بود در همین قصر در
گوشه ای از باغ دفن
شود وچون در زمان جنگ مواد خوراکی کم
داشتند و معمولا در
آن خطه ذرت کشت
می شده برای اولین بار
سیب
زمینی
دستور میدهد از مکزیک بیاورند وکشت نمایند
مردم هنوز بعد از سالیان دراز به رسم
یادبود سیب زمینی روی قبر فردریک
می گذارند
درتاریخ 10 تیرماه 1390
که به فرودگاه رفتیم تا در ساعت 5/18 به
کپنهاک پایتخت
دانمارک
برویم چند ساعت تاخیر ذکر کردند اما گفتند
بار هارا که تحویل داده ایم پس بگیریم بعد
از مدتی سرگردانی وخستگی زیاد بالاخره
قرار شد با تاکسی به
هتل هالی دی این
برویم
در
انجا بود که
جناب آقای طهماسیان با صبر وحوصله
زیاد موضوع را حل وفصل کردند .
راهنمای محلی
وساعت 5/8 صبح روز بعد پرواز داشته باشیم
بالاخره با یک شب تاخیر به هتل رادیسون
کپنهاگ رسیدیم .
دانمارک
از نظر تاریخ داستانی در مورد دانمارک نقل
می شود
: در سال 1219 ودر 15 ژوئن شاه ما لد
مار دوم دانمارکی که اورا فاتح می
نامیدند در تنگنای بدی گرفتار شده بود در
این وضعیت اسقف های دانمارکی که همراه
لشکر جنگی بودند بر تپه ای گرد آمدند ودست
ها واستعانت به درگاه خداوند برداشته در
این هنگام ناگاه ابر ها کنار رفتند وپاچه
ای سرخ رنگ بزرگی از آسمان به زیر افتاد
که صلیب سفید رنگی برآن دیده می شد نشانه
عینی از جانب خداوند که نشان میداد او
برای دانمارکی ها رحیم وخیرخواه خواهد
بود.
دانمارک
شبه جزیره است واز
443 جزیره
تشکیل یافته تنها
76 جزیره
مسکونی هستند
کشوری است که زمانی محل حضور
Viky
ها بود و بعد به قدرتی بزرگ در شمال
اروپا تبدیل شد . جمعیت آن 5442334 نفر
نوع حکومت مشروطه سلطنتی نکته جالب اینکه
هیچیک از شهروندان واهالی دانمارک زیر خط
فقر نمی باشند وهمگی باسواد هستند .
کپنهاک
بزرگترین
شهر و پایتخت دانمارک با جمعیت تقریبا 2
میلیون نفر . در معنی اسم شهر کپنهاک شهر
< بندر بازرگان
>
می باشد که به دلیل تجارت در این منطقه
انتخاب شده است . این شهر به عنوان
دوستدار محیط زیست بارها درجشن های مختلف
انتخاب شده است در شرق کشور قرار گرفته (
محل تلاقی دریای شمال ودریای بالتیک ) .
همچنین شهر :
به
The city of spills
یعنی
شهر گنبد های مخروطی
معروف گردیده است نمونه یکی از معماری سبک
رنسانس مثل
ساختمان بورس
که قدیمی ترین بورس جهان می
باشد به نام
Rosenborg Castle
که با تزئین 4 اژدها در مخروط نمایان است
از جمله ساختمان های زیبای شهر می باشد .
توربین های بادی نزدیک ساحل کپنهاگ جلب
نظر می کند .
در میدان اصلی شهر
ساختمانی وجود دارد که روی دیوار چند طبقه
ساختمان
ترمومتر بزرگی
نصب شده ودرجه حرارت را در ساعات مختلف
نشان می دهددر روزی که تور ما در آن میدان
بود درجه حرارت 15 درجه نشان می داد
دربالاترین طبقه این ساختمان دو مجسمه
خانم را نشان می دهد که در روز های آفتابی
مجسمه
خانم با دوچرخه
مشاهده می شود ودر روزهای بارانی مجسمه
خانم با چتر
بیرون می آید .
پارک تیولی
Tivoli
یکی
از قدیمی ترین پارک های بازی از اواسط قرن
نوزده در این شهر بنا شده است . در روز 11
تیر ماه 1390 که گروه تور بری پارک ریولی
رزرو کرده بود باران شدیدی آمد که همه خیس
شدند و گفتند چنین بارانی به یاد ندارند .
در میدان اصلی شهر خیابان باریکی سنگ فرشی
وجود دارد که معروف است در این خیابان که
حدود 2 کیلومتر است
آقایان یک ساعت
طی می کنند ولی
خانم ها یک هفته
خارج نمی شوند به خرید خانم ها إإإإإإ
در گوشه ای از میدان اصلی شهر
مجسمه ای
وجود دارد که مربوط به
کریستین آندرسون
که قصه
برای کودکان می نوشت برای
یادبود واهمیت آن نصب گردیده است نویسنده
افسانه های کودکان چون پری کوچک دریائی
Little Havfrue
.
شهر کپنهاک که شهر دوچرخه هم معروف
است جمعیت کل شهر 5/4 میلیون نفر وبیش از
دومیلیون دوچرخه
در شهر وجود دارد .
ملکه مارگارت دوم در قصر کریسین میباشد
ساختمان قدیمی دانشگاه کپنهاگ که کاشف بمب
اتم
در همین دانشگاه قدیمی بوده است
مجسمه ای در دریا
The little mermaid ( Little Havfrue )
که بر روی سنگی در دریا
نصب شده ومیلیون نفر هرسال بازدید کننده
دارد واز برونز در 1913 به وسیله ادوارد
اریکسن ساخته شده است وسمبل
کپنهاگ
محسوب می شود لازم است ذکر شود کریستین
آندرسون قصه گوی اطفال هم سمبل ملی محسوب
می شود .
استکهلم
Stockholm
در روز 12 تیرماه 1390 با اتوبوس از
کپنهاک در مسیر بسیار زیبا وجذاب ودیدنی
عازم استکهلم شدیم بین دانمارک تا استکهلم
661 کیلومتر
است وسوئد در شمال شرق دانمارک قرار دارد
در مسیر راه جاده زیبا که در اول ژولی
2000 با همکاری
Margaret IIدانمارک
وسوئد
Gustalf XVI of Sweden
ساخته شد که
تونل به طول 4055 متر در زیر جزیره
وسپس
از طولانی ترین پل در جهان که روی دریا به
طول 7 کیلومتر وبا ارتفاع 55 متر بالاتر
از دریا
عبور کردیم
و
در این مسیر توربین های بادی
در کنار ساحل جلب توجه می کرد وبالاخره
بعد از تماشای این همه زیبائی ها در هتل
اسکاند یک
Scandic
وارد شدیم .
راهنمای تور
سوئد یک نیروی نظامی در قرن 17 که عملا به
مدت 200 سال در هیچ جنگی مداخله نداشت در
طی جنگ جهانی نیز به حالت آماده باش بود
ولی هیچ مداخله ای انجام نداد در شمال
اروپا قرار گرفته ( منطقه اسکاندیناوی ).
جمعیت 9088728 نفر
با نظام حکومتی پادشاهی ( مشروطه ) ،
بدون افراد بی سواد وبدون افراد
زیر خط فقر ، استکهلم پایتخت
وبزرگترین شهر کشور با جعیت حدود 2 میلیون
نفر این شهر بر روی 14 جزیره در سواحل
جنوب شرقی سوئد در دهانه دریاچه مالارن از
لحاظ تاریخی بسیار مهم است .به عنوان
دوستدار محیط زیست که از نظر تاریخی به
سال 1252 میلادی باز میگردد ، استکهلم به
خاطر آب راه های زیاد .به آن
ونیز شمال
هم می گویند هوای سالم شهر زبانزد است به
طوری که ماهی
ها در این شهر از رشد خوبی
برخوردار هستند و گاهی از نظر وزن به
22 کیلوگرم
میرسد .
طول روز
درتابستان حدود 18 ساعت ودر زمستان طول
روز 6 ساعت می رسد .
استکهلم را شهر سبز
Green City
هم
می گویند چون
حدود 55- 60
درصد شهر سبز است لذا استکهلم
لقب
پایتخت سبز اروپا را به خود
اختصاص داده است سالی حدود 840 هزار نفر
بازدید کننده دارد
.بلوار
معروف شهر درسال 1921 ساخته شده وخیابان
اصلی شهر در سال های 1890-1920 ساخته شده
است از ساختمان های معروف ساختمان آبی
اولاف پالمه
Olof Palme
،
اولین ساختمان بورس اوراق بهادارStock
Exchange Building
که
درسال 1726میلادی
شروع شده است ودر حال حاضر به
محل تعیین جایزه نوبل
تبدیل شده است .این موزه به بازدید
کنندگان ، اطلاعاتی در باره آلفرد نوبل و
برندگان جایزه نوبل از سال 1901 تا کنون
می دهد .مراسم جایزه نوبل هر سال در دهم
دسامبر برگزار
وپادشاه سوئد
جوائز نوبل را به برندگان هر رشته اهداء
می نماید .واز آنجا که توجه تمام دنیا را
به خود جلب کرده ، برای شهر استکهلم اهمیت
زیادی دارد .
ساختمان City
Hall
، قصر حکومتی موزه های
Scarcer
به عنوان
اولین موزه
روباز جهان ( پارک ما نند )
، موزه
VASA
( کشتی جنگی )
، موزه های هنر وموزه ملی و
خانه های چوبی
که جزیره چوبی هم گفته می شود ، و
شهر قدیمی
Old City
این
شهر را برای بازدید کنندگان ، یکی از
نقاط جذاب معرفی کرده است .
از تکات جالب دیگر
مجسمه ای است که زیر پای اسبش اژدها له
شده
مجسمه کسی است که استکهلم را نجات داده
ودانمارکی ها را شکست داده است(
که سنت جرج راSaint
George
را در حال جنگ با اژدها نشان میدهد)
این مجسمه درخیابان در معرض دید مردم
قرار داده اند و مجسمه چوبی آن هم در سال
1489 در کلیسای بزرگ سنت نیکولاس
Saint Nicolaus
گذاشته شده است .قدمت این کلیسا به سال
1279 میلادی میرسد واسکار دوم
( Oskar II )
درسال 1873 در این کلیسا تاج گذاری کرده
است.
بچه های استکهلم
نماد استکهلم تاج زرد رنگ
که 3 تاج است از استکهلم ودانمارک ونروژ
است
از نکات تاریخی مهم دیگر مربوط می شود به
ساخت اولین کشتی چوبی
که در سال 1624 میلادی در استکهلم از چوب
بلوط ساخته می شود ودر همان زمان اولین
مرتبه در آب غرق می شود
وبعد از 333 سال از قعر اقیا نوس بیرون می
آورند
ونقوش برجسته در این کشتی ومجسمه های
بسیار زیاد در اطراف کشتی که از آب خارج
شده ودر موزه واسا
VASAنگهداری
می شود واقعا دیدنی است .
از مکان های دیدنی دیگر
قصر
Drottnighholm
است که از خانه های خانواده سلطنتی سوئدی
که از راه آبی دریاچه مالارن Malaren
با کشتی در تاریخ 15 تیرماه 1390 بازدید
کردیم .
این کاخ محل سکونت خانواده سلطنتی سوئد
که این جزیره در استکهلم وجزیره لوان
Lovon
در دروتینگهلم به معنای
جزیره ملکه
است ودر سال 1580 میلادی به صورت بنای
سنگی وبه دستور پادشاه ژان سوم
( John III )
برای ملکه اش کاترین
Catherine Jagellon
ساخته شد این کاخ تغییرات زیادی کرده و
نهایتا درقرن 18 به صورت کنونی درآمد از
سال 1981خا نه دان سلطنتی فعلی سوئد
پادشاه سوئد < کارل گوستاف شانزدهم >
در آن اقامت دارند واز سال 1991 در حمایت
میراث فرهنگی یونسکو قرار گرفت .
در شهر استکهلم از تاریخ
3-6 ژولی 2011 کنگره زنان
به نام اشره
ESHRE
برگزار شد که عده ای متخصصین زنان ایران
هم در آن در همان زمانی که تور دیبا در
استکهلم حضور داشت شرکت نمودند .
درتاریخ16 تیرماه 1390 به همراه گروه تور
د یبا بازگشت به ایران انجام گردید .
2
|